آیت الله خمینی با شیوهی سیاسی آیت الله خوانساری بر سر مهر نبود. زمانی که ایشان در نجف بود و خبر رسید که آیت الله خوانساری قصد دیدار با ایشان را دارد، امام خمینی نامهای به سید مرتضی پسندیده نوشت و از وی درخواست کرد تا از سفر سید خوانساری ممانعت کند. ایشان خطاب به آیت الله پسندیده گفته بود: "... من متأسفم که آبروی روحانیت با دست خودشان میریزد و نخواهند فهمید یا نمیخواهند بفهمند.. اگر امکان داشته باشد با وسایلی آقای حاج سید احمد(خوانساری) را از سفر اینجا منصرف کنید. اشتهار به اینکه برای مقاصد سویی میآید یا آنکه انشاالله دروغ است. لکن همین آبروی خود ایشان و جامعه ما را میبرد و من با وسایلی تشبث کردم برای انصراف او، لکن شما نزدیک هستید ممکن است بعضی دوستان ایشان را وادار کند جداً جلو بگیرند".[1] به نظر میرسد که آیت الله خوانساری قصد داشته تا به نجف برود و از اعتراضهای مکرر آیت الله خمینی به حاکمیت پهلوی مانع شود. زمانی که آیت الله خمینی در حبس بود نیز مرحوم خوانساری به دیدار وی رفته بود. پس از این دیدار آیت الله خمینی اینگونه از آن روز یاد کرد: "وقتی سر و کله آقای حاج سید احمد (خوانساری) پیدا شد من خیلی اوقاتم تلخ شد. گفتم ایشان الان میرود احساسات مردم را خاموش میکند و آبها از آسیاب میافتد".[2]
آیت الله خمینی اگر چه اختلافات نظری با سید خوانساری داشت اما ایشان را بسیار محترم میداشت. آیت الله غیوری در خاطرهای از نهایت احترام امام خمینی به ایشان یاد کرده است: یک زمانی که خدمت امام بودم ایشان با آقای شریعتمداری با تلفن مشغول صحبت بودند و میگفتند: دیگر تا چه وقت مینشینید که به آیت الله خوانساری این قدر اهانت کنند. ما از آقای خوانساری بهتر چه کسی را داریم؟ و بعد آنقدر ایشان ناراحت شده بود که تلفن را قطع کرد. این جملهای است که خود امام گفتند، در حالی که من نشسته بودم".[3]
آیت الله منتظری اما بر این باور است که نخستین جرقه تفاوت نظر میان آیت الله خمینی و آیت الله خوانساری در جریان لوایح ششگانه شاه زده شد: "یادم هست که آیت الله خمینی هم روی این جهت اصرار داشت که اصل لوایح را نبایستی زیر سئوال برد و به آن اعتراض کرد و مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری هم که در یک صحبت یا نوشته –که حالا دقیقاً یادم نیست- گفته بود این اصلاحات ارضی غلط است و زمینها غصب است و نمیشود در آن نماز خواند و از این راه وارد شده بودند. آیت الله خمینی خیلی ناراحت شدند و در یک شب که ما پنج شش نفر منزل ایشان بودیم، گفتند: بروید هر جوری هست به آقای سید احمد خوانساری بگویید این چه وضعی است، ایشان با این کار خود به این نهضت ضربه زد، برای اینکه فردا کشاورزان را علیه ما میشورانند. اینکه ما بگوییم اصلاحات ارضی خلاف شرع است، راه مبارزه نیست، اینکه میخواهند بروند بچههای مردم را درس بدهند، ما نباید بگوییم نروید درس بدهید، ما باید با اصل رفراندوم مخالفت کنیم. برای اینکه کشور ما قانون دارد مجلس دارد، باز کردن باب رفراندوم صحیح نیست. چون ممکن است اینها فردا بیایند بگویند ما میخواهیم مذهب را لغو کنیم و یک رفراندوم ساختگی راه بیندازند و از این طریق بخواهند مقاصد خود را عمل کنند، ما با اصل رفراندم مخالفیم، زیرا یک بدعت تازه است...".[4]
