"ایشان هنگامی که از دولتهای وقت گله داشت و دولت کسی را برای رضایت خاطر ایشان به قم می فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمود نمی پذیرم؛ به طوری که فرستاده ی دولت هم می شنید و می رفت و به رئیس دولتِ وقت گزارش می داد. دولتها هم از طریق چند واسطه از ایشان علت را جویا می شدند و ایشان می فرمود: به خاطر این که دولت در فلان موضوع روشهای نادرستی در پیش گرفته است. همین برخورد موجب می شد که دولت در کار خود تجدید نظر کند و موجبات رضایت خاطر ایشان را فراهم آورد."[1] این عباراتی است که حجه الاسلام فلسفی در وصف زعیم بزرگ عالم تشیع بر زبان آورده است. آیت الله العظمی بروجردی، اگر چه با سیاستهای پهلوی مدارا می کرد، اما به هنگامه ی ضرورت از هیچ اقدامی فرو نمی گذاشت. یکی از دغدغه های آیت الله، مسائل آموزشی و به تبع آن قوانین آموزشی بود. زمانی، سید نورالدین حسینی شیرازی از انقلابیون و مخالفان حکومت پهلوی، به خدمت آیت الله رسیده بود و به حالت گلایه، بر ایشان شوریده بود که "اگر به سنین شما برسم، معلوم نیست که به درجه ی شما نباشم. آقای بروجردی فرموده بودند از ما چه کاری ساخته است؟ وی می گوید: شما صاحب قدرت هستید این ماییم که کاری ازمان بر نمی آید. اگر شما نظام آموزش و پرورش و نیز رادیو و تلوزیون را در اختیار بگیرید، در این صورت ابزارهای مهم دولت را در اختیار گرفته اید و آنها خواهند گفت که از دست ما چه بر می آید؟"[2] سید بروجردی اما در محفلی دیگر پاسخ داده بود که "مردم خیال می کنند که من در اوضاع مملکت دخالت نمی کنم و متوجه امور نیستم! کاملاً متوجه اوضاع هستم و اقدامات لازم را انجام می دهم، ولی مردم خبر ندارند".[3] سخن سید نورالدین، بی راه نبود اما سید بروجردی هم از امور آموزشی غافل نمانده بود. هنگامی که آیت الله بروجردی به حوزه ی قم قدم نهاد، انضباط آموزشی برقرار کرده بود، هر کجا کلنگی زده می شد و مدرسه ای بنا می شد، مورد التفات آیت الله قرار می گرفت. از مدرسه ی نجف و کربلا تا کرمانشاه و حتی هامبورگ از نظارت آیت الله می گذشت. مهدی بازرگان نقل کرده بود، "زمانی که مدرسه ی نارمک با مدیریت و پیشگامی دکتر سحابی ساخته شد و خوب هم ساخته شد و اداره شد، با معرفی و توضیحاتی که مرحوم پدرم برای آیت الله بروجردی داده بود، ایشان قبول کرد پرداختهایی برای دبیرستان کمال به حساب ایشان بابت سهم امام پذیرفته شود".[4] التفات آیت الله بروجردی بر امر آموزش، نه تنها در تعلیمات آموزشی، که در قوانین آموزشی نیز وجود داشت. در قوانین مرسوم کشور، هر کجا که پای آموزش در میان بود، آیت الله مداخله می کرد و اذن فرا رفتن از فرامین شرعی را نمی داد.
