همراهیهای محدود با انقلابیون
آیت الله سید احمد خوانساری با مشی محتاطانهای که برگزیده بود، در پارهای موارد کوشید تا با انقلابیون همراهی کند. عمده همراهیهای آیت الله خوانساری با انقلابیون در سالهای 41 و 42 بود. در این دو سال، شاه پهلوی با تصویب قوانینی، اعتراض روحانیت را برانگیخته بود و مرحوم خوانساری هم از معترضین بود. انتقادهای وی اما خالی از تندروی بود و میکوشید تا با همان مسلک محتاطانه خود، در مسیر اعتراض گام بردارد. پیش از این اما آیت الله خوانساری با رویّهی انقلابیگری میانهای نداشت و بر اعمال انقلابیون نیز خُرده میگرفت. ساواک در اسفند ماه 1336 گزارش داده است که آیت الله خوانساری مخالفت خود را با شیوه مبارزاتی آیت الله خمینی اعلام کرده و آن را مورد تأیید نمیدانسته است. به گزارش ساواک: "در تهران آیت الله خوانساری با نماینده دولت تماس گرفته و گفته است که اگر شما روحانیت را نمیخواهید ما از مملکت میرویم. در جواب ایشان گفتهاند ما روحانیت را میخواهیم ولی خمینی را نمیخواهیم و به عنوان دلیل، نوار سخنرانی و اعلامیه خمینی را به او نشان دادهاند و خوانساری ناراحت شده و گفته است آخر این سید چرا این حرفها را میزند. لذا سکوت کرده و دیگر اعتراضی نکرده و حتی درس و نماز را هم تعطیل نکرده و اعلامیه هم نداده است...".[1]
مواجهه نظام پهلوی با روحانیت به گونهای بوده که اعتراض آیت الله خوانساری را هم برمیانگیخت. گفته میشود که آیت الله خوانساری بر علیه حکومت پهلوی نیز پولهایی را جمع آوری میکرده و به انقلابیون کمک میکرده است. در یکی از اسناد ساواک آمده است که "شیخ محمد رشتی نماینده آیت الله حکیم در تهران اظهار داشته در عراق تحرکاتی به وسیله خمینی، خلخالی و تیمور بختیار بر علیه ایران میشود و در تهران آیت الله خوانساری در بازار پول جمع آوری نموده و جهت آنها ارسال مینماید".[2] در سندی دیگر، افرادی که برای آیت الله خمینی پول میفرستادهاند را مشخص کرده و سید احمد خوانساری مبلغ یک ملیون ریال برای آیت الله خمینی فرستاده است.[3] آیت الله خمینی همچنین برای آنکه مبارزه خود را حادتر نماید زن و بچه خود را به اتفاق پسرش مصطفی خمینی به نجف فرستاده و در شهرهای ایران با پیکهایی که میفرستاد با علمای حوزه تماس داشت. یکی از این علما سید احمد خوانساری بود.[4]
با آغاز اصلاحات شاهانه، اعتراض روحانیون نیز بیشتر میشد. آیت الله خوانساری به ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی واکنش نشان داده و اعتراض کرده بود. در پی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، چهار نفر از علمای بزرگ تهران، آیت الله بهبهانی، آیت الله تنکابنی، آیت الله خوانساری، آیت الله آملی که دو نفر از آنها بیش از نود سال داشتند به اتفاق سایر علمای تهران قصد داشتند تا حصول نتیجه در مسجد سید عزیز الله متحصن شوند.[5] همچنین چند روز از ماه رمضان، نمازهای جماعت تهران، قم و پارهای از شهرهای مهم به تبعیت از قم و تهران تعطیل شد. در این میان، مرحوم خوانساری اگر چه دهه اول رمضان را با این رویّه موافقت کردند و به تعطیلی مسجد رضایت دادند، اما بیش از این مصلحت نمیبیند که نماز جماعت تعطیل شود و دوباره به برپایی آن اقدام کرده بودند.[6] همراهی آیت الله خوانساری در تعطیلی چند روزه مسجد در اعتراض به دولت، بیسابقه بود.
آیت الله خوانساری در پی اعتراض به این لایحه، اقدام به برگزاری یک مجلس کرد. آیت الله خمینی از علما و مراجع، خواسته بود تا به لایحه شاهانه اعتراض کنند. آیت الله خوانساری هم پای پیش نهاد و مجلسی را برگزار کرد. در اعلامیهای که آیت الله خوانساری برای تشکیل مجلس داد، هیچ اشارهای به اعتراض علیه حکومت نیامده بود. متن اعلامیه ایشان که در نهم آبان ماه 1341 منتشر شد چنین بود: "... به مناسبت تصادف روز پنجشنبه سوم جمادی الثانیه با رحلت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهما سلام، مجلس ذکری از ساعت 9 الی 11 در مسجد سید عزیز الله منعقد، امید است برای عرض اخلاص به مقام مقدس پیغمبر اکرم (ص) به استماع موضوع مهم مذهبی که لازم است به اطلاع رسد، عموم طبقات، خاصه آقایان علمای اعلام –دامت برکاتهم- شرکت فرمایند".[7]
امام خمینی اما به این نحوه برگزاری جلسه توسط مرحوم خوانساری اعتراض کرد و آنرا سست دانست. آیت الله خمینی نامهای به حجه الاسلام فلسفی نوشت و اعتراض خود را به شیوه عمل سید احمد خوانساری اعلام کرد: "... اعلامیه آقای خوانساری را ملاحظه کردم و خالی از تعجب نبود. اصل اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است؛ لکن کیفیت آن خیلی نارسا و سست است. برای این مطلب دینی که اساس روحانیت و دیانت و ملیّت در خطر است، مجلس روضه درست کردن و در ضمن آن، اساس دیانت را قرار دادن، بسیار موهن است نسبت به مقصد. و از آن بدتر آنکه مسجد سید عزیز الله را که چهار هزار جمعیت مقدس بازاری متدیّن دارد و دعای اینها یا نفرین آنها ایجاد وحشت کند؛ دولت مردمِ فعال و جوان و احزاب و دانشگاه را ملاحظه میکند. ...سرکار میدانید در این حال که ما قرار گرفتیم قضیه از آتش و صلح گذشته و پای نابودی احکام اسلام و فتح در کار است و هیهات منا الذله نترسید، ملاحظه نکنید، آقای خوانساری را نمیگیرند. شما را نمیگیرند. دنیا اقتضا ندارد. شما بهتر میدانید. بنده از ناراحتی دیگر نمیتوانم عرض بکنم".[8]