در سال 1350 که جشنهای شاهنشاهی آغاز شد، روحانیون هم به اعتراض پرداختند. مخالفتها اما در مقابل اینگونه مراسمها مختلف بود. ساواک، مخالفین را اینگونه معرفی کرد: "روحانیون مخالف در مقابل جشن شاهنشاهی به طور کلی شامل دو دسته میباشند: روحانیونی که در مخالفت با انجام جشنها صراحت رویّه دارند مثل آیت الله گلپایگانی در قم... دسته دیگر روحانیون میانه رو که در رأس آنها آیت الله خوانساری در تهران و آیت الله مرعشی در قم میباشد. دسته اخیر ضمن مخالفت با جشنها فعلاً رویّهای بیتفاوت اتخاذ کردهاند".[5] آیت الله خوانساری اگر در سالهای 41 و 42 اعتراضهایی را به حاکمیت روا می داشت و بعضاً در محافل سیاسی حضور مییافت اما اینک کمتر به اختلافات با دولت دامن میزد. در گزارشی از ساواک در یازدهم آبان 1350، از قول آیت الله خوانساری آمده است که ایشان با فشار جمعی از روحانیون تهران گفته است بهتر است از خمینی تقلید نشود و این موج اختلاف فعلاً ادامه دارد.[6] گزارشها خبر از مدارای آیت الله خوانساری با دولت شاهنشاهی میدهد. این منش آیت الله به اختلاف نظر بیشتر میان آیت الله خمینی و خوانساری میانجامید به گونهای که طرفداران این دو نیز اختلافاتی با یکدیگر داشتند.
در سال 1351 گزارش شد که عدهای از متعصبین مذهبی، دیگر پشت سر آیت الله خوانساری نماز نمیخواندند. بر اساس گزارش ساواک،"عدهای از قبیل کلاهدوز که از متعصبین مذهبی هستند، پشت سر آقای خوانساری نماز نمیخواندند. حالا که عدهای بر اثر تبلیغات از آیت الله خوانساری و گلپایگانی دلسرد شدهاند، اصلح است به نفع روحانیون موافق تبلیغ شده تا جای خالی این دو را مخالفین پر نکنند و احیاناً به طرف خمینی گرایش پیدا نکنند."[7] در یکی دیگر از اسناد ساواک اختلاف نظر میان پیروان آیت الله خوانساری و خمینی به تصویر کشیده شده است: "... روز 8/2/52 سید مهدی لواسانی به ملاقات آیت الله میلانی آمده و ضمن صحبت به او گفته است: آقا وضع ایران را چگونه میبینید؟ میلانی گفته به نظر من وضع مساعد نیست... میلانی اضافه نموده که من حاضرم با عمو زادهام آیت الله سید محمد هادی میلانی صحبت کنم و او را تا اندازهای حاضر نمایم که اگر خدای ناکرده خطری مملکت را تهدید نمود سه چهار نفری (حضرات شریعتمداری، خوانساری و میلانیها) فتوای دفاع از رژیم سلطنت را بدهیم. لواسانی گفته: خمینی که مخالف است. میلانی جواب داده، من این حرف را تا به امروز نزده بودم، خمینی یک طلبه است و او قدرتی ندارد که با پادشاه یک مملکت دربیفتد و من معتقدم که بوسیله انگلیسیها تربیت شده و حالا هم برنامههای آنها را اجرا میکند..".[8]
ساواک همچنین گزارش داد که نفوذ آیت الله خوانساری که در گذشته حدود وسیعتری داشت، در سنوات اخیر به علت کهولت و محدود بودن فعالیتهای مذهبی یاد شده و هوادارانش رو به تنزل گذاشته است. از طرفی متعصبین مذهبی و روحانیون افراطی طرفدار خمینی با توجه به رویّه محافظهکارانه و بیطرفی او تبلیغاتی علیه وی در بین قشرهای مذهبی نمودهاند که در محدود شدن نفوذ او تاثیر داشته است. از نفوذ و موقعیت وی در خارج کشور اطلاعی در دست نیست و به نظر نمیرسد که موقعیت و نفوذ چندانی در خارج داشته باشد.[9]
آیت الله خوانساری در آستانه انقلاب و با فراگیری آن نیز، با انقلابیون همراهی چندانی نکرد. در ماجرای آتش سوزی سینما رکس آبادان، وی به همراه آیت الله شریعتمداری بر این باور بودند که اعلامیههای امام خمینی علت اصلی اینگونه وقایع تلخ میشود.