در اواخر سال 1325 شمسی بود که مرحوم بروجردی بر ماجرای اجباری کردن تعلیمات ابتدایی ورود کرد و غفلت از تعلیمات دینی را بر نتابید. زعیم قم، نماینده ای فرستاد تا به دیدار شاه پهلوی برود و قانون "تعلیمات عمومی" را با قید "تعلیمات دینی" اجرایی سازد. لایحه ی اجباری کردن تعلیمات ابتدایی در سال 1321 شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسیده بود، اما تا آن زمان اجرایی نشده بود. روزنامه کیهان مورخ 19/11/1325 از قول دکتر شایگان- وزیر فرهنگ وقت- اجرای قانون تعلیمات اجباری را اعلام کرده بود. آیت الله بروجردی اما مرحوم فلسفی را مامور کرد تا به دیدار محمد رضا پهلوی برود و او را تذکار دهد که تعلیمات دینی هم باید در کنار تعلیمات ابتدایی گنجانده شود. مرحوم فلسفی این واقعه را اینگونه گزارش می دهد: "... من تلفن کردم که آقا پیامی داده اند و باید شاه را ببینم. وقتی شاه آمد، از من پرسید آقای بروجردی چه پیغامی داده اند؟ گفتم: پیغام داده اند که در روزنامه خوانده اند لایحه تعلیمات ابتدایی اجباری را می خواهند اجراکنند. به وزیر فرهنگ دستور داده شود که در برنامه آن، درس تعلیمات دینی را هم بگنجانند. ایشان خیلی مقیّد هستند که تمام دانش آموزان به موازات درسی که می خوانند، تعلیمات دینی را هم بخوانند. شاه هم گفت: به دکتر شایگان می گویم که این را هم اضافه کند."[5] پس از این ملاقات، دکتر شایگان نامه ای به حجه الاسلام فلسفی نوشت و گفت که نظر آیت الله در امر تعلیمات دینی تامین خواهد شد. متن نامه ی او چنین بود "فاضل محترم آقای فلسفی، در باب پیام حضرت مستطاب آیت الله بروجردی راجع به تعلیمات دینی در مدارس، خواهشمند است مراتب ذیل را به استحضار معظم له برسانید: 1- در اقدام اول وزارت فرهنگ، نظر حضرت آیت الله را در تعلیمات دینی در مدارس چهارساله تعلیمات اجباری با مشورت علمای مذهبی تامین خواهد کرد. 2- نسبت به مراحل تحصیلی بعدی چون به مطالعه بیشتری نیازمندیم پس از فراغ از اجرای تعلیمات اجباری، دست به کار خواهیم شد. 3- وزارت فرهنگ امیدوار است با تامین منظور حضرت آیت الله، معظم له نیز برای سعادت مُلک و ملت در اجرای تعلیمات اجباری در سراسر کشور به هرنحو مقتضی بدانند مساعدت فرمایند."[6] مداخله ی آیت الله ثمر بخش افتاد و تعلیمات دینی هم در آموزش عمومی لحاظ شد. این اقدام، تنها واکنش آیت الله در قوانین آموزشی نبود. آیت الله العظمی بروجردی زمانی که تلوزیون، به عنوان دستاورد دنیای جدید، می رفت که فراگیر شود، دغدغه های تعلیمی خود را بازتاب داده بود و از به خطر افتادن دین مردم پروا می کرد. آیت الله حسین بدلا گفته است که "برخی از احکام فقهی آقای بروجردی، قاطعانه و بی ملاحظه بود، از جمله می توان به تحریم تلوزیون در آن ایام اشاره کرد. این حکم آنقدر موثر و دارای ضمانت اجرایی بود که برخی افراد که در منازل خود از این دستگاه استفاده می کردند، ناچار بودند روزها آنتن تلوزیون را پایین بیاورند و شبها مجدداً علَم کنند. رئیس شهربانی وقت هم با نگهداری تلوزیون و نصب آنتن مخالفت کرده بود و این خود، حاکی از نفوذ کلمه مرحوم آقای بروجردی بود."[7] این نحوه برخورد آیت الله بروجردی با قوانین و دستاوردهای دنیای جدید سبب شد تا محمد رضا شاه پهلوی پیغامی برای آیت الله بفرستد که "وضع جهان عوض شده است و ما هم باید هماهنگ با پیشرفت جهان حرکت کنیم و امروزی تر شویم و از قافله تمدن باز نمانیم. آقای بروجردی هم متقابلاً پیغام داده بودند که بله! وضع دنیا عوض شده و اکثر کشورها رژیم سلطنتی را کنار گذاشته به حکومت جمهوری روی آورده اند! اینجا هم از این قاعده مستثنی نیست".[8]
