آیت الله خمینی با شیوهی سیاسی آیت الله خوانساری بر سر مهر نبود. زمانی که ایشان در نجف بود و خبر رسید که آیت الله خوانساری قصد دیدار با ایشان را دارد، امام خمینی نامهای به سید مرتضی پسندیده نوشت و از وی درخواست کرد تا از سفر سید خوانساری ممانعت کند. ایشان خطاب به آیت الله پسندیده گفته بود: "... من متأسفم که آبروی روحانیت با دست خودشان میریزد و نخواهند فهمید یا نمیخواهند بفهمند.. اگر امکان داشته باشد با وسایلی آقای حاج سید احمد(خوانساری) را از سفر اینجا منصرف کنید. اشتهار به اینکه برای مقاصد سویی میآید یا آنکه انشاالله دروغ است. لکن همین آبروی خود ایشان و جامعه ما را میبرد و من با وسایلی تشبث کردم برای انصراف او، لکن شما نزدیک هستید ممکن است بعضی دوستان ایشان را وادار کند جداً جلو بگیرند".[1] به نظر میرسد که آیت الله خوانساری قصد داشته تا به نجف برود و از اعتراضهای مکرر آیت الله خمینی به حاکمیت پهلوی مانع شود. زمانی که آیت الله خمینی در حبس بود نیز مرحوم خوانساری به دیدار وی رفته بود. پس از این دیدار آیت الله خمینی اینگونه از آن روز یاد کرد: "وقتی سر و کله آقای حاج سید احمد (خوانساری) پیدا شد من خیلی اوقاتم تلخ شد. گفتم ایشان الان میرود احساسات مردم را خاموش میکند و آبها از آسیاب میافتد".[2]
آیت الله خمینی اگر چه اختلافات نظری با سید خوانساری داشت اما ایشان را بسیار محترم میداشت. آیت الله غیوری در خاطرهای از نهایت احترام امام خمینی به ایشان یاد کرده است: یک زمانی که خدمت امام بودم ایشان با آقای شریعتمداری با تلفن مشغول صحبت بودند و میگفتند: دیگر تا چه وقت مینشینید که به آیت الله خوانساری این قدر اهانت کنند. ما از آقای خوانساری بهتر چه کسی را داریم؟ و بعد آنقدر ایشان ناراحت شده بود که تلفن را قطع کرد. این جملهای است که خود امام گفتند، در حالی که من نشسته بودم".[3]
آیت الله منتظری اما بر این باور است که نخستین جرقه تفاوت نظر میان آیت الله خمینی و آیت الله خوانساری در جریان لوایح ششگانه شاه زده شد: "یادم هست که آیت الله خمینی هم روی این جهت اصرار داشت که اصل لوایح را نبایستی زیر سئوال برد و به آن اعتراض کرد و مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری هم که در یک صحبت یا نوشته –که حالا دقیقاً یادم نیست- گفته بود این اصلاحات ارضی غلط است و زمینها غصب است و نمیشود در آن نماز خواند و از این راه وارد شده بودند. آیت الله خمینی خیلی ناراحت شدند و در یک شب که ما پنج شش نفر منزل ایشان بودیم، گفتند: بروید هر جوری هست به آقای سید احمد خوانساری بگویید این چه وضعی است، ایشان با این کار خود به این نهضت ضربه زد، برای اینکه فردا کشاورزان را علیه ما میشورانند. اینکه ما بگوییم اصلاحات ارضی خلاف شرع است، راه مبارزه نیست، اینکه میخواهند بروند بچههای مردم را درس بدهند، ما نباید بگوییم نروید درس بدهید، ما باید با اصل رفراندوم مخالفت کنیم. برای اینکه کشور ما قانون دارد مجلس دارد، باز کردن باب رفراندوم صحیح نیست. چون ممکن است اینها فردا بیایند بگویند ما میخواهیم مذهب را لغو کنیم و یک رفراندوم ساختگی راه بیندازند و از این طریق بخواهند مقاصد خود را عمل کنند، ما با اصل رفراندم مخالفیم، زیرا یک بدعت تازه است...".[4]
در سال 1350 که جشنهای شاهنشاهی آغاز شد، روحانیون هم به اعتراض پرداختند. مخالفتها اما در مقابل اینگونه مراسمها مختلف بود. ساواک، مخالفین را اینگونه معرفی کرد: "روحانیون مخالف در مقابل جشن شاهنشاهی به طور کلی شامل دو دسته میباشند: روحانیونی که در مخالفت با انجام جشنها صراحت رویّه دارند مثل آیت الله گلپایگانی در قم... دسته دیگر روحانیون میانه رو که در رأس آنها آیت الله خوانساری در تهران و آیت الله مرعشی در قم میباشد. دسته اخیر ضمن مخالفت با جشنها فعلاً رویّهای بیتفاوت اتخاذ کردهاند".[5] آیت الله خوانساری اگر در سالهای 41 و 42 اعتراضهایی را به حاکمیت روا می داشت و بعضاً در محافل سیاسی حضور مییافت اما اینک کمتر به اختلافات با دولت دامن میزد. در گزارشی از ساواک در یازدهم آبان 1350، از قول آیت الله خوانساری آمده است که ایشان با فشار جمعی از روحانیون تهران گفته است بهتر است از خمینی تقلید نشود و این موج اختلاف فعلاً ادامه دارد.[6] گزارشها خبر از مدارای آیت الله خوانساری با دولت شاهنشاهی میدهد. این منش آیت الله به اختلاف نظر بیشتر میان آیت الله خمینی و خوانساری میانجامید به گونهای که طرفداران این دو نیز اختلافاتی با یکدیگر داشتند.