اقدام آیت الله خوانساری اگر چه مورد تأیید امام بود، اما آیت الله خمینی، فشاری بیشتر و انتظاری فراتر از این را میبُرد. آیت الله خوانساری اقدام به برگزاری مجلسی دیگر کرد و این بار در بیانیهای که صادر کرد، به اعتراض علما و روحانیون به مشی حکومت هم اشاره کرد. وی در این بیانیه آورد که: "مدتی است آقایان مراجع محترم و علماء اعلام دامت برکاتهم و جامعه مسلمین از نظر خیر خواهی و مصلحت مملکت وظیفه شرعیه را کتباً و شفاهاً به دولت تذکر دادهاند. متأسفانه تا کنون از طرف مقامات مربوطه ترتیب اثر داده نشده است. لهذا به پیروی از حضرت رسول اکرم(ص) که در مواقع مشکله موفقیت مسلمین را از خداوند متعال خواستار بود جامعه روحانیت طهران روز پنجشنبه اول ماه مبارک رجب که از ایام متبرکه است از ساعت 9 الی 11 جمع در مسجد مرحوم آقا سید عزیز الله مجلس دعا تشکیل خواهند داد. امید است مؤمنین در این مجلس، حضور بهم رسانیده و در عرض دعا به پیشگاه خداوند متعال شرکت فرمایند".[9] این مجلس اما منعقد نگردید. نخست وزیر وقت، اعلام کرد که تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی اجرا نخواهد شد. آیت الله خوانساری و محمد تقی آملی هم اعلامیه دادند که: "نظر به اینکه از طرف جناب آقای نخست وزیر اعلام گردیده است که موضوع تصویبنامه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی طبق تصویب هیئت دولت اجرا نخواهد شد، بنابراین با تشکر از مساعی جمیله عموم مسلمانان، اجتماع روز پنجشنبه اول ماه رجب که بنا بود در مسجد آقا سید عزیز الله تشکیل شود، مورد ندارد".[10] ایشان بیانیهای را نیز صادر کرده بود که طی آن، مبارزه با علما را در حکم محاربه با امام زمان(عج) دانسته بود. با توجه به رویکرد احتیاطگرای ایشان، صدور این اعلامیه توسط وی برای انقلابیون بسیار ارزشمند بود. روحانیون انقلابی بر این باور بودند که این اطلاعیه برای استوار کردن عزم مردم برای شاه ستیزی، ارزش والایی داشته است.[11]
مواجهه با رفراندوم شاهانه
در زمانی که برگزاری رفراندوم شاهانه مورد توجه دربار قرار داشت، آیت الله خوانساری اعلامیهای به همراه آیت الله بهبهانی صادر کرد و در آن به اعتراض علیه سیاستهای حاکمیت پرداخت. متن اعلامیهای که از جانب ایشان صادر شد اینچنین بود: "قضایای اخیر و حوادث غیر منتظره که پیش آمده و در نظر است منتهی به جلب نظر عمومی شود، از جهات مختلف موجب نگرانی شدید روحانیون و عامه مسلمین شده است. عموم علماء و مراجع محترم طبق وظیفه شرعی به فکر چارهجویی افتاده و به زبان نصیحت مذاکرات لازمه را نمودهاند و منتظرند هر چه زودتر اولیاء امور به نظریات خیرخواهانه آقایان توجه کنند. البته مردم را از جریان ماوقع مطلع میکنند و اطمینان داشته باشند که مقامات روحانی به وظیفه شرعی خود عمل خواهند کرد".[12] آیت الله خوانساری در این اعلامیه، وظیفه علما دانسته بود تا به نصیحت و اعتراض علیه حکومت بپردازند. ایشان همچنین در پاسخ به استفتاء عدهای از مسلمین پیرامون شرکت در رفراندوم شاهانه، اینگونه حکم داده بود که: "کلیه تصویبنامههایی که بر خلاف شرع مقدس باشد حرام و شرکت در آنها شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء میباشد و محرمات الهیه به تصویبنامه و آراء عمومیه حلال نمیشود. حَلال محمّد حَلالٌ اِلی یَوم القیامَه وَ حَرامُه حَرامٌ اِلی یَوم القیامه".[13] آیت الله با قاطعیت به مخالفت با رفراندوم شاهانه برخاسته بود. این اعلامیه مورد استقبال انقلابیون قرار گرفت و از آن اینگونه یاد کردند: " پس از حضرت امام، مرحوم آیت الله العظمی خوانساری شدیدترین اعلامیه را صادر کرد.... اعلامیه بسیار سنگین و کوبندهای بود. به جرأت میتوان گفت که در آن مقطع قویترین و قاطعترین اعلامیه در تحریم رفراندوم را مرحوم آیت الله خوانساری داد. به دنبال آیت الله خوانساری بقیه علما از جمله مراجع قم نیز انتخابات را تحریم کردند. در نتیجه رفراندوم در سراسر کشور تحریم شد".[14] آیت الله خوانساری در آن اعلامیه گفته بود که کلیه تصویبنامههایی که بر خلاف شرع مقدس باشد، حرام و شرکت در آنها، شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا فدا میباشد و محرمّات الهیه به تصویبنامه و آرای عمومیه حلال نمیشود. اعتراض و انتقاد مرحوم خوانساری سبب شده بود تا دیگر مراجع نیز، به میدان بیایند و به اعتراض علیه این اقدام حکومت بپردازند.