این نحوه مواجهه ی آیت الله در حالی بود که سیّدِ بروجردی قصد مخالفت مستقیم با رژیم پهلوی را در خاطر نداشته است. ایشان در خصوص رابطه با شاه پهلوی گفته بود که "... چه باید کرد که موضوع فشار اجانب در کار است و من بیش از این مصلحت نمی دانم که دولت تضعیف شود، زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولتهای بیگانه است. ما هم قدرتی نداریم، برای ما رمقی نمانده . قصه ی ما داستان مَشک آب خالی و پرهیز است.(کسی مَشک خالی به دست داشت و پیوسته مردم را بر حذر می داشت که خیس نشوید، مواظب باشید) ما هم گاهی تشری به دربار می زنیم. اما می دانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشار پیش بیاید، شانه خالی خواهند کرد. اینگونه نیست که تا پای جان بایستند".[9] شهید مطهری هم از ایشان نقل کرده بود که "ما باید با حرف، دولت را بترسانیم اما وارد عمل نشویم، زیرا ابزار لازم را در اختیار نداریم و موفق نمی شویم"[10].
آیت الله اما هیچگاه به هنگامه ی ضرورت، از مداخله در تصویب قوانین کوتاه نیامد. در ماجرای تغییر رسم الخط فارسی هم، آیت الله بروجردی از موضع سکوت، عدول کرد و اذن تصویب چنین قانونی را نداد. سیلی از مقالات و ایده های روشنفکرانه، می رفت تا زبان فارسی را از رسمیت بیندازد و حروف لاتین را جایگزین آن کند. سعید نفیسی گفته بود که "...اشکال بزرگی که در پیش است این است که در نتیجه ی بدی خط امروزی و حروفی مشابه که با نقطه تغییر می کند، فرهنگهای ما پر از اغلاطی است که در نتیجه تحریف حروف پیدا شده است". او نوشته بود که "من وقتی که به چاپ فرهنگ نفیسی، تالیف مرحوم پدرم، آغاز کردم به این مشکل بسیار مهم برخوردم و چاره را جز این ندیدم که اصولی برای تلفظ کلمات فارسی به خط لاتین اختیار کنم و در برابر هر کلمه، تلفظ آن کلمه لاتین را بگذارم. به نظر من تا وقتی که گرفتار این خط کنونی هستیم، چاره منحصر به همین است و بس."[11] سید حسن تقی زاده نیز بر تغییر زبان فارسی تاکید بسیار می کرد و چاره ی ارتباط با تمدن جدید را اینگونه ترسیم می کرد که: "به واسطه ی نشر خط لاتینی و تعمیم تعلیم آن در میان طبقات پایین ملت از مرد و زن و روستایی و شهری و صغیر و کبیر، روزنه ی جدیدی برای تابش نور معرفت باز می شود و تمدن ما با اروپا مربوط شده و مجرای نهر تمدن مغربی به مملکت ما گشوده می گردد و به همین طریق یاد گرفتن السنه اروپایی هم که کمال احتیاج به آن هست تا حدی سهل تر می شود".[12] موجی را که روشنفکرانِ وطنی در انداخته بودند تا زبان فارسی را از رسمیت بیندازند، در مقابل اراده ی مرجعیت از حرکت ایستاد و سر فرو آورد. "هدف اینان، از تغییر خط، دور کردن جامعه ما از فرهنگ اسلامی است. من تا زنده ام اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند، به هر جا که می خواهد منتهی شود."[13] این عبارات کوتاه از زبان آیت الله بروجردی کافی بود تا تلاش چندین ساله ی روشنفکران، عقیم بماند و قانون حذف زبان فارسی، توفیق نیابد.