[10] در ماجرای هفدهم شهریور 57 هم، در گرما گرم نزاعها، آیت الله خوانساری، موافقتی با تجمعهای خیابانی نداشت و مردم را از اینگونه حرکات منع میکرد. حجه الاسلام عمید زنجانی ماجرای هفدهم شهریور و مواجهه بیت آیت الله خوانساری را اینگونه شرح میدهد: "بعد از کشتار ... بالاخره ما به فکر افتادیم که با مراکزی تماس بگیریم و به ذهنمام آمد که با بیت مرحوم آقای خوانساری تماس حاصل نماییم. هر کاری کردیم که با وسایل مختلف با بیت آقای خوانساری تماس بگیریم و به خود ایشان دسترسی پیدا کنیم راه ندادند. در نهایت با آقا سید جعفر، آقازاده ایشان توانستیم تماس برقرار کنیم، البته دقیقاً یادم نیست که وی کجا بود اما در تهران هم نبود و یک جای دیگری حضور داشت و با التماس از ایشان خواستیم که آقای خوانساری اقدام بکند، تا این که اجازه بدهند این مجروحین را به یک جایی برسانند و مردمی که در خانهها هستند متفرق بشوند. اصلاً آنها یکی یکی از خانهها بیرون بیایند و بروند. شاید دو ساعتی ما کلنجار رفتیم و حالا مسائلی که در تلفن شنیدیم بماند و آنها حاکی از این بود که چرا این کار را کردهاند، گفتیم بالاخره کاری است که شده و الان آنچه که هست یک تعدادی شهید و یک تعدادی مجروح است که به این مجروحین باید رسیدگی بشود. تلاشهای ما نتیجهای نداد و بسیاری از اینها که در خانهها محصور شده بودند....".[11] در این ماجرا، اعتراضِ اصلی آیت الله خوانساری به مردمی است که به خیابان آمدهاند و به اعتراض میپرداختند.
در ماجرای 19 دی ماه در قم، آیت الله خوانساری نامهای به آیت الله مرعشی مینویسد و اعلام میکند که اگر خلاف نظر مراجع عمل نمیشد، اینگونه وقایع هم رخ نمیداد. ایشان بر این باور بودند که نظر مراجع، عدم اعتراضهای انقلابی است. اما ناشنیده گرفتن این پیام سبب شده است تا وقایع تلخی رخ دهد. ایشان در نامه به آیت الله مرعشی اینگونه آوردند: "... از جهت وقوع حادثه در حوزه، همگی مکرر و شدیداً متأثر با مقامات مربوطه مذاکره شد. انشالله تعالی اینگونه حوادث در جوامع اسلامیه تکرار نمیشود و اگر حرکات برخلاف نظر حضرات آقایان مراجع انجام نمیگرفت این نوع حوادث اتفاق نمیافتاد".[12]
آیت الله خوانساری با برخوردهای انقلابی موافقتی نکرد. وی اعتراضهایی را به نحوه عملکرد حاکمیت داشت، اما با مشی انقلابیگری نیز موافتی نکرد. حجه الاسلام حسینی همدانی، از روحانی وارستهای یاد میکند با نام "آخوند". مرحوم آخوند از علمای همدان و از شاگردان آقا ملکی تبریزی بود. وی منش سید احمد خوانساری و مرحوم آخوند را در کنار هم مینهد. توضیحات حسینی همدانی میتواند مشی سیاسی سید احمد خوانساری را بر ما مکشوف کند."میان روش مبارزاتی مرحوم آخوند و آیت الله خوانساری شباهتهایی وجود داشت. آیت الله احمد خوانساری هم خیلی مورد لطف امام قرار داشت. مرد عظیمی از نظر تقوا بود. به قول آقای آخوند که میگفت "من معتقدم سید احمد خوانساری معصوم به دنیا آمده است" اما همین آیت الله خوانساری در مبارزه سلیقه خاصی داشت، سلیقهاش این بود که بایستی حاد برخورد نکرد، آیت الله آخوند هم همین طور بود و به این دلیل بود که او در همدان قیام نکرد، ولی اگر قیام میکرد خیلی عجیب میشد. مکرر خدمت ایشان شرفیاب میشدم، میدیدم واقعاً از دستگاه ناراحت بود و خون دل میخورد، ولی گفت باید مبارزه منفی کرد یعنی قیام نکرد و برخورد حاد نکرد. پس از شروع نهضت، مردم تهران در مورد آیت الله خوانساری و مردم همدان در مورد آیت الله آخوند انتظار داشتند که مثل امام حرکت کنند، ولی هیچ کس نمیتوانست مثل امام حرکت کند. مراجع قم هم نتوانستند، آقایان در سطح آرام تری حرکت میکردند".[13]
[1] صحیفه امام، ج2، صص478-479
[2] خاطرات آیت الله متظری، ج1، ص240
[3] آئینه دار مهر، خاطرات آیت الله غیوری، ص127،
[4]، همچنین خاطرات سید جعفر کریمی، ص79 خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص207