در زمانهای که برگزاری رفراندم، مورد اعتراض حوزویان قرار گرفته بود، بیت آیت الله خوانساری هم محفلی برای تجمعهای اعتراضی بود. حجه الاسلام جعفر شجونی از اعتراض مردم در بیت آیت الله خوانساری سخن میگوید: "سوم بهمن 1341 در آستانه برگزاری رفراندوم شاهانه بود که مأموران به خانه ما ریختند و بنده را گرفتند. چون آن روز روی دوش مردم در خیابان بوذرجمهری تقریباً مقابل بازار آهنگرها، سخنرانی کرده بودم. دسته جمعی با مردم به منزل آیت الله سید احمد خوانساری رفته بودیم و از آنجا بر میگشتیم... مردم در خیابان مرا روی دوششان سوار کردند. من آنجا میگفتم "رفراندوم مخالف اسلام است". من میگفتم و مردم شعار میدادند".[15]
در مسجد سید عزیز الله اما جلسهای برگزار شد تا اعتراضها به نحو علنی صورت پذیرد. حاکمیت پهلوی اما در این مجلس با خشونت مواجه شد و آیت الله خوانساری مورد هتک حرمت قرار گرفت. حجه الاسلام محتشمی ماجرا را اینگونه شرح میدهد: خبر تشکیل جلسه در مسجد سید عزیز الله به سرعت در تهران منتشر شد و دستههای متفرق در شهر به طرف بازار و مسجد آمدند... در وسط راه خبردار شدیم که آیت الله خوانساری از منزل به قصد مسجد خارج شده و در حالی که هماره جمعیت در حرکت بوده مورد هجوم ددمنشانه صدها پلیس و مأمورین شاه قرار گرفته است. دژخیمان شاه با انواع سلاحهای خود ابتدا به مردم حملهور میشوند و سر و دست و پای آنان را میشکنند و آنها را متفرق میکنند، سپس آن مرجع عالیقدر را مورد یورش وحشیانه خود قرار میدهند، به طوری که عبا، عمامه و نعلین آقای خوانساری وسط بازار میافتد. آنان بیشرمانه ایشان را مورد هتک حرمت و توهین قرار میدهند و لذا آیت الله خوانساری از وسط راه به منزل بر میگردد".[16] آنگونه که مرحوم منتظری میگوید، سید احمد خوانساری پس از این مسأله دیگر عقب نشینی کرده و انقلابیون را همراهی نکرده است. به تعبیر ایشان :"... مزاحمتی برای ایشان ایجاد شده بود، عدهای در بازار ایشان را هل داده بودند و عمامه ایشان افتاده بود و به ایشان اهانت شده بود و تقریباً ایشان در همان جریان دیگر عقب زدند و به این تتیجه رسیدند که نمیشود کاری کرد، و برای خیلی افراد اینطور مطرح شده بود که وقتی با آیت الله خوانساری با آن موقعیت که در جامعه داشت و دستگاه و دولت هم با ایشان بد نبود، این گونه عمل بشود و عمامه ایشان بیفتد و به ایشان اهانت بشود، دیگر تکلیف ما روشن است و ما زورمان نمیرسد و ... ولی آیت الله خمینی عقیدهاش این بود که هر چه از این کارها بکنند بایستی محکمتر بشویم".[17] آیت الله گلپایگانی در پی مشقاتی که برای سید خوانساری ایجاد شد، به وی نامه نوشت که: "متاعبی را که حضرت مستطابعالی در راه اعلام فتوای صریح دائر به حرمت شرکت در مراجعه به آراء عمومی تحمل فرمودید باعث مزید عزت دین و اعتلای حکم اسلام و زینت صفحات تاریخ مجاهدات علماء اعلام در راه حفظ اصول دیانت است. حقیر ضمن اظهار انزجار و تأثر عمیق خود و حوزه علمیه از جریان روز گذشته چنانچه سابقاً فتوا دادهام بعداً هم انشاالله در تمام مراحل با حضرت عالی همقدم و عظمت دین و دوام برکات عالی را مسئلت دارم و چون از حال شریف نگرانم بشارت سلامتی را مترصدم".[18] آیت الله خمینی هم در پیامی به ملت ایران، به محاصره بیت آیت الله خوانساری اعتراض کرد. ایشان در آن اعلامیه آورده بود که: "...مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علمای اسلام بعضی محصورین و بعضی محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزههای علمیه را هتک کنند و طلاب بیپناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجره مغازهها را بشکنند و در تهران حضرت آیت الله خوانساری و حضرت آیت الله بهبهانی را در محاصره شدید قرار دادند، و عدهای از علمای محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هیچ وسیله نمیتوانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک میکنند که به علما و روحانیون اهانت کنند.... کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مینمایند و با استعمار مخالفت دارند...".[19] آیت الله خوانساری از این به بعد، اگر چه در محافل سیاسی حضور چندانی نداشت، اما اتعراضهای خود بر حاکمیت را نیز در قالب اعلامیه و بیانیه ابراز می داشت.
واقعه 15 خرداد
در پی وقایع 15 خرداد و دستگیری امام خمینی، آیت الله خوانساری اعلامیهای را منتشر کرد. متن بیانیه اینگونه بود: "حوادث تأسف آور یکی دو روز اخیر که منجر به قتل و جرح یک عده مردم بیگناه و توقیف حضرت آیت الله خمینی و آیت الله قمی و آیت الله محلاتی شیرازی و دیگر آقایان عظام شده است موجب کمال تأثر و تأسف حقیر گردید و با کمال تعجب مشاهده میشود مسئولیت امنیت کشور با نهایت گستاخی حضرات آقایان مراجع عظام و علماء اعلام دامت برکاتهم را موافق اموری که مباینت آنها با شرع مطهر محرز و مکرر تذکر داده شده است جلوه میدهند. حقیر در این موقع حساس لازم میدانم اولیاء امور را متذکر سازم انجام اینگونه اعمال ضد انسانی نسبت به حضرات علماء اعلام و قتل و جرح مردم بیپناه، نه تنها موجب رفع غائله نخواهد بود، بلکه جز تشدید امور و ایجاد تفرقه و وخامت اوضاع اثر دیگری نخواهد داشت. موجب کمال تأسف است که باید حریم مقدس اسلام و روحانیت از طرف اولیاء امور این چنین مورد تجاوز قرار گیرد. انا لله و انا الیه الراجعون از خداوند متعال عز اسمه مسئلت دارم که اسلام و مسلمین را در کنف عنایات خود از همه حوادث مصون و محروس دارد".[20] بیحرمتی بر روحانیون توسط رژیم پهلوی مورد اعتراض آیت الله خوانساری قرار گرفته بود. اعتراض آیت الله خوانساری بر دستگیری امام خمینی و مواجهه با حوادث 15 خرداد اما آنگونه که انقلابیون انتظار میبردند نبود. حجه الاسلام کشمیری، عدم رضایت انقلابیون از رفتار سید احمد خوانساری را اینگونه بازتاب داده است که پس از قیام پانزده خرداد و دستگیری امام: "آیت الله گلپایگانی و آیت الله خوانساری با اینکه به حضرت امام ارادت و علاقه داشتند و اصل مبارزه ایشان با رژیم را پذیرفته بودند، مع الوصف به جهت احتیاط خیلی زیاد خودشان، چندان وارد عرصه نمیشدند. لذا آقای خوانساری با اینکه در تهران بود و به راحتی میتوانست در تجمع آقایان علما حاضر شود این کار را نکرد. اطرافیان و مریدان ایشان در بازار تهران هم چندان اهل مبارزه نبودند تا ایشان را به صحنه بیاورند".[21]