اینگونه مواجهه با قوانین و رفتارهای حکومت پهلوی بود که سبب ساز بالندگی و ثبات حوزه ی قم هم شده بود. آیت الله خزعلی گفته است که "آیت الله بروجردی مهم ترین وظیفه ی زندگی خود را حفظ حوزه می دانست. گذشت زمان نشان داد تمام سخنان و اقدامات ایشان در این باره درست بوده است. وی می گفت با بودن آب فراوان است که ماهی بزرگ پرورش می یابد، و آب خُرد ماهی کوچک پرورش می دهد. ایشان می گفتند اگر مخالفت با رژیم در پیش گرفته شود، مردم در وسط راه ما را تنها می گذارند و آن گاه حوزه نیز از بین خواهد رفت و به همین علت با بعضی از انقلابیون همراهی نمی کرد."[14] اینگونه منش آیت الله بود که آیت الله مسعوی خمینی از آن به عنوان "انقلابِ بدون تلفات" یاد می کند.[15] برخی بر این باورند که مواجهه ی آیت الله بروجردی با تصویب قوانین آموزشی، سبب ساز انقلاب 57 شد."اگر آقای بروجردی در دوران 18-19 سال پیش از انقلاب آن بچه ها و جوانان را تربیت نمی کرد، انقلاب امام هم گرفتار اوضاع و احوال زمان مشروطیت می شد..طلبه ها یا غیر طلبه هایی که در زمان آقای بروجردی تربیت شدند، بعد از پیروزی انقلاب حکومت را در دست گرفتند. در زمان آقای بروجردی طوری نبود که ایشان بتواند بر علیه شاه قیام کند، اگر چه آقای بروجردی در جلوگیری از تصویب قوانین ضد اسلامی نقش بسزایی داشت."[16]
آیت الله بروجردی در مواجهه با قوانین آموزشی زمان پهلوی، تمام قامت ایستاد، از ورود کوچکترین امور ضد دینی در قوانین کشور بیم داد و فاصله گرفتن از فرامین شرعی را هشدار می داد. شاید قصه ی آیت الله، داستان مَشک آب خالی و پرهیز نبود. آیت الله این تعبیر را مسامحی به کار برده بود. داستان ایشان، قصه ی آب فراوانی بود که ماهی های بزرگی را در خود پرورش می داد. "با بودن آب فراوان است که ماهی های بزرگ پرورش می یابد..."
پی نوشتها
[1] خاطرات حجه الاسلام فلسفی، صص180-181
[2] خاطرات حجه الاسلام سید منیر الدین حسینی شیرازی، صص57-58
[3] خاطرات آیت الله شیخ محمد کلباسی، ص189
[4] خاطرات مهدی بازرگان، ص83
[5] خاطران حجه الاسلام فلسفی، صص 181-182
[6] خاطرات حجه الاسلام فلسفی، صص181-183
[7] هفتاد سال خاطره از حسین بُدلا، ص157
[8] خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، صص230-231
[9] چشم و چراغ مرجعیت، مصاحبه با آیت الله سید محمد باقر سلطانی، ص59
[10] زندگی نامه آیت الله العظمی بروجردی، خاطرات استاد واعظ زاده خراسانی، ص58
[11] مقدمه فرهنگ عمید
[12] مقدمه ی تعلیم عمومی با یکی از سرفصل های تمدن، سید حسن تقی زاده، ص10
[13] چشم و چراغ مرجعیت، ص29
[14] خاطرات آیت الله خزعلی، صص55-60
[15] خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص231
[16] خاطرات آیت الله احمدی میانجی، ص170-171
سید مهدی دستغیب، برادر سید عبدالحسین هم از روحانیون وارستهٔ این خاندان بود. زمانی سید محمد باقر دستغیب (عموی شهید دستغیب) در توصیف شهر شیراز گفته بود شهر شیراز در تمام بلاد ایران از جمیع جهات طراز اول است. به لحاظ ایمان فردی چون سلمان فارسی را دارد، به لحاظ فلسفه و حکمت فردی چون ملاصدرا، به لحاظ شعر و غزل سعدی، به لحاظ عرفان حافظ را دارد، از لحاظ فقه و فقاهت میرزای شیرازی را دارد و به لحاظ سخنوری هم سید مهدی دستغیب را دارد.