در سال 1351 گزارش شد که عدهای از متعصبین مذهبی، دیگر پشت سر آیت الله خوانساری نماز نمیخواندند. بر اساس گزارش ساواک،"عدهای از قبیل کلاهدوز که از متعصبین مذهبی هستند، پشت سر آقای خوانساری نماز نمیخواندند. حالا که عدهای بر اثر تبلیغات از آیت الله خوانساری و گلپایگانی دلسرد شدهاند، اصلح است به نفع روحانیون موافق تبلیغ شده تا جای خالی این دو را مخالفین پر نکنند و احیاناً به طرف خمینی گرایش پیدا نکنند."[7] در یکی دیگر از اسناد ساواک اختلاف نظر میان پیروان آیت الله خوانساری و خمینی به تصویر کشیده شده است: "... روز 8/2/52 سید مهدی لواسانی به ملاقات آیت الله میلانی آمده و ضمن صحبت به او گفته است: آقا وضع ایران را چگونه میبینید؟ میلانی گفته به نظر من وضع مساعد نیست... میلانی اضافه نموده که من حاضرم با عمو زادهام آیت الله سید محمد هادی میلانی صحبت کنم و او را تا اندازهای حاضر نمایم که اگر خدای ناکرده خطری مملکت را تهدید نمود سه چهار نفری (حضرات شریعتمداری، خوانساری و میلانیها) فتوای دفاع از رژیم سلطنت را بدهیم. لواسانی گفته: خمینی که مخالف است. میلانی جواب داده، من این حرف را تا به امروز نزده بودم، خمینی یک طلبه است و او قدرتی ندارد که با پادشاه یک مملکت دربیفتد و من معتقدم که بوسیله انگلیسیها تربیت شده و حالا هم برنامههای آنها را اجرا میکند..".[8]
ساواک همچنین گزارش داد که نفوذ آیت الله خوانساری که در گذشته حدود وسیعتری داشت، در سنوات اخیر به علت کهولت و محدود بودن فعالیتهای مذهبی یاد شده و هوادارانش رو به تنزل گذاشته است. از طرفی متعصبین مذهبی و روحانیون افراطی طرفدار خمینی با توجه به رویّه محافظهکارانه و بیطرفی او تبلیغاتی علیه وی در بین قشرهای مذهبی نمودهاند که در محدود شدن نفوذ او تاثیر داشته است. از نفوذ و موقعیت وی در خارج کشور اطلاعی در دست نیست و به نظر نمیرسد که موقعیت و نفوذ چندانی در خارج داشته باشد.[9]
آیت الله خوانساری در آستانه انقلاب و با فراگیری آن نیز، با انقلابیون همراهی چندانی نکرد. در ماجرای آتش سوزی سینما رکس آبادان، وی به همراه آیت الله شریعتمداری بر این باور بودند که اعلامیههای امام خمینی علت اصلی اینگونه وقایع تلخ میشود.[10] در ماجرای هفدهم شهریور 57 هم، در گرما گرم نزاعها، آیت الله خوانساری، موافقتی با تجمعهای خیابانی نداشت و مردم را از اینگونه حرکات منع میکرد. حجه الاسلام عمید زنجانی ماجرای هفدهم شهریور و مواجهه بیت آیت الله خوانساری را اینگونه شرح میدهد: "بعد از کشتار ... بالاخره ما به فکر افتادیم که با مراکزی تماس بگیریم و به ذهنمام آمد که با بیت مرحوم آقای خوانساری تماس حاصل نماییم. هر کاری کردیم که با وسایل مختلف با بیت آقای خوانساری تماس بگیریم و به خود ایشان دسترسی پیدا کنیم راه ندادند. در نهایت با آقا سید جعفر، آقازاده ایشان توانستیم تماس برقرار کنیم، البته دقیقاً یادم نیست که وی کجا بود اما در تهران هم نبود و یک جای دیگری حضور داشت و با التماس از ایشان خواستیم که آقای خوانساری اقدام بکند، تا این که اجازه بدهند این مجروحین را به یک جایی برسانند و مردمی که در خانهها هستند متفرق بشوند. اصلاً آنها یکی یکی از خانهها بیرون بیایند و بروند. شاید دو ساعتی ما کلنجار رفتیم و حالا مسائلی که در تلفن شنیدیم بماند و آنها حاکی از این بود که چرا این کار را کردهاند، گفتیم بالاخره کاری است که شده و الان آنچه که هست یک تعدادی شهید و یک تعدادی مجروح است که به این مجروحین باید رسیدگی بشود. تلاشهای ما نتیجهای نداد و بسیاری از اینها که در خانهها محصور شده بودند....".[11] در این ماجرا، اعتراضِ اصلی آیت الله خوانساری به مردمی است که به خیابان آمدهاند و به اعتراض میپرداختند.