[1] امام خمینی در آینه اسناد،ج19، ص391
[2] امام خمینی در آینه اسناد، ص152
[3] امام خمینی در آینه اسناد ، ص42-43
[4] امام خمینی در آینه اسناد ساواک، ج16، ص421،
[5]خاطرات حجه الاسلام فلسفی، ص243)
[6] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص158
[7] به نقل از صحیفه امام ، ج1، صص85
[8] صحیفه امام، ج1، صص85-86 نهم آبان 1341
[9] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص40، آذر ماه 1341
[10] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص41
[11] خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص250
[12] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص47
[13] اسناد انقلاب اسلامی،سید حمید روحانی، ص48
[14] خاطرات حجه الاسلام محتشمی، ص236
[15] خاطرات حجه الاسلام جعفر شجونی، صص68-69
[16] خاطرات حجه الاسلام محتشمی ، ص243
[17] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص208-209
[18] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص50
[19] صحیفه امام، ج1، ص141
[20] نهضت روحانیون مبارز، علی دوانی، صص110-111
[21] خاطرات حجه الاسلام محمد جواد کشمیری، ص99
"... شما مراجعه کنید به کتاب جامعالمدارک مرحوم آیت الله آقای حاج سید احمد خوانساری که بازی با شطرنج را بدون رهن جایز میداند و در تمام ادّله خدشه میکند درصورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است".[1] این عباراتی است که امام خمینی(ره) در پاسخ به اشکالات آیت الله قدیری عنوان کرده است. ایشان بر مقام احتیاط سید احمد خوانساری انگشت تأکید نهاده بود. این تنها امام خمینی نبود که سید خوانساری را به این ویژگی میشناخت. این خصلت مرحوم خوانساری، مورد توجه دیگرانی نیز قرار گرفته بود به گونهای که شیخ عبدالکریم حائری درباره وی میگوید: "اجتهاد را به هر معنی تفسیر کنیم، آقای خوانساری مجتهد است و عدالت را به هر گونه معنی کنیم، او عادل است". آیت الله سید محمد محقق داماد هم بعد از فوت آیتالله بروجردی بر این باور بود که از سید احمد خوانساری تقلید شود.[2] تقلید از ایشان اما عمومیت نیافت. برخی بر این باورند که عدم اقبال عمومی به ایشان، به علت عدم حضور فعال در عرصه سیاسی و مخالفتهای انقلابیون با ایشان بوده است: "مرحوم آقای خوانساری گر چه بیش از دیگران زمینهی احراز مرجعیت عام را داشت و حامیانش یعنی مرحوم محقق داماد و مرحوم حائری میخواستند ایشان را از تهران به قم بیاورند، ولی مدرسین و فضلای مبارز و انقلابی حوزه با این امر مخالف بودند و حضور آیت الله خوانساری در قم و تقویت موقعیت ایشان را به سود رژیم و اهدافش میدانستند. از این رو از مرحوم داماد و مرحوم حائری خواستند که فقط به معرفی آقای خوانساری به عنوان اعلم و ارجاع مردم به ایشان اکتفا کنند و از خواسته خود برای ورود آن بزرگوار به قم دست بردارند که قبول کردند و دیگر اصرار نورزیدند. بدین ترتیب آیت الله خوانساری در تهران ماند و مقلّدان بسیاری در میان بازاریان تهران و سایر شهرستانها و اقشار دیگر مردم داشت".[3]
مرحوم آیت الله منتظری بر این باور بود که شیوهی محتاطانهی سید خوانساری سبب میشد تا بسیاری از کسانی که وسواسی بودند و جاهای دیگر به دلشان نمیچسبید، به نمازهای سید احمد خوانساری بروند.[4] مرحوم منتظری از آیت الله خوانساری و رویّهی احتیاط وی اینگونه یاد میکند که: "... آیت الله خوانساری چیزی را در آن وقت امضاء نمیکردند، به یاد دارم رفقا از باب متلک میگفتند اگر در یک ورقه فقط "لا اله الا الله" را بنویسید مع ذلک ایشان حاضر نیستند امضاء کنند".[5] به همین علت بود که وقتی حضرات مرعشینجفی، میلانی، شریعتمداری و محمد تقی آملی به تأیید مرجعیت امام خمینی(ره) پرداختند تا از اعدام ایشان توسط رژیم پهلوی ممانعت کنند، آیت الله خوانساری اما بر اساس شیوهی محتاطانه خود، از امضای مرجعیت ایشان سر باز زد.
حجه الاسلام فلسفی، شیوهی محتاطانهی سید احمد خوانساری را حتی در تشکیل مجالسی که به همّت ایشان تشکیل میشد هم میبیند. "در ماجرای اخراج ایرانیان از عراق، علمای تهران بعد از مشورت و مذاکره، سرانجام به این نتیجه رسیدند که از طرف آیت الله سید احمد خوانساری مجلسی تشکیل شود و در آن روز بازار را تعطیل و مردم اجتماع کنند و از سفرای کشورهای اسلامی هم دعوت شود که در مجلس حضور یابند. ... آیت الله خوانساری که عالمی بزرگوار و در این قبیل امور محتاط بود گفت مجلس به عنوان دعا تشکیل شود".[6] مجلسی هم اگر از جانب ایشان و در نقد حاکمیت شکل میگرفت، در لفافهی دعا و زیارت صورت میپذیرفت.
آیت الله خوانساری در منش سیاسی خود هم شیوهای محتاطانه را در پیش گرفته بود. منش سید به گونهای بود که هرگاه با انقلابیون همراهی میکرد هم، جانب احتیاط را نگه میداشت. هر گاه به پشتیبانی از حاکمیت بر میآمد هم، نه تأیید تام میکرد و نه به تقبیح تمام عیار آن میپرداخت. سید احمد خوانساری سیاستی را پیشه کرده بود که هم امین روحانیت بود هم مورد احترام حاکمیت. از این روی بود که واسطه و رابطی میان این دو نهاد نیز قرار میگرفت.
رابط میان روحانیت و حاکمیت
مشی آیت الله خوانساری به گونهای بود که هم مورد اعتماد روحانیت قرار گرفت و هم حاکمیت به او دل سپرد. این ویژگی کافی بود تا وی حلقه واسطهای میان این دو نهاد قدرتمند قرار گیرد. آیت الله در مواقع ضرورت، از ویژگیهای شخصیتی خود بهره میبرد و اختلاف میان حوزه و دربار را تلطیف میکرد. پیام روحانیون به دربار میرسید و از حاکمیت به واسطه سید احمد پیامی به روحانیت ابلاغ میشد.