سید مهدی دستغیب کلام نافذی داشت. او در وصف اولین منبر خود گفته بود: «برای اولین بار در مجلسی به اصرار پذیرفتم که منبر بروم. مقداری صحبت کردم و موقع خواندن روضه گفتم شما احتیاجی به روضه ندارید. با وجود داشتن آب رود، لب رودخانه بنشینید و به یاد لب تشنه امام حسین (ع) باشید؛ بیاختیار اشک از چشمانتان جاری خواهد شد که به ناگاه مجلس منقلب شد. اشک از چشمان همه جاری شد و حسینیه زیر و رو شد».
سید مهدی در ربیع الاول سال ۱۳۰۳ شمسی به دنیا آمده بود. ۲۰ روز پس از تولد ایشان، پدرش از دنیا رفت. سید محمد تقی دستغیب پدر وی از عالمان بنام شیراز بود. جد وی سید هدایت الله نیز از اعاظم شیراز بود. پس از درگذشت پدر، برادر وی سید عبدالحسین دستغیب، سرپرستی وی را به عهده گرفت. سید مهدی برای تکمیل تحصیل خود بارها به نجف و قم میرفت. وی در نجف از محضر آیات عظام خویی و سید عبدالهادی شیرازی استفاده کرد. در قم نیز پای درس حضرات آیات بروجردی و اراکی نشست. سید مهدی همچنین با صبیهٔ مرحوم سید محی الدین فال اسیری ازدواج کرد. خاندان فال اسیری نیز از خانوادههای شهیر روحانیت در استان فارساند.
سید مهدی دستغیب روحانی وارستهای بود. او بر این باور بود و بارها تأکید میکرد که دسترسی به حقایق و معارف الهی چنان نیست که بر کاغذ نقش بندد. به خواندن کتب زیاد هم معرفت حق حاصل نمیشود، تنها به تزکیه و ریاضت است که میتوان به حقائقی نائل آمد. بر اساس همین رویکرد بود که وی کتب محدودی را از خود بر جای گذاشت. وی کتاب «علم النفس» را نگاشت و در آن درباره شناخت انسان بحث کرد. وی در آن کتاب ابتدا حقایقی را راجع به انسان از دید قرآن طرح نمود. وی در مقدمهٔ این کتاب آورده بود: «بدانید که تمام لذات و خوشیها در پرتو قرب الهی است. اگر نور او به قلب انسان بتابد، صاحب معرفت میگردد و آنگاه است که انسان در مییابد که لذتهای دنیا با لذات معنوی غیر قابل مقایسه است».
سید مهدی همچنین کتاب «معراج الخاشعین» را نوشت. این کتاب با موضوع شرح و تفسیر نماز به رشتهٔ تحریر در آمده بود. وی در این کتاب نیز به مانند منش زندگی و سایر نوشتارهای خود، رویکردی عرفانی و معنوی را برگزیده و به صرف دیدگاههای فقهی بسنده نکرده است. وی در این کتاب در بیان مقام «سجده» گفته است: «عاشقان این راه را دو گونه سجده است، سجدهای که پس از یاد کرد محبوب سر بردارند و دیگری آن که مدام سر بر آن دارند.» دستغیب، ادبِ مقام خشوع را آنگونه میدانست که بنده باید همیشه سر بر سجده داشته باشد.
کتاب «نغمههای عاشقانه» نیز دیگر اثر وی است. این کتاب شرح دعای ملکوتی سحر است. وی در ۳۰ مجلس، پیرامون دعای سحر و اثرات و کرامات آن سخن گفت. وی در این اثر نیز با موشکافیهای دقیقی سعی کرد تا رویکردی معنوی را برگزیند. لحن سخن مرحوم دستغیب در این اثر بسیار ساده و صمیمی و قابل فهم است و خواننده را با معنویتی همراه میکند.