[5] نهضت امام خمینی،سید حمید روحانی، ج3،ص941، به نقل از پرونده ساواک پیرامون جشنها، ج18، ص113-118
[6] امام خمینی در اسناد ساواک، ج19، ص26
امام خمینی در آینه اسناد، ص129، 25/9/1351[7]
[8] امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص136
[9] امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص357
[10] امام خمینی در آینه اسناد ساواک، ص335
[11] خاطرات حجه الاسلام عمید زنجانی، صص186-187
[12] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص317
[13] خاطرات حجه الاسلام حسینی همدانی، ص46
سال 1342 بود و اعتراضها به حکومت پهلوی بالا گرفته و مبارزات به اوج خود رسیده بود. آیت الله خوانساری اما چندان موافقت و همراهی با انقلابیون نمیکرد. همین امر سبب شد تا آیت الله خمینی نامهای به وی بنویسد و به ایشان اعتراض کند که چرا انقلابیون را همراهی نمیکند. آیت الله خمینی در آن نامه خطاب به مرحوم خوانساری گفته بود: ".... شما که در مرکز هستید، خانه نشین شدهاید. اصلاً نه حرفی، نه اعلامیهای. هیچ کار نمیکنید. شما که در تهران هستید، مردم را دعوت به قرآن، یعنی وحدت و یگانگی نمیکنید، فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم. چرا علمای تهران در مقابل این گرگهای درنده سکوت اختیار کردهاند؟ چرا در مقابل این لامذهبها که میخواهند دینمان را از دستمان بگیرند، سکوت کردهاید؟ چرا در مقابل شاه مملکت که میخواهد روحانیت را از میان بردارد قیام نمیکنید؟ چرا در مقابل حکام سکوت میکنید؟ شما شنیدهاید که حضرت علی(ع) خانه نشین شده بود؛ اما دستور این بوده که 25 سال خانه نشین بشود و بالأخره پس از این مدت، پدر مخالفین را درآورده است. یعنی مردم دیدند حق با حضرت علی است آن وقت در مقابل بیدینیها قیام کردهاند. حال ما چند سال صبر کردهایم. در زمان پدرش هر کاری کرد هیچ کس حرفی نزد، گفتند ببینیم آخر الامر چه میشود. تا آن طور مُرد. حالا پسرش دارد لطمه به دین میزند. باید هر طوری است حساب او را تصفیه کنیم. از امروز به بعد، سکوت فایده ندارد. امروز دیگر روز سکوت نیست و امروز روزی است که باید در مقابل لامذهبها قیام کرد. اگر دلتان میخواهد مملکت اسلامی ما و دین و آیین ما از بین برود، به من بگویید...".[1] آیت الله خمینی به سیره سکوت آیت الله خوانساری اعتراض کرده بود. مرحوم خوانساری اما پاسخ این نامه آیت الله خمینی را اینگونه داد: "حضرت آیت الله خمینی، نامه شما واصل شد، بنده هم به سهم خودم از فرمایشات شما اطاعت خواهم کرد. هر طوری که شما صلاح دانستید من حرفی ندارم. ولی موقع نوشتن اعلامیه مواظب باشید زننده نباشد که دولت بدتر کند! با زبان ملایمت اعلامیه بنویسید. قدری نصیحت کنید که این عمل شما خلاف قرآن است. صلاح مملکت در این است که این قانون جدید را اجرا نکنید که مردم همگی ناراحت هستند. صلاح شاه در این است که این قانونهایی را که مخالف قرآن است عملی نکنند. شاه بایستی علما را داشته باشد. مملکت بدون روحانیت نمیشود. اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنی عشری است زیاد میشود. پس شاه و دولت تا میتوانند بایستی نظم را رعایت کنند و نگذارند مملکت ما به دست بیگانگان بیفتد که بر ما حکومت کنند. این روحانیون بوده و هستند که در مقابل کمونیستها سینه سپر میکردند و میکنند...".[2] مرحوم خوانساری در این نامه، بر اصل مخالفت و اعتراض علیه حکومت پهلوی صحّه میگذارند اما با مشی انقلابیگری مخالفت میکنند و بر این باورند که میباید به گونهای رفتار کرد که دولت، عنان اختیار را از دست ندهد و به خشونت بیشتری اقدام نکند.