فضل الله خوانساری داماد آیت الله خوانساری، ارتباط نزدیکی با دربار پهلوی داشت. معمولاً واسطهی آیت الله با حاکمیت، به وسیله ایشان صورت میپذیرفت. موارد متعددی گزارش شده است که فضل الله خوانساری، درخواستهای آیت الله را به دربار منتقل میکرده است. همسر آیت الله خمینی درباره تبعید امام از نقش فضل الله خوانساری سخن گفته است: "هنگامی که آقا را به ترکیه بردند، تا چند ماه از ایشان هیچ خبری نداشتیم، آیت الله پسندیده تصمیم گرفتند به ترکیه بروند و آقا را ببینند اما با مخالفت ساواک روبه رو شدند، تا اینکه آقای فضل الله خوانساری داماد آیت الله سید احمد خوانساری، از علمای تهران موفق به کسب اجازه از رژیم شد تا به دیدار امام برود".[7] حجه الاسلام ناطق نوری هم از نقش وی در ارتباط با دربار پهلوی پرده برداشته است. وی در خاطرهای میگوید: "یک بار سرهنگ افضلی رئیس ساواک بازار مرا خواست و به من گفت تیمسار نصیری دستور داده شما را خلع لباس کنیم. یک مرتبه غافلگیر شدم.... دیدم که گیر افتادم. گفتم باشد و نوشتم که ظرف 48 ساعت از لباس بیرون میآیم. به آقای رسولی محلاتی پدر خانمم که تازه از کربلا آمده بود ماجرا را گفتم. ایشان به آیت الله احمد خوانساری گفته بود که داماد ما را میخواهند خلع لباس کنند. مرحوم خوانساری هم به دامادش گفته بود که پیگیری کند".[8] سید جعفر خوانساری فرزند آیت الله نیز رابط دیگر میان ایشان و دربار بود. آیت الله احمد صابری همدانی که از نفوذ سید جعفر در دربار پهلوی مطلع بوده، به خانواده یکی از محبوسین توصیه میکند تا به واسطه ایشان، امورات فرزند خود را پیگیری کنند."... به شیراز رفتم و در ملاقات با ابوی ایشان(بهاء الدین محلاتی، پدر شیخ مجدالدین محلاتی) گفتم بهتر است حضرت عالی برای آزادی فرزندتان، نامهای به آقای گلپایگانی بنویسید و بخواهید که ایشان با آقای سید احمد خوانساری تماس بگیرد و به وسیلهی آن، خواستهی شما را به گوش شاه و دربار برساند، از آن جا که سید جعفر فرزند مرحوم آقای خوانساری با دربار ارتباط دارد به احتمال خیلی زیاد تقاضای شما پذیرفته میشود. اما مرحوم محلاتی این پیشنهاد مرا رد کرد و گفت حتی اگر بخواهند فرزندم را بکشند، من از شاه و دولت چیزی تقاضا نمیکنم".[9] آیت الله خوانساری به واسطه این دو، با دربار مرتبط بود. شخصیت آیت الله اما علت اصلی رابطه با دربار پهلوی بود. محمد رضا شاه پهلوی سید احمد را حُرمت مینهاد و سخن او را مقبول میدانست.
زمانی که مرحوم امام خمینی را از قم به تهران میبرند و فضای قم متشنج میشود، آیت الله خوانساری واسطه میشود و کسب خبر میکند تا فضای ملتهب میان روحانیون فروکش کند. در این ماجرا " اعضای محترم جامعه مدرسین، به آقایان مراجع متوسل شدند که در این مورد اقدام جدی بکنند، آنها هم مرتب به وسیله آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری در تهران، مسأله را پیگیری مینمودند. مرحوم آقای خوانساری همواره رابط میان حوزه و دستگاه حاکم و شخصیت مورد احترامی بود. چون خیلی در امور سیاسی دخالت نداشت ایادی رژیم هم نسبت به ایشان هتک حرمت نمیکردند و در ظاهر احترام ایشان را نگه میداشتند. ایشان هم انصافاً از این موقعیت به نفع روحانیت و حوزه بهره میگرفت".[10] پس از تبعید امام به ترکیه نیز، مرحوم خوانساری، با رایزنی با دربار، فرزند خود را به همراه فرزند آیت الله گلپایگانی به سمت ترکیه میفرستد تا از امام خمینی(ره) کسب خبر کنند. این اما تنها رایزنی و واسطهی مرحوم خوانساری با دربار پهلوی نبود. سید خوانساری در موارد عدیدهی دیگری نیز چنین شیوهای را دنبال کرد.
پس از واقعه 15 خرداد که مردم از دستگیری امام خمینی ناراحت بودند و از ایشان هیچ اطلاعی نداشتند، سید احمد واسطه میشود و از دربار خبر میرسد که وی میتواند به دیدار آیت الله خمینی برود. خوانساری در حد یک دیدار کوتاه به خدمت امام میرود و خبر سلامتی ایشان را به مردم میرساند[11] و اعتصاب چهار روزهی مغازه داران پس از این دیدار پایان مییابد.[12]
دیدار با زندانیان سیاسی هم جز از سید احمد بر نمیآمد. وی بود که اذن دیدار را از دربار میگرفت و به دیدار زندانیان سیاسی میرفت. زمانی که مرحوم فلسفی به زندان افتاده بود، دربار پهلوی مجاب میشود که آیت الله خوانساری را به دیدار وی بفرستد. در آن دیدار حجه الاسلام فلسفی به آقای خوانساری گله کرده و شرایط بد زندان را متذکر شده بود. با رایزنی مرحوم خوانساری پس از چند روز شرایط زندان رو به بهبود میگذارد.