سید مهدی ادب خاشعانهای داشت. دعای کمیلی که او در حرم حضرت احمد بن موسی شاه چراغ میخواند و صدای لرزان او در هنگام خواندن دعا نشان از این روحیهٔ وی داشت. دعای کمیل او علاوه بر اینکه برای مردم شیراز یادآور همان دعاهای معروف شهید دستغیب بود، بسیار آرامشبخش نیز بود. وی در سخنرانیهای خود بارها تأکید میکرد که سعادت و خوشی دنیا در خوشی دل است نه زیادی مال و ثروت و داشتن مقام و منصب. و این دلخوشی و آرامش زمانی میسر میشود که نور خدا بر دل بتابد. همچنین میفرمودند زمانی که امید انسان از همه جا قطع شده و خود را تنها ببیند، دیگر آزاد است و بندهٔ یک نفر است و از اینکه بندگی خلق را بکند در امان است. عبارتی که مرحوم دستغیب بارها بدان تأکید میکردند این بود که از بزرگترین نعمتهای خدا به بنده، اعطای توفیق بر زبان آوردن «یا الله» است. وی در بیان ادب بندگی بر این باور بود که انسان برای تقرب به خدا باید به دامن مقربی از مقربان درگاه او چنگ زند. به تعبیر ایشان، جز کسی که راه یافته است چه کسی میتواند رهبری کند؟
با همین رویکرد بود که ایشان دیدگاه سیاسی خود را نیز تفسیر میکرد. وی بر این باور بود که رهبری سیاسی نیز میباید منصوب الهی باشد و بشر از صلاح و فساد خود نمیتواند اطلاع کامل بیابد، چرا که انسان از عالم غیب بیخبر است و کسی که از عالم غیب بیخبر است چگونه میتواند امام و پیشوای خود را تعیین کند؟ خداوند است که او را منصوب میکند؛ همانطور که علی بن ابیطالب را در روز غدیر به مقام ولایت رسانید.
سید مهدی پس از انقلاب، تولیت آستان شاه چراغ را بر عهده داشت. سال گذشته اما این سمت به خواهرزادهٔ وی سید علی اصغر دستغیب سپرده شد. سید مهدی اما تا آخرین روزهای عمر خود، امامت جماعت شاه چراغ را بر عهده داشت. با درگذشت وی، وارستهای دیگر از خاندان دستغیب نام نیکی از خود بر جای گذاشت و رفت. روحانی خاشعی که یکی از قطبهای معنوی مردم شیراز بود. روحش شاد.
امام خمینی در پیام تبریک نوروزی سال ۱۳۶۳ از این مهم پرده برداشتند که اعیاد دینی در پی یک نحوه ریاضتهای ایمانی حاصل میشود. به واسطهٔ این ریاضتها و اعمال عبادی است که یک روز به واقع، عید و مبارک میگردد. در تعبیر امام (ره)، عید نوروز نیز اگر در قرابت با این گونه اعمال عبادی قرار گیرد، میتواند اطلاق عید واقعی بر آن شود. ایشان در این پیام آوردند که «عیدهایی که اسلام تأسیس فرموده است، به حسب نظرهای مختلفی که اهل نظر دارند و به حسب قشرهای مختلفی که برخورد میکنند با آن بسیار مختلف است. آن برداشتی که اهل معرفت از عید میکنند با آن برداشتی که دیگران میکنند بسیار مختلف است. آنها بعد از اینکه در ماه مبارک رمضان آن ریاضتها را میکشند و کشیدند، روز عید روز لقای آنهاست؛ لقاء الله است آن روز برای آنها. آنها همه چیز را از او میدانند. آن روز را عید میکنند برای اینکه بعد از ریاضیات یوم ورود است به حضرت. عید قربان را بعد از اینکه تمام عزیزان خودشان را از دست دادند معیارهایی برای ملاقات میشوند. آن هم ملاقات است بعد از اینکه نفس خودشان را کشتند و هر چه عزیز است در راه خدا از آن گذشتند، آن وقت است که روز لقاست. و جمعه هم اجتماعاتی که مسلمین با هم میکنند مهیا میشوند اهل معرفت برای لقاء الله. پس برداشت آنها از عید، غیر برداشت ماست و ما هم امیدواریم که به تبع اولیاء خدا به جلوهای از آن جلوهها برسیم و ذرهای از آن معارف در قلب ما واقع بشود.» (صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۳۹۵)
ایشان اعیاد اسلامی را بازتاب اعمالی میدانند که انسان انجام میدهد و به سبب آن اعمال، عید حقیقی حاصل میشود. سپس عنوان میکنند که نوروز نیز میتواند با اعمال عبادی به عید واقعی بدل گردد.