گزارشهای ساواک اما نشان از آن دارد که مرحوم خوانساری در سال 42 نیز فعالیتهایی را علیه حکومت به انجام میرسانده است. در این سال جلسهای در منزل سید احمد خوانساری تشکیل میشود که در آن، آیت الله شریعتمداری طوماری را آماده میکند و به امضاء آقایان علما میرساند که در آن چند موضوع از دربار پهلوی خواسته شده است. اول عزل دولت کنونی، دوم محروم کردن زنان از انتخابات. شیخ عباس شربیانی در پاسخ به سئوالات ساواک این گزارش را داده است. وی ادعا کرده که اگر به درخواست آقایان جواب رد داده شود امکان یک انقلاب عظیم وجود دارد و از هیچگونه ایستادگی نخواهند ترسید.[3] این گزارش نشان از آن دارد که مرحوم خوانساری در سال 42 نیز همچنان به فعالیتهایی علیه حکومت میپرداخته، اگر چه با مبارزات انقلابی فاصله داشته است.
آیت الله خوانساری اگر چه در مواردی به اعتراضهایی تند علیه حکومت پرداخت و با انقلابیون همراهی کرد اما در غالب موارد از مشی محتاطانه خود عدول نکرد و همراهیهای چندانی با انقلابیون نداشت. رفتارهای سید خوانساری به گونهای بود که شیوهی او را در مقابل منش آیت الله خمینی میدانستند. به عنوان نمونه، زمانی که در حوزه علمیه خرم آباد، بحثهای انقلابی رفته رفته بال و پر میگرفت، شایعه شد که حوزه خرم آباد تحت اختیار آیت الله خوانساری است و نباید به مباحث انقلابیگری ورود پیدا کند. آیت الله طاهری خرم آبادی از آن زمان یاد میکند و بر این باور است که: " .... حوزه خرم آباد اگر تحت نظر آقای خوانساری قرار گیرد و یا تحت نظر دیگر آقایان قرار گیرد، خیلی تفاوت میکند، با اینکه تحت نظر امام قرار داشته باشد".[4]
گزارشهای ساواک نشان میدهد که میان مشی امام خمینی و سید خوانساری تفاوت عمدهای وجود داشته است. گزارش آبان ماه 1345 میگوید: اکنون آقای خوانساری بیش از همه مورد توجه عموم بازاریهاست یک عده جوان هم که زمانی دنبال خمینی بودند حالا متوجه شدهاند که طریق آقای خوانساری عاقلانه بوده است.[5]
اوج گیری اعتراض انقلابیون علیه خوانساری
در سال 1349، آیت الله سید محسن حکیم از دنیا رفت. در این میان حاکمیت پهلوی، مرجعیت سید احمد خوانساری، آیت الله شریعتمداری و یا سید ابوالقاسم خویی را بیش از آیت الله خمینی راغب بود. روزنامه "ایران آزاد" که آنروز در اروپا منتشر میشد، بخشی از نامهای را منتشر کرده که از هند به دفتر آن روزنامه رسیده بود. در این نامه، نشان داده شده که حکومت پهلوی چگونه میان مشی آیت الله خوانساری و امام خمینی تمایز مینهاده و دل به مرجعیت خوانساری سپرده است. در این نامه گوشهای از اقدامات رژیم پهلوی علیه مرجعیت امام خمینی دیده میشود. متن آن نامه چنین است:".... شهر لکنهو از زمان سابق تا این زمان از مراکز مهم تشیع در هندوستان شمرده میشود، بعد از وفات مرحوم حکیم، عدهای از علما و روحانیون این شهر.... اعلام کردند که حضرت آیت الله خمینی مدظله الوارف، اعلم هستند و به شیعیان هندوستان رأی برای تقلید از ایشان دادند.... سفیر ایران به همین غرض اینجا آمده بود، تا مردمان را از تقلید حضرت آیت الله خمینی نهی کند. در اثناء صحبت با سخنهای اهانت آمیز از آیت الله خمینی یاد کرد و از تقلید ایشان نهی کرد و اسماء آقایان سید محمد کاظم شریعتمداری و خوانساری را برای تقلید پیشنهاد کرد".[6]