زمانی که مرحوم منتظری را دستگیر میکنند نیز، آیت الله خوانساری امورات او را پیگیری میکند. آیت الله منتظری در خاطرات خود گفته است که: " .... در بیرون شایع شده بود که ما را شکنجه کردهاند و در این روابط بسیاری از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در منازل مراجع قم اجتماع کرده بودند و اقدام آنان را خواستار شده بودند...آقای ابراهیم امینی پدرم را برده بود پیش مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری و ایشان تلفن کرده بودند به آقای فلسفی که با مقامات صحبت کنند که اجازه دهند افرادی با من ملاقات کنند...مرحوم آقای خوانساری چندین مرتبه برای ما اقدام کرد،... تا بالاخره من و آقای ربانی را آزاد کردند. ولی محمد(منتظری) ماند و به 3 سال زندان محکوم شد، بعد از آزادی به دیدن آقای خوانساری رفتیم و از ایشان تشکر کردیم. ایشان گفتند پس آقازادهتان کو؟ گفتم آزادش نکردند. گفتند بنا بود او هم آزاد بشود، گفتم بالاخره آزادش نکردند. معلوم شد به ایشان دروغ گفتهاند... یک دفعه هم بعد از اینکه مرا از سقز گرفته بودند آورده بودند، دو سه ماه بود از من هیچ خبری نبود، شایع کرده بودند که من را کشتهاند، در این مورد هم پدر من رفته بود پیش آقای خوانساری ایشان هم توسط آقای فلسفی اقدام کرده بود و به این شکل به پدر من اجازه دادند که به ملاقات من بیاید".[13]
آیت الله خزعلی از دیگر روحانیونی بود که با وساطت ایشان از حبس رهایی یافت. خانواده زندانیان سیاسی هم میدانستند نخستین کسی که میتواند واسطه شود و از زندانیشان خبر بیاورد، سید احمد خوانساری است. آیت الله خزعلی ماجرای حبس خود و پیگیری خانوادهاش را اینگونه بیان میکند: "... ساواکیها به تمسخر به همسرم گفتند: خزعلی هر کجا هست الان ران مرغ میخورد. خانوادهام فکر میکردند شاید میهمان یکی از دوستان باشم، اما صبح دیدند که خبری از من نیست از این رو فوراً نزد مرحوم آقای خوانساری رفتند. با پا در میانی ایشان خانوادهام توانستند با من تماس بگیرند وگرنه ملاقاتی نیز حاصل نمیشد".[14]
این ویژگی آیت الله سبب شده بود تا دیگر مراجع عظام نیز هرگاه که درخواستی از دربار پهلوی داشتند، سید خوانساری را واسطه کنند و درخواست خود را ابتدا به ایشان ابلاغ دارند. زمانی که آیت الله گلپایگانی میخواست اعتراض خود را به دربار پهلوی برساند، نامهای به آیت الله خوانساری نوشت و ایشان را ترغیب کرد تا به دربار پهلوی تذکار لازمه را بدهد و از دغدغهی دینی مراجع، سخن بگوید. مرحوم گلپایگانی پس از برشمردن جنایات رژیم پهلوی، اینگونه مرحوم خوانساری را خطاب قرار میداد که:".... آیا اطمینان دارید که علیه اسلام طرحهای دیگری در شرف پیاده شدن نیست؟ در وضعی که اقتصاد مسلمانان را به دست یهود و فرقه ضاله دادهاند و مسلمین در شرایط سختی زندگی میکنند، در حالی که برای دین و قرآن و احساسات ملّت مسلمان ارزش قائل نیستند توقع دارند علماء و طلاب علوم دینیه و دانشجویان و طبقه فاضله مملکت و سایر مردم خوشبین و ساکت باشند و اگر گمان میکنند با ادامه این وضع مملکت آرام میشود، سخت در اشتباهند. امید است با تذکّرات حضرتعالی مصادر امور تغییر رویّه دهند و موجبات یأس و نگرانی عمومی را بیش از این فراهم نسازند و عاجلاً منتظر جواب و نتیجه اقدامات میباشم".[15]
آیت الله گلپایگانی، زمانی که به فیضیه حمله شده بود هم، سید احمد را خطاب قرار داد تا پیام حوزویان را به دربار پهلوی منتقل کند. مرحوم گلپایگانی خطاب به خوانساری گفته بود: "مستدعی است به هر نحو مقتضی میدانید عاجلاً برای رفع منع از مدرسه فیضیه و دارالشفاء و آزادی طلاب و زندانیان بیگناه اقدام فرمائید تا رفع نگرانی شود و تذکر دهید جرائد را از توهین به مقدسات اسلامی بازدارند و بیش از این موجبات نگرانی مسلمانان را فراهم ننمایند...".[16] در پی وقایع 19 دی در قم هم، آیت الله گلپایگانی نامهای در همین سیاق به سید خوانساری نوشت.[17] مرجعیت نجف، وقتی که امید بهبودی از دربار پهلوی میبُرد و یا درخواستی از آن داشت، سید خوانساری را واسطه میکرد و پیام را بر وی مینگاشت. زمانی که روحانیون انقلابی مطّلع شده بودند که ساواک قصد دارد آقایان منتظری و ربانی را به محاکمه بکشد، تلاشهای گستردهای را در جهت خنثی کردن این توطئه آغاز کردند...برخی از روحانیون قم به نجف رفتند تا اساتید حوزه نجف را مجاب کنند تا در حمایت از محبوسین طوماری را انتشار دهند. حضرات نجف، طوماری نگاشتند و از آیت الله منتظری و ربانی شیرازی پشتیبانی کردند. این طومارها به سید احمد خوانساری نوشته شد و از ایشان خواسته شد تا در خنثی کردن توطئهای که علیه آن دو مقام برجسته روحانی در دست اجرا بوده تقاضای کمک شود.[18]
روابط آیت الله خوانساری با دربار به گونهای بود که محمد رضا شاه پهلوی پیامهای شفاهی نیز به وی میرساند و ایشان را از اقدامات حکومتی و برخی انگیزههای دربار نیز مطّلع میکرد. حاکمیت تصمیم میگیرد تا آیت الله خمینی را به عراق تبعید کند، این انگیزه را به صورت شفاهی و از طریق مهندس شریف امامی، به آیت الله خوانساری اعلام میکند.[19] همچنین از طرف دربار به آیت الله خوانساری تلفن شده و گفته بودند که در عراق توطئه ترور و قتل آیت الله خمینی ریخته شده و اگر ایشان را بکشند، مسئولیتی بر عهده دولت ایران نیست.[20] به واسطهی این نحوه نزدیکی با دربار بود که در بازار و در میان مردم شایعه میشد که سرلشکر پاکروان با آقای خوانساری دیدار و ملاقات کرده و در مورد آیت الله خمینی تصمیم گرفته شده که دولت با مسافرت ایشان به کربلا یا بغداد موافقت نموده و گذرنامهای در اختیار وی قرار داده شده است.[21] از سوی دیگر، آیت الله خوانساری هم میکوشید تا روابط حسنه خود را با حاکمیت پهلوی حفظ کند. به عنوان نمونه زمانی که حجه الاسلام فلسفی در مسجد جامع به منبر رفته بود و سخنان تندی بیان کرده بود، سازمان عکس حجهالاسلام فلسفی و آیت الله خمینی و 120 نفر از علما را در حالتی نامقبول در میان مردم و روزنامهها منتشر کرده بود؛ آیت الله خوانساری عکس فلسفی را برای شاه فرستاده و پیغام داده بود که ناشرین عکسها میخواهند پوست خربزه زیر پای شاه بگذارند و وی باید مراقب اینگونه تحرکات باشد.[22]
آیت الله خوانساری اما نه تنها واسط میان حوزه و حاکمیت بود و ریش سفیدی میکرد و به حل و فصل امورات و بعضاً مجادلات میپرداخت، بلکه در مواقعی دیگر، در میان طیفهای مختلف فکری هم وساطت میکرد. ایشان در زمانی که فدائیان اسلام، حوزه علمیه را با آشوب مواجه کرده بودند و هر روز، مجادلاتی را بر میانگیختند نیز پا در میانی کرده بود. یکی از این وقایع را اینگونه گزارش دادهاند: "... واقعهی ضرب و شتم فدائیان از آنجا آغاز شد که آنها اعلامیهای با چنین مضمونی منتشر کردند: "حضرت آیت الله بروجردی، گمان نمیکنیم غیرت شما از آیت الله قمی کمتر باشد. ایشان وقتی دیدند رضا خان پهلوی میخواهد کشف حجاب کند، اعتراض کردند تا تبعید شدند." این اعلامیهی بسیار تند برای آیت الله بروجردی توهین آمیز بود. به دنبال پخش اعلامیهی مزبور شیخ علی الشتری معروف به شیخ علی لُر، شیخ عبدالرحیم بروجردی و شیخ اسماعیل ملایری و چند نفر از جا برخاستند و با فدائیان درگیر شدند و با چوبهایی که در یکی از حجرهها آماده کرده بودند، به جان آنها افتادند. بیشتر از همه عبدالحسین واحدی، آقا سید هاشم و آقا سید علی مضروب شدند. میگویند اگر وساطت آیت الله خوانساری نبود شاید واحدی در این درگیری کشته میشد".[23]
آیت الله خوانساری با این رویکرد میکوشید تا رابطه میان روحانیت و حاکمیت را حفظ کند. وی در پیامی که برای آیت الله خمینی نوشته بود، گفته بود که شاه بایستی علما را داشته باشد، مملکت بدون روحانیت نمیشود . اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنی عشریه است زیاد میشود.[24] آیت الله خوانساری بر اساس همین دغدغه بود که ارتباط میان روحانیت و حاکمیت را حفظ میکرد.
