"چون چشمم به نخلستان مدینه افتاد، مرا گریه درآمد و زیادتِ شوقِ سیّد بر دلم غالب شد و شب و روز در آتشِ اشتیاقِ وی میسوختم؛ لیکن به قید بندگی گرفتار بودم و نمیتوانستم رفتن."(سیرت رسول الله، رفیع الدین اسحاق همدانی، ص103)سلمانِ فارسی نظر بر نخلستانهای مدینه کرد و شوقِ دیدارِ سیّد المرسلین بر دلش غالب آمد. این پارسای ایرانی چنان قرابتی با مشی مسلمانی یافت، که او را در جرگهی اهل البیت درآوردند. وی نخستین کسی بود که در آثار و حدیث، دست بر تصنیفِ کتاب بُرد.(الفهرست، شیخ طوسی، ص80) شعلهی این اشتیاقِ سلمان، در دلِ دیگر ایرانیان هم درگرفت. ابوالاسود دوئلی از اصحاب امیرالمومنین(ع) شد و علم نحو را بنیان گذارد، محمدبنسیرین در رکاب امام حسن مجتبی(ع) در آمد و از محدثان بزرگ گشت و بر دانشِ تعبیر خواب التفات یافت، جابربنحیّان از طوس آمد و در محفل امام صادق(ع) تلمّذ کرد و بنیانگذار دانشِ کیمیا لقب گرفت. زمانهی ائمه که پایان یافت، هنگامهی تدوین قوانین فقهی هم فرا رسید. شیخ کلینی از ری آمد، شیخ صدوق از قم دست در کار فقاهت شد. زمانهی تدوینِ قوانینِ دینی بود و مؤمنان، فکر دینی را در انبان فقیهان میجستند. شیخ صدوق چنان بر پیرایش دینی پای فشرد که سهو در نماز را بر پیامبر(ص) و امام(ع) نیز جایز دانست و انکارِ آن را اول مرتبهی غُلوّ تلقی کرد.(من لایحضره الفقیه، ج1، ص297) شیخ مفید بر این ادعای استادش خُرده گرفت و آنرا برنتابید.(ادوار فقه، محمود شهابی، ج1، صص324-348)رویکردِ دینیِ صدوق بواسطهی شاگردانش ورزِ فقهی خورد. انگارههای فقیهان در چالش با یکدیگر پیراسته میشد و فکر دینی را انسجام میبخشید. هرگاه که مکتبی فقهی رو به افول مینهاد، فقیهی در میرسید و معایب را میشناخت و سنگ بنای علمی جدیدی را استوار میداشت.
در هنگامهای که مَشی فقهی، فکر دینی را پرورش میداد، در خراسان محافلی عرفانی برقرار میشد. شاگردانِ بایزید بسطامی گعدههای صوفیانه برپا میکردند. بایزید، عارف مسلکی ایرانی بود که از محفل صادق آل محمد هم بهره برده بود. نقل است که روزی نزد امام صادق(ع) بود؛ حضرتش بدو فرمود: آن کتاب از طاق فروگیر. بایزید گفت: کدام طاق؟ امام(ع) گفت مدتی است تا اینجایی و این طاق را ندیدهای؟ گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر برآرَم؟ که به نظاره آمدهام! (تذکرهالاولیاء، ص163) ابویزید محو در سیرتِ سیّدی از خاندان رسول بود و سر نمیگرداند. این اما تنها بایزید نبود که مشی عرفانی پیشه ساخت؛ سهل تُستری از شوشتر برخاست، منصورِ حلاّج از بیضاء فارس رخ نمود و خداوندگارِ عرفان، جلالالدین مولوی از بلخ، سر برآورد. رونقِ فکر دینی در عرفان هم نمایان میشد. برخی از بزرگانِ عرفان اما بر این رفتند که "تا زمانهای که آدمی سالک بوده و در زمرهی مریدان است، مُلزم به رعایت حدودِ شریعت است؛ اما چون به مرتبهی اولیاء رسید، تخطی از آن، جایز است؛ چنین فردی به مقام ولایت رسیده است و مخالفت با شریعت از وی رواست".