مرحوم امام (ره) در نوروز ۱۳۶۶ نیز، این روز را در قرابت با اعیاد اسلامی، مبارک اعلام کردند و فرمودند: «نوروز امسال یک خصوصیاتی دارد که برای ما خصوصیات مبارکی است. و من به ملاحظهٔ آن خصوصیات به تمام مسلمین جهان و مظلومین جهان و ملت مجاهد و عزیز خودمان تبریک عرض میکنم. از خصوصیاتی که کمتر اتفاق میافتد این است که امسال این سال نو بین دو عید بزرگ واقع شده است، بین سیزدهم رجب و مبعث، مبعث که مال بعثت ولی الله اعظم، ولی مطلق بالإصاله است، و مولود که باز عید ولی الله بالتبع است و این دو بزرگوار در عوالم غیب با هم بودند، متحد بودند و در شهادت در این عالم یکی مظهر آن غیب مطلق است در بعث و یکی مظهر آن غیب مطلق است در امامت. و این برای ما باید عبرت باشد که مایی که الان در این عید، در این روز نوروز واقع شدیم، بین دو عیدی واقع شدیم که صاحبان آن دو عید در همه نشئات با هم بودند و در این نشئه هم برادر بودند، ما باید از این عبرت بگیریم که ما هم برادری خودمان را حفظ کنیم.» (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۳۴)
امام خمینی در این کلام خود تأکید میکنند: «من به ملاحظهٔ این دو عید اسلامی است که نوروز را به همه تبریک میگویم.» پس از آن درباره بزرگداشت مبعث و میلاد امیر المومنین (ع) سخن میگویند و نه عید نوروز.
در نوروز ۱۳۶۷ هم امام خمینی، اعیاد اسلامی را در پیش میکشند و مبارکی نوروز را در همزمانی با میلاد سید الشهداء (ع) میدانند: «خداوند این سال جدید را بر همهٔ مسلمین، بر ملت ما و بر همهٔ مستضعفین جهان مبارک کند و این سال یک خصوصیاتی دارد که کم اتفاق میافتد. نوروز در آستانهٔ ولادت حضرت سید الشهداء است. ما باید انگیزهٔ قیام ایشان را ببینیم چی بود و مقصد ایشان چی بود و وضع زندگی ایشان و همهٔ ائمه (ع) چی بود، خصوصاً در ماه شعبان چه وضعی داشتند.» (صحیفه امام ج ۱، ص ۲۱)
امام خمینی پس از این، به ذکر مناقب امام حسین (ع) میپردازند و مسئولان و مردم را به تبعیت از سیرهٔ امام در آن سال دعوت میکنند. ایشان در این سخنرانی اینگونه ادامه میدهند: «در مناجات حضرت در دعای عرفه حضرت سید الشهداء ملاحظه میکنید که چه مسائلی در آن هست و ما ازش غافل هستیم. ماه شعبان این خصوصیت را دارد که الان عید نوروز ما در آستانهٔ ولادت حضرت سید الشهداء است و دنبال او ولادت حضرت مهدی (عج) که آن هم در ۱۵ شعبان واقع شده است. بنابراین تقریبا باید ما بگوییم که یک حجتی است بر ما این دو ولادت و این واقع شدن این روز شریف و این روز نوروز در یک همچو آستانهای که این دو بزرگوار که هر دو اقامهٔ عدل میکردند.» (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱) امام خمینی با پیش کشیدن عید میلاد امام حسین، و ذکر مناقب آن حضرت، نوروز را مبارک اعلام میکنند.