[1]صحیفه امام، ج1، ص151
[2] خاطرات آیت الله مؤمن، ص73
[3] خاطرات حجه الاسلام و المسلمین محمد جواد کشمیری، ص66-67
[4] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص98 و 352
[5] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص237
[6] خاطرات حجه الاسلام فلسفی، ص318
[7] اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، ص246
[8] خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری؛ صص99-98
[9] خاطرات آیت الله احمد صابری همدانی، ص200-199
[10] خاطرات آیت الله شیخ مرتضی بنی فضل، ص174
[11] به نقل از خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص232
[12] خاطرات آیت الله گرامی، ص261
[13] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، صص338-348
[14] خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزغلی، ص128
[15] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص268
[16] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص298
[17] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، صص312-313
[18] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ص335
[19] نهضت امام خمینی،سید حمید روحانی، ص99
[20] امام خمینی در آینه اسناد،22/2/1350 ص45
[21] امام خمینی در آیه اسناد،9/8/1342، ص96
[22] به نقل از: امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص132
[23] داود امینی، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران، ، صص 76-75
[24] صحیفه امام، ج1، ص239
"چون چشمم به نخلستان مدینه افتاد، مرا گریه درآمد و زیادتِ شوقِ سیّد بر دلم غالب شد و شب و روز در آتشِ اشتیاقِ وی میسوختم؛ لیکن به قید بندگی گرفتار بودم و نمیتوانستم رفتن."(سیرت رسول الله، رفیع الدین اسحاق همدانی، ص103)سلمانِ فارسی نظر بر نخلستانهای مدینه کرد و شوقِ دیدارِ سیّد المرسلین بر دلش غالب آمد. این پارسای ایرانی چنان قرابتی با مشی مسلمانی یافت، که او را در جرگهی اهل البیت درآوردند. وی نخستین کسی بود که در آثار و حدیث، دست بر تصنیفِ کتاب بُرد.(الفهرست، شیخ طوسی، ص80) شعلهی این اشتیاقِ سلمان، در دلِ دیگر ایرانیان هم درگرفت. ابوالاسود دوئلی از اصحاب امیرالمومنین(ع) شد و علم نحو را بنیان گذارد، محمدبنسیرین در رکاب امام حسن مجتبی(ع) در آمد و از محدثان بزرگ گشت و بر دانشِ تعبیر خواب التفات یافت، جابربنحیّان از طوس آمد و در محفل امام صادق(ع) تلمّذ کرد و بنیانگذار دانشِ کیمیا لقب گرفت. زمانهی ائمه که پایان یافت، هنگامهی تدوین قوانین فقهی هم فرا رسید. شیخ کلینی از ری آمد، شیخ صدوق از قم دست در کار فقاهت شد. زمانهی تدوینِ قوانینِ دینی بود و مؤمنان، فکر دینی را در انبان فقیهان میجستند. شیخ صدوق چنان بر پیرایش دینی پای فشرد که سهو در نماز را بر پیامبر(ص) و امام(ع) نیز جایز دانست و انکارِ آن را اول مرتبهی غُلوّ تلقی کرد.(من لایحضره الفقیه، ج1، ص297) شیخ مفید بر این ادعای استادش خُرده گرفت و آنرا برنتابید.(ادوار فقه، محمود شهابی، ج1، صص324-348)رویکردِ دینیِ صدوق بواسطهی شاگردانش ورزِ فقهی خورد. انگارههای فقیهان در چالش با یکدیگر پیراسته میشد و فکر دینی را انسجام میبخشید. هرگاه که مکتبی فقهی رو به افول مینهاد، فقیهی در میرسید و معایب را میشناخت و سنگ بنای علمی جدیدی را استوار میداشت.
در هنگامهای که مَشی فقهی، فکر دینی را پرورش میداد، در خراسان محافلی عرفانی برقرار میشد. شاگردانِ بایزید بسطامی گعدههای صوفیانه برپا میکردند. بایزید، عارف مسلکی ایرانی بود که از محفل صادق آل محمد هم بهره برده بود. نقل است که روزی نزد امام صادق(ع) بود؛ حضرتش بدو فرمود: آن کتاب از طاق فروگیر. بایزید گفت: کدام طاق؟ امام(ع) گفت مدتی است تا اینجایی و این طاق را ندیدهای؟ گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر برآرَم؟ که به نظاره آمدهام! (تذکرهالاولیاء، ص163) ابویزید محو در سیرتِ سیّدی از خاندان رسول بود و سر نمیگرداند. این اما تنها بایزید نبود که مشی عرفانی پیشه ساخت؛ سهل تُستری از شوشتر برخاست، منصورِ حلاّج از بیضاء فارس رخ نمود و خداوندگارِ عرفان، جلالالدین مولوی از بلخ، سر برآورد. رونقِ فکر دینی در عرفان هم نمایان میشد. برخی از بزرگانِ عرفان اما بر این رفتند که "تا زمانهای که آدمی سالک بوده و در زمرهی مریدان است، مُلزم به رعایت حدودِ شریعت است؛ اما چون به مرتبهی اولیاء رسید، تخطی از آن، جایز است؛ چنین فردی به مقام ولایت رسیده است و مخالفت با شریعت از وی رواست".(عبدالرفیع حقیقت، به نقل از الصوفیه و الاسلام، ص122) این گروه، شریعت را به پشتوانهی رسیدن به مقامِ ولایت، مورد تخفیف قرار دادند. غفلت و نادیده گرفتن سویههای دیگرِ فکر دینی اما روا نبود. عبدالکریم قشیری و امام محمد غزالی کوشیدند تا فکر عرفانی را از این غفلتِ شرعی پیراسته دارند. قشیری بر شکافِ شریعت و طریقت انگشت نهاد و انحرافِ فکر دینی را یادآور شد و چنین نگاشت که: "... اندر طریقت، فترت پیدا آمده، لا بلکه یکسر مُندرس گشته به حقیقت. پیران که این طریقت را دانستهاند، برفتند و اندکیاند بُرنایان که به سیرت و طریقتِ ایشان اقتدا کنند".(ترجمه رساله قشیریه، صص10-11)
فلسفه اما یکی دیگر از اضلاعِ فکر دینی بود. ابونصر محمد فارابی، قاضیِ خوش نامِ ایرانی، طریقت فلسفه در پیش گرفت. وی بر تکههایی پراکنده از کاغذ، آراء ارسطو و افلاطون را به شرح نشست و ورود فلسفه در فکر دینی را کلید زد. پراکندهنویسیهای فارابی اما انضباط یافت و حسین بن عبداللهِ سینا فلسفهی مشاء را بنیان نهاد. شهابالدین سهرودی، سویههای اشراقی فلسفه را برجسته کرد. التفات بر جنبههای مختلفِ فکرِ دینی و حُرمت نهادن بر جوانب گوناگونِ آن تا بدانجا بود که صدرالدین شیرازی، حکمتی را بنیان نهاد که از عرفان و فلسفه و فقه و کلام، میشد در آن سراغ گرفت.