(عبدالرفیع حقیقت، به نقل از الصوفیه و الاسلام، ص122) این گروه، شریعت را به پشتوانهی رسیدن به مقامِ ولایت، مورد تخفیف قرار دادند. غفلت و نادیده گرفتن سویههای دیگرِ فکر دینی اما روا نبود. عبدالکریم قشیری و امام محمد غزالی کوشیدند تا فکر عرفانی را از این غفلتِ شرعی پیراسته دارند. قشیری بر شکافِ شریعت و طریقت انگشت نهاد و انحرافِ فکر دینی را یادآور شد و چنین نگاشت که: "... اندر طریقت، فترت پیدا آمده، لا بلکه یکسر مُندرس گشته به حقیقت. پیران که این طریقت را دانستهاند، برفتند و اندکیاند بُرنایان که به سیرت و طریقتِ ایشان اقتدا کنند".(ترجمه رساله قشیریه، صص10-11)
فلسفه اما یکی دیگر از اضلاعِ فکر دینی بود. ابونصر محمد فارابی، قاضیِ خوش نامِ ایرانی، طریقت فلسفه در پیش گرفت. وی بر تکههایی پراکنده از کاغذ، آراء ارسطو و افلاطون را به شرح نشست و ورود فلسفه در فکر دینی را کلید زد. پراکندهنویسیهای فارابی اما انضباط یافت و حسین بن عبداللهِ سینا فلسفهی مشاء را بنیان نهاد. شهابالدین سهرودی، سویههای اشراقی فلسفه را برجسته کرد. التفات بر جنبههای مختلفِ فکرِ دینی و حُرمت نهادن بر جوانب گوناگونِ آن تا بدانجا بود که صدرالدین شیرازی، حکمتی را بنیان نهاد که از عرفان و فلسفه و فقه و کلام، میشد در آن سراغ گرفت.
اندیشههای مدرن که در رسید، فکرِ دینی را هم به چالشی اساسی طلبید. شعلهای که در غرب روشن شده بود، میرفت تا آتش در خرمن دینداری بزند. بیتفاوتی نسبت به آن روا نبود. زمانهی مشروطیت شد. برخی به آن پشت کردند و عدهای بر آن دل سپردند. نزاعها درگرفت. تردید چنان بود که شیخی همّت میکرد و مکتوباتی مینگاشت، اما شایعه بالا میگرفت که شیخ به جمع آوری کتاب فرمان داده است. دیگری خلوت زاهدانهاش را بر باد رفته میدید و با خود کلنجار میرفت که " ای قلمِ شکستهی سرگشته، امشب تو را قسم میدهم به حقِ والقلم و ما یَسطُرون دست از سر ما بردار و بگذار به همان مطالعه کتب علمیه متداوله و غیرها مشغول باشیم و از اینگونه حرفها ننویسیم، صبح زود اگر طلاب بیایند و بفهمند، خواهند گفت جمهور یا سوسیالیست شدهای".(میرزا یوسف شمس الافاضل، کلمه جامعه شمس کاشمری...،ص42) مدرنیته چنان سیل آسا آمده بود که یکی پس از دیگری، دستاوردهای دینی را درمینوردید. بازویی کمکی نیاز بود تا راهِ مقابله با این موجِ خروشان را بیاموزد و کشتی فکر دینی را همچنان به سلامت دارد. روشنفکرانی در رسیدند که آبِ لطفی بر عبوسیهای مدرنیته باشند و اندیشه دینی را پیراسته دارند. اما و هزار اما که در این میدان هم، یکی چنان دل به موجِ مدرنیته داد که از چندین قرن سابقهی تأملاتِ دینی غافل ماند. دیگری پشت کرده بر دستاوردهای بشرِ جدید، از احیای دوبارهی سنت سخن در میان آورد. در این نزاع، هر آنکس که حُرمت سویههای دیگرِ فکرِ دینی را نمینهاد، نه تنها سخنش در نمیگرفت، که بعضاً به تیرِ غضب مواجه میشد. آنکه "پاک دینی" را خواستار بود و شریعت را بر نمیتابید، به گلولهای از پای در آمد و آنکه شریعت را بدون مشروطیت طلب میکرد، بر چوبهی دار آویخته شد.