در ماجرای 19 دی ماه در قم، آیت الله خوانساری نامهای به آیت الله مرعشی مینویسد و اعلام میکند که اگر خلاف نظر مراجع عمل نمیشد، اینگونه وقایع هم رخ نمیداد. ایشان بر این باور بودند که نظر مراجع، عدم اعتراضهای انقلابی است. اما ناشنیده گرفتن این پیام سبب شده است تا وقایع تلخی رخ دهد. ایشان در نامه به آیت الله مرعشی اینگونه آوردند: "... از جهت وقوع حادثه در حوزه، همگی مکرر و شدیداً متأثر با مقامات مربوطه مذاکره شد. انشالله تعالی اینگونه حوادث در جوامع اسلامیه تکرار نمیشود و اگر حرکات برخلاف نظر حضرات آقایان مراجع انجام نمیگرفت این نوع حوادث اتفاق نمیافتاد".[12]
آیت الله خوانساری با برخوردهای انقلابی موافقتی نکرد. وی اعتراضهایی را به نحوه عملکرد حاکمیت داشت، اما با مشی انقلابیگری نیز موافتی نکرد. حجه الاسلام حسینی همدانی، از روحانی وارستهای یاد میکند با نام "آخوند". مرحوم آخوند از علمای همدان و از شاگردان آقا ملکی تبریزی بود. وی منش سید احمد خوانساری و مرحوم آخوند را در کنار هم مینهد. توضیحات حسینی همدانی میتواند مشی سیاسی سید احمد خوانساری را بر ما مکشوف کند."میان روش مبارزاتی مرحوم آخوند و آیت الله خوانساری شباهتهایی وجود داشت. آیت الله احمد خوانساری هم خیلی مورد لطف امام قرار داشت. مرد عظیمی از نظر تقوا بود. به قول آقای آخوند که میگفت "من معتقدم سید احمد خوانساری معصوم به دنیا آمده است" اما همین آیت الله خوانساری در مبارزه سلیقه خاصی داشت، سلیقهاش این بود که بایستی حاد برخورد نکرد، آیت الله آخوند هم همین طور بود و به این دلیل بود که او در همدان قیام نکرد، ولی اگر قیام میکرد خیلی عجیب میشد. مکرر خدمت ایشان شرفیاب میشدم، میدیدم واقعاً از دستگاه ناراحت بود و خون دل میخورد، ولی گفت باید مبارزه منفی کرد یعنی قیام نکرد و برخورد حاد نکرد. پس از شروع نهضت، مردم تهران در مورد آیت الله خوانساری و مردم همدان در مورد آیت الله آخوند انتظار داشتند که مثل امام حرکت کنند، ولی هیچ کس نمیتوانست مثل امام حرکت کند. مراجع قم هم نتوانستند، آقایان در سطح آرام تری حرکت میکردند".[13]
[1] صحیفه امام، ج2، صص478-479
[2] خاطرات آیت الله متظری، ج1، ص240
[3] آئینه دار مهر، خاطرات آیت الله غیوری، ص127،
[4]، همچنین خاطرات سید جعفر کریمی، ص79 خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص207
[5] نهضت امام خمینی،سید حمید روحانی، ج3،ص941، به نقل از پرونده ساواک پیرامون جشنها، ج18، ص113-118
[6] امام خمینی در اسناد ساواک، ج19، ص26
امام خمینی در آینه اسناد، ص129، 25/9/1351[7]
[8] امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص136
[9] امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص357
[10] امام خمینی در آینه اسناد ساواک، ص335
[11] خاطرات حجه الاسلام عمید زنجانی، صص186-187
[12] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص317
[13] خاطرات حجه الاسلام حسینی همدانی، ص46