محمد رضا شاه پهلوی پس از درگذشت آیت الله حکیم، تلگرافی به آیت الله خوانساری فرستاد و درگذشت این مرجع شیعه را تسلیت گفت. آیت الله خوانساری به تلگراف شاه پاسخ داد که: "حضور مبارک اعلیحضرت همایونی شاهنشاه؛ تلگراف تسلیت همایونی به مناسبت فاجعه ارتحال مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید محسن طباطبایی حکیم(قدس سره) عز وصول بخشید و موجب تسلّی خاطر گردید. بذل توجه اعلیحضرت در تجلیل مقام روحانیت موجب افتخار جامعه مسلمین میباشد، موفقیت مقام سلطنت را در تقویت دین مقدس اسلام و ترویج مذهب تشیع در ظلّ توجهات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و جعل ارواحنا فداه از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم".[7] این پاسخ از جانب مرحوم خوانساری اما مورد اعتراضهای تند روحانیون انقلابی قرار گرفت. سید حمید روحانی از این پاسخ مرحوم خوانساری اینگونه یاد میکند و بر آن میشورد که: "پاسخ به تلگرام شاه، کار ناروایی بود که قلب هر مسلمان متعهدی را آزرده و احساسات هر انسانی را که به موازین انسانی پایبند باشد، جریحه دار ساخت. زیرا در این تلگرامها شاه به عنوان کسی که مبانی دین اسلام را تحکیم میبخشد، معرفی شده بود و عناصری در لباس مرجعیت به ستایشگری شاه نشسته بودند".[8] وی ادعا میکند که آیت الله خمینی هم از این موضع آیت الله خوانساری ابراز ناراحتی کرده است: "امام طی گفتگویی با بعضی از برادران فرموده بود: این کار آقایان یکی از ثمرات مبارزات ملت مسلمان ایران را به مخاطره افکنده است و بیم آن میرود این گونه ارتباطات، تکرار شود(نزدیک به این مضمون)".[9]
سید حمید روحانی اما نسبت به این اقدام آیت الله خوانساری ساکت نمینشیند و به انتشار اعلامیهای علیه حضرات خوانساری و شریعتمداری میپردازد. وی اعتراض خود را اینگونه شرح میدهد: "...آری پاسخ آقایان به تلگرام شاه یکی از دست آوردهای نهضت اسلامی ایران را که قطع کامل ارتباط روحانیان با شاه و دور شدن حوزهها از دربار بود را در معرض خطر قرار داد و روشن بود اگر در برابر آن، موضعگیری کوبنده، قاطع و محکمی صورت نمیگرفت، آن دست آورد ارزنده به هدر میرفت و زمینه برای ملاقات بعضی از مقامات روحانی و روحانی نما، با شاه فراهم میگردید و اینگونه ارتباطها و دیدارها به تدریج اساس نهضت اسلامی ایران را به خطر میافکند. از این رو بر آن شدم که در حد توان خود، در برابر این جریان واکنشی از خود نشان دهم و تنفر و انزجار خود و دیگر برادران روحانی مبارز حوزه نجف را از دعاگویان شاه ابراز دارم و با در نظر گرفتن آنکه امام در آن شرایط حساس برای دوری از اختلافات داخلی، ناچار بود، علیگونه دم فرو بندد، مسئولیت بیشتری احساس میکردم و ضمن مشورت و تبادل نظر با جمعی از برادران روحانی مبارز نجف اشرف به صدور اعلامیهای علیه آقایان شریعتمداری و خوانساری دست زدم، که در سطح گستردهای میان ایرانیان و دیگر پارسی زبانان برون مرزی پخش گردید و در ایران نیز تجدید چاپ و منتشر شد و اثر ارزنده و بیدار کنندهای در میان تودههای مسلمان گذاشت".[10]
اعلامیه با نام "جمعی از طلاب ایرانی" منتشر شد. در این بیانیه، آیت الله خوانساری و شریعتمداری مورد نکوهش قرار گرفته و به سازشکاری با حکومت پهلوی محکوم شده بودند. متن اعلامیه چنین بود: "از ثمرات درخشان نهضت روحانیت دریدن ماسکها و آشکار کردن ماهیتهای خائنانه روحانی نماهایی بود که با یک سلسله کارهای عوام فریبانه و روشنفکر مآبانه و با تزویر و سالوس توانسته بودند ملت اسلام را فریب داده و به ناحق بر مسند قیادت و زعامت قرار گیرند و هر چه بیشتر از عمر این