اضلاعِ مختلف فکر دینی اما پای پیش نهادند و هر کدام سهمی بر عهده گرفتند تا انقلابی دینی را رقم زنند. روشنفکران، تئوری سازی کردند. فقیهان، حکم فقهی صادر کردند و در نهایت، روحانی عارف مسلکی بر کرسی صدرات انقلاب اسلامی تکیه زد. محاسن و معایبِ اندیشه دینی این بار در عرصهی عمومی بر آفتاب افکنده میشد. آنجا که قُوّت فکر دینی نمایان بود، میشد بر آن انگشت تحسین گذاشت. آنجا که خللی رخ مینمود، میشد بر پیراستگی آن تأکید کرد. روشنفکرانی برآمدند تا با تمسُّک بر اسلاف خود، پیرایش دینی کنند و دینداری را در عرصهی عمومی پذیرفتنی سازند. قبض و بسطی در معرفتِ دینی در گرفت. تجربهی نبوی به دیدهی تاریخی نگریسته شد، اخلاقِ خدایان رنگ زمینی یافت و قرائت رسمی از دین مورد انتقاد قرار گرفت.
نسلی دیگر در رسیدند تا فکر دینی را طراوتی دوباره بخشند. سخن گفتن از عرفانِ راز آلوده را فروکاستند و سخن از عرفانِ مدرن پیش کشیدند. روحِ لطیفِ سهراب سپهری را در میان آوردند و عرفان را در آموزههای وی نیز سراغ گرفتند. پلورالیزمِ دینی را در گرهگشاییهایِ خود ناکارآمد دیدند و "رواداری" را بر جای آن نشاندند. بر مدارایِ دینی تأکید کردند و دین را در ترازوی اخلاق سنجیدند.
اینک اما سخن از آیندهی فکر دینی در میان است. تجربهی اندیشهورزی در این وادی ثابت کرده است که میباید لایههای مختلفِ معرفتِ دینی را حُرمت نهاد. نمیتوان سویهای را فربه کرد و از جنبهای دیگر غفلت ورزید. نمیتوان پاسِ حقیقت را داشت و اضلاعِ مختلفِ فکر دینی را در نظر نیاورد. نمیتوان رَطب و یابس را به هم برآورد و نحلهای را به دیدهی تحقیر نگریست. اگر سخن از سیلِ بنیانکنِ مدرنیته است و اگر پاسداشتِ دیانت دغدغهای مبارک است، پس مجاهدتهای علمی، ملاحظاتِ اجتماعی و تأملاتِ دینی در این وادی نیز قابل تقدیر است و نباید همه را به یک نیش قلم از میدان به در کرد؛ چرا که "... بسیارند از بُرنایان که به سیرت و طریقت ایشان اقتدا کردهاند."
این متن در شماره اول نشریه "تقریرات" منتشر شد.
اگر قصد دارید در دنیای اینترنت به عنوان یک سرویس دهنده حضور داشته باشید، اگر میخواهید یک وبسایت اینترنتی، و یا یک فروشگاه اینترنتی راهاندازی کنید، اولین قدم بعد از یافتن یک میزبان مناسب، طراحی یک سایت اینترنتی با کیفیت بالا میباشد. ما در این مسیر با ارائه سرویس های متنوع راهنمای شما خواهیم بود. به لینک ما سر بزنید.... http://Portal.inHost.ir/aff.php?aff=112364 لطفا فقط از طریق لینک ارائه شده با ما در ارتباط باشید.
Myositis21@gmail.com
با سلام،
گزیده ای از جریان های اجتماعی این کشور. کوتاه و رسا.
سرنوشت دین در این کشور هم مانند اروپا خواهد هر چند بکوشیم پیراسته اش کنیم مانند آقای رفسنجانی و دیگران.
دین به عنوان بخشی از زندگی جدا از حکومت به حیات خودش ادامه خواهد داد اگر منادیان دین عاقلانه رفتار کنند.