ایشان در نوروز ۱۳۶۸ نیز قرابت نوروز را با میلاد امام حسین و امام زمان (عج) در پیش میکشند: «امسال نوروز ما در بین دو عید واقع شده است، یکی عید سعید ولادت حضرت امام حسین (ع) که احیا کننده دین اسلام بود از صدر اسلام تا آخر الزمان، و یکی هم عید ۱۵ شعبان ولی عصر- ارواحنا فدا- که او تا ازل احیا میکند دین خدای تبارک و تعالی را و ما امیدواریم که ملت ما در این سال نو به طوری عمل کنند که سیرهٔ انبیا بوده است. به طوری عمل بکند که سیرهٔ اولیا بوده است و آن این است که هواهای نفسانی از بین برود.» (صحیفه امام ج ۲۱، ص ۳۲۵) امام خمینی در پیام نوروزی خود از مبارکی این اعیاد اسلامی سخن میگویند و سخنی از نوروز را در پیش نمیکشند.
امام خمینی تأکید داشتند که روز عید آدابی دارد که رعایت کردن آنها میتواند به خجستگی مضاعف عید بیفزاید. ایشان در سخنرانی نوروزی خود این اعمال را توصیه میکنند و آن را به عید نوروز نیز تعمیم میدهند: «نکتهای که میخواستم عرض کنم این است که در اعیادی که اسلام به ما عنایت فرموده است، در همه آن اعیاد آنچه که انسان ملاحظه میکند همه اش مسئله ذکر و دعاست، نماز است، روزه است، ذکر است، دعا است. و در این عید هم که عید ملی است و اسلامی نیست لکن اسلام هم مخالفتی با آن ندارد باز میبینیم که در روایتی که وارد شده، از آداب امروز روزه گرفتن است، از آداب امروز دعا کردن است، نماز خواندن است…» (صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۰)
امام خمینی در سخنرانی که هفتم اسفند ماه ۱۳۵۹ در جمع کارکنان وزارت دفاع بیان کردند، از نوروز با تعبیری یاد کردهاند که گویای موضع ایشان در قبال این روز باستانی است. ایشان پس از توصیههای مکرر در مورد شرایط جنگی کشور اینگونه بیان میکنند: «… من میخواهم تقاضا کنم از تمام کسانی که در ایام به اصطلاح خودشان عید نوروز میخواهند تشریفات داشته باشند که از تشریفات خود کم کنند…» (صحیفهٔ امام، ج ۱۴، ص ۱۵۷) تعبیر امام در مورد نوروز با این عبارت «به اصطلاح خودشان عید نوروز» گویای موضع ایشان نسبت به این روز است.
ایشان در نامهای که برای میرزا محمد ثقفی- پدر همسر امام- نگاشتهاند نیز ابتدا عید مبعث را تبریک میگویند و همزمانی آن با نوروز را مبارک میدانند. تأکید امام بر عید مبعث است: «تصدقت شوم، در این عید سعید مبعث ختمی مرتبت (ص) که مصادف با سال جدید است، تبریک عرض و سلامت و سعادت حضرتعالی و بستگان محترم را از خداوند تعالی خواستارم…» (صحیفهٔ امام، ج ۱، ص ۳۶)
امام خمینی عید نوروز را گرامی میداشتند، آن را مایهٔ بهجت و سرور میدانستند، اعمالی عبادی را برای این روز از زبان معصومین (ع) نقل میکردند، اما آنچه مسلم است این روز را ذیل سایر اعیاد اسلامی قرار میدادند. نوروز اگر همزمان با اعیاد اسلامی میشد، ارجحیت با غدیر و قربان و ۱۵ شعبان بود. امام خمینی اگر چه هیچگاه این روز را مورد انکار قرار ندادند اما کوشیدند تا به واسطهٔ اعیاد اسلامی، نوروز را نیز مبارک گردانند.