نهضت مقدس میگذرد، ماهیتها روشن تر و چهرهها نمودارتر میگردد و روحانیون واقعی از مشی سازشکار آن سرسپرده مشخصتر میگردد، اگر بودند کسانی که تا کنون روش نفاقآمیز و تفرقه انگیز برخی از روحانی نماها را توجیه کرده و بر تشخیص وظیفه! یا اشتباه بیغرضانه حمل میکردند، امروز دیگر در خیانت، جاه طلبی، خود پرستی، غرضورزی و دورویی آنان نمیتوانند تردید داشته و توجیه نمایند. امروز ماهیت آنان بیش از پیش آشکار گردید و دیگر روش مقدسمآبانه و به ظاهر اصلاحطلبانه نمیتواند برای آنان، "ستار العیوب" باشد. این سازشکاران مرموز که روزی برای اسلام اشک تمساح میریختند و از حلال و حرام محمد سخن میراندند[11] و خطراتی را که از طرف رژیم شاه متوجه اساس اسلام است گوشزد کرده .... یک باره تمام این نوحهسرائیها و احساس خطرها را فراموش کرده به تسبیح و سجاده و دلق چسبیدند و امروز هم دست خون آلود شاه جلاد را فشرده طی تلگرافی تأییدات مقام سلطنت را در راه تحکیم مبانی اسلام و تقویت دین مبین خواستار شدند و بدینوسیله کردار ضد اسلامی و جنایت بار شاه را تحکیم و تقویت اسلام وانمود کرده بر سیاه نامه اعمال خیانتآمیز و خلاف اسلامی او صحّه گذاشتند... خوب بود حضرات پیش از تقدیم داشتن تلگرام سپاسگزاری به حضور ملوکانه به خود زحمت میدادند و نقشههای خائنانه شاه را علیه قرآن و احکام اسلام در زیر پرده دروغگویی و سالوس بازی مطالعه میکردند و کوششهای شبانهروزی دربار شاهنشاهی را در جلوگیری از نشر تعالیم اسلامی و ترویج احکام نجات بخش قرآن بخاطر میآوردند، خوب بود که سری به زندانها میزدند و فرضیه رقّت بار و اسفانگیز جوانان مسلمان را در زیر شکنجه دژخیمان شاه با کابوس مرگ دست به گریبانند مشاهده میکردند و ساعتی از تخت ریاست قدمی پایین نهاده به اشک چشم خانوادههای مسلمانی که سرپرستشان را رگبار مسلسلهای شاه به خاک و خون آغشته ساخته مینگریستند و نیز وضع فلاکت بار تودههای پا برهنه و فقیر را که سرمایههاشان را شاه و درباریانش غارت کرده در بانکهای خارجی انباشتهاند ملاحظه مینمودند و آنگاه با وجدانی آسوده دست به دعا برداشته، تأییدات مقام سلطنت را در راه تحکیم مبانی اسلام و ساختن کشور آزاد زنان و آزاد مردان آرزو میکردند.... بگذار این عناصر شناخته شده از ملّت جدا شده و دست آغشته به خون دشمن شماره یک اسلام و قاتل هزاران مسلمان را صمیمانه بفشارند و خلق ستم کشیده و محروم ایران را در میان آتش و خون تنها گذارند..."[12] در انتهای این اعلامیه از ملت ایران خواسته شده بود تا از این مراجع دوری گزینند. " ... ملت مسلمان ایران، ششمین پیشوای عالیقدر شیعیان حضرت امام صادق (ع) وظیفه شما را در قبال این روحانینماها تعیین فرمودهاند آنجا که میفرمایند: علما مورد اعتماد پیامبرانند مگر در صورتی که به سلاطین روی آورند که در این صورت ملت اسلام باید از آنان دوری گزینند و برای دین از آنان بترسند. به فرمان امام (ع) شما مردم شرافتمند مسلمان موظفید از اینان دوری کنید، اظهار تنفر نمایید، ماهیت آنان را بر همگان آشکار سازید. علماء اسلام و روحانیون واقعی با شما هستند و در غم و شادی شما شریک میباشند و به مبارزه آشتی ناپذیر خود علیه رژیم ضد اسلامی ایران تا پیروزی نهایی ادامه خواهند داد و خداوند پشتیبان حقطلبان است."[13] حمید روحانی در این اعلامیه انواع تعابیر تند را علیه مراجع تقلید به کار میبرد و در نهایت از ملت میخواهد تا از آنها دوری گزینند و روی خوش نشان ندهند.