اندیشههای مدرن که در رسید، فکرِ دینی را هم به چالشی اساسی طلبید. شعلهای که در غرب روشن شده بود، میرفت تا آتش در خرمن دینداری بزند. بیتفاوتی نسبت به آن روا نبود. زمانهی مشروطیت شد. برخی به آن پشت کردند و عدهای بر آن دل سپردند. نزاعها درگرفت. تردید چنان بود که شیخی همّت میکرد و مکتوباتی مینگاشت، اما شایعه بالا میگرفت که شیخ به جمع آوری کتاب فرمان داده است. دیگری خلوت زاهدانهاش را بر باد رفته میدید و با خود کلنجار میرفت که " ای قلمِ شکستهی سرگشته، امشب تو را قسم میدهم به حقِ والقلم و ما یَسطُرون دست از سر ما بردار و بگذار به همان مطالعه کتب علمیه متداوله و غیرها مشغول باشیم و از اینگونه حرفها ننویسیم، صبح زود اگر طلاب بیایند و بفهمند، خواهند گفت جمهور یا سوسیالیست شدهای".(میرزا یوسف شمس الافاضل، کلمه جامعه شمس کاشمری...،ص42) مدرنیته چنان سیل آسا آمده بود که یکی پس از دیگری، دستاوردهای دینی را درمینوردید. بازویی کمکی نیاز بود تا راهِ مقابله با این موجِ خروشان را بیاموزد و کشتی فکر دینی را همچنان به سلامت دارد. روشنفکرانی در رسیدند که آبِ لطفی بر عبوسیهای مدرنیته باشند و اندیشه دینی را پیراسته دارند. اما و هزار اما که در این میدان هم، یکی چنان دل به موجِ مدرنیته داد که از چندین قرن سابقهی تأملاتِ دینی غافل ماند. دیگری پشت کرده بر دستاوردهای بشرِ جدید، از احیای دوبارهی سنت سخن در میان آورد. در این نزاع، هر آنکس که حُرمت سویههای دیگرِ فکرِ دینی را نمینهاد، نه تنها سخنش در نمیگرفت، که بعضاً به تیرِ غضب مواجه میشد. آنکه "پاک دینی" را خواستار بود و شریعت را بر نمیتابید، به گلولهای از پای در آمد و آنکه شریعت را بدون مشروطیت طلب میکرد، بر چوبهی دار آویخته شد.
اضلاعِ مختلف فکر دینی اما پای پیش نهادند و هر کدام سهمی بر عهده گرفتند تا انقلابی دینی را رقم زنند. روشنفکران، تئوری سازی کردند. فقیهان، حکم فقهی صادر کردند و در نهایت، روحانی عارف مسلکی بر کرسی صدرات انقلاب اسلامی تکیه زد. محاسن و معایبِ اندیشه دینی این بار در عرصهی عمومی بر آفتاب افکنده میشد. آنجا که قُوّت فکر دینی نمایان بود، میشد بر آن انگشت تحسین گذاشت. آنجا که خللی رخ مینمود، میشد بر پیراستگی آن تأکید کرد. روشنفکرانی برآمدند تا با تمسُّک بر اسلاف خود، پیرایش دینی کنند و دینداری را در عرصهی عمومی پذیرفتنی سازند. قبض و بسطی در معرفتِ دینی در گرفت. تجربهی نبوی به دیدهی تاریخی نگریسته شد، اخلاقِ خدایان رنگ زمینی یافت و قرائت رسمی از دین مورد انتقاد قرار گرفت.
نسلی دیگر در رسیدند تا فکر دینی را طراوتی دوباره بخشند. سخن گفتن از عرفانِ راز آلوده را فروکاستند و سخن از عرفانِ مدرن پیش کشیدند. روحِ لطیفِ سهراب سپهری را در میان آوردند و عرفان را در آموزههای وی نیز سراغ گرفتند. پلورالیزمِ دینی را در گرهگشاییهایِ خود ناکارآمد دیدند و "رواداری" را بر جای آن نشاندند. بر مدارایِ دینی تأکید کردند و دین را در ترازوی اخلاق سنجیدند.
اینک اما سخن از آیندهی فکر دینی در میان است. تجربهی اندیشهورزی در این وادی ثابت کرده است که میباید لایههای مختلفِ معرفتِ دینی را حُرمت نهاد. نمیتوان سویهای را فربه کرد و از جنبهای دیگر غفلت ورزید. نمیتوان پاسِ حقیقت را داشت و اضلاعِ مختلفِ فکر دینی را در نظر نیاورد. نمیتوان رَطب و یابس را به هم برآورد و نحلهای را به دیدهی تحقیر نگریست. اگر سخن از سیلِ بنیانکنِ مدرنیته است و اگر پاسداشتِ دیانت دغدغهای مبارک است، پس مجاهدتهای علمی، ملاحظاتِ اجتماعی و تأملاتِ دینی در این وادی نیز قابل تقدیر است و نباید همه را به یک نیش قلم از میدان به در کرد؛ چرا که "... بسیارند از بُرنایان که به سیرت و طریقت ایشان اقتدا کردهاند."
این متن در شماره اول نشریه "تقریرات" منتشر شد.