سید رضا صدر اما بر این باور بود که این اعلامیه به اطلاع آیت الله خمینی نرسیده است و ایشان از آن بیخبر بودند. به باور صدر، اگر امام خمینی از این اطلاعیه مطلع میشد از انتشار آن جلوگیری میکرد. "آیت الله سید رضا صدر ضمن یک مذاکره خصوصی از شیخی که مخاطبش بوده، سئوال میکند از اعلامیه نجف مسبوقید؟ شیخ پاسخ میدهد: دو اعلامیه از نجف آمده که یکی از آنها علیه آقایان شریعتمداری و خوانساری است. مگر شما اعلامیهها را ندیدید؟ صدر جواب منفی داده و شیخ ادامه میدهد: هر دو اعلامیه را مطبعه مصلحت الآداب در نجف به چاپ رسانده و بنابراین شناختن تهیه کننده آنها آسان است. صدر اظهار میکند: حدس میزنم چه کسانی باشند چون یک بار شنیدم چنین اعلامیهای در نجف چاپ میکردهاند آقای خمینی مطلع شده و جلوگیری میکند و این دفعه گویا بدون اطلاع او بوده چون چند نفر آدمهای پر حرارت دور و بر آقای خمینی هستند که بعضی از ایشان نیز با بعضی ارتباط داشته و حتی از رادیو بغداد هم سخنرانی میکنند".[14]
آیت الله موسوی اردبیلی هم بعدها و در سال 1371 این واقعه را به یاد آورده و از آن ابراز تأسف کرده بود. وی در خطبههای نماز جمعه گفته بود: "حضرت امام خمینی در برابر علم و تقوا و شخصیت حضرت آیت الله سید احمد خوانساری خضوع فراوان داشتند. حضرت آیت الله سید احمد خوانساری از نظر علم و تقوا از نوادر روزگار بودند. با این حال، بعضی از افراد تندرو به شخصیت ایشان اهانت میکردند... ما باید از اشتباهات گذشته خود درس عبرت بگیریم. آنها را جبران کنیم و مواظب باشیم که مبادا مانند آن اشتباهات را تکرار کنیم... گستاخی و اهانت کردن به چنین شخصیتهایی از اخلاق اسلامی به دور است".[15] شدت اعتراض انقلابیون علیه آیت الله خوانساری، اعتراض دیگر روحانیون را به همراه آورده بود.
[1] صحیفه امام،ج1، صص238-239
[2] صحیفه امام، ج1، ص239
[3] امام خمینی در آینه اسناد، ج18، ص94، 13/4/1342
[4]ص293 خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی،
[5] امام خمینی در آینه اسناد، ص228، 17/8/1345
[6] ایران آزاد ، شماره 74، مهر و آبان ما 1349، به نقل از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، صص566-567
[7] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص555 28 ربیع الاول 1390
[8] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص556
[9] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص556
[10] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص556
[11] اشاره به اعلامیه سید احمد خوانساری علیه اصلاحات ارضی در سال 41 است که با جمله حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه آغاز شده بود.
[12] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، صص557-558
[13] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص559
[14] امام خمینی در آینه اسناد، ج18،صص515-516، 25/5/1349
[15] همپای انقلاب، موسوی اردبیلی، ص752