منش سیاسی آیت الله خویی(2) روابط امام خمینی و آیت الله خویی

                                                       

گزارشهای اولیه از مواجهه آیت الله خویی و امام خمینی نشان می دهد که این دو روابط حسنه ای داشته اند. اگر مشکلاتی میان دیگر مراجع وجود دارد اما میان این دو صفا و صمیمیتی حاکم است. زمانی که آیت الله خمینی به نجف تبعید می شود به دیدار مراجع می رود. اگر چه دیدار با آیت الله حکیم به مباحثی انجامید که نشان از اختلاف دیدگاههای این دو می داد؛ اما دیدار با آیت الله خویی به نیکی برگزار شد. آیت الله رسولی محلاتی که در این دیدارها امام خمینی(ره) را همراهی می کرده است می گوید: " از منزل مرحوم آیت الله حکیم که بیرون آمدیم به منزل آیت الله خویی رفتیم. بین راه  به امام عرض کردم که به خاطر اطلاعیه های خوبی که آیت الله خویی در حمایت از نهضت داده اند، جای دارد از ایشان تشکر ویژه ای به عمل آورید. امام هم پذیرفتند و با بیان شیوای خود به خاطر مجموع کارهایی که آیت الله خویی در نجف، به حمایت از نهضت اسلامی انجام داده بودند، از ایشان تشکر کردند. این مجلس مجلس خوبی بود و مرحوم آیت الله خویی با رویی خوش برخورد نمود و از صحبتهای امام ابراز خرسندی کردند".[1]

در این میان اما عده ای بر آن بودند تا میان این دو مرجع اختلاف افکنی کنند، اما با درایت حضرات خمینی و خویی، اختلافاتی بروز نمی کرده است. آیت الله مسعودی خمینی خاطره ای نقل می کند به این مضمون که عده ای می خواسته اند میان این دو مرجع، اختلافاتی ایجاد کنند اما برخوردهای این دو به گونه ای بوده که مانع از سوء استفاده دیگران می شده است: ".. شنیدم که چند نفر از فریب خوردگان به انگیزه خراب کردن چهره حضرت امام، حدود سه چهار هزار دینار به عنوان وجوهات شرعی برای امام می آورند. بعد از چند روز مجدداً مراجعه می کنند و می گویند "آقا اشتباهی به وجود آمده است، وجوهی که باید به آقای خویی بدهیم را اشتباهاً به شما داده ایم، شما لطف کنید و آن را به ما مسترد کنید." حضرت امام بی درنگ بر می خیزند و وجه مزبور را باز می گردانند و حدود یک ربع از مقام و منزلت آقای خویی تعریف می کنند و از ایشان به عنوان یکی از استوانه های علمی یاد می کنند و می گویند: این مقدار وجه که قابل ایشان را ندارد. تمام وجوهی که برای من می آورند، در اختیار ایشان است! ما شاگردان ایشان هستیم و مانند آن. این برخورد حضرت امام مانند بمب در نجف صدا می کند...".[2] در آستانه انقلاب اسلامی نیز نامه هایی به آیت الله خویی نوشته می شد تا میان ایشان و آیت الله خمینی اختلاف افکنی کند. در یکی از این نامه ها که از قم به نجف نوشته شد، آمده بود که: بیانات آقای خمینی در مسجد شیخ و اعلامیه و نواری که در قم منتشر است غیر از این که باعث شده عده ای هدف گلوله قرار گرفته و عده ای دیگر زندانی و تبعید شوند نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت. قبل از این واقعه دولت نسبت به زندانیان ارفاق و عده ای را مرخص و قرار بود سایرین را نیز تا عید نوروز مرخص نماید؛ اما مجدداً شروع به سختگیری نموده، حتی ملاقات زندانیان را فقط 3 دقیقه مجاز اعلام کردند."[3] ساواک اما در تحلیل این نامه گفته است که اینگونه نامه ها نه تنها ثمری ندارد بلکه نتایج عکس به همراه دارد و روابط خویی و خمینی را صمیمی تر می کند.

اگر چه در برخی موارد اختلافات عقیدتی و اندیشه ای میان خمینی و خویی وجود داشته است، اما این دو می کوشیدند تا این اختلاف رای سبب سوء استفاده دیگران نشود. این دو می کوشیدند تا حرمتها شکسته نشود و اختلاف میان دو مرجع، دستاویزی برای دیگران قرار نگیرد. گفته می شود که یکی از مریدان و اطرافیان آیت الله خویی که اغلب در خدمت ایشان بوده نسبت به امام(ره) نظر منفی داشته است. وی به محضر آیت الله خویی می رسد و می گوید که آقا اگر اجازه بدهید، می خواهم کمی برای شما از علم رجال بگویم. آیت الله خویی در می یابد که منظور از تعبیر علم رجال منفی بافی و غیبت از امام خمینی است. با اینکه کسی هم حضور نداشته است، اجازه نمی دهد و با صراحت می گوید نه! لازم نیست.[4] آیت الله خویی نمی گذاشته است تا دیگران، روابط میان ایشان و آیت الله خمینی را دستخوش تغییر کنند و میان این دو تفرقه افکنی کنند. خویی حتی در موقعی که فعالیتهای سیاسی خود را کاهش داده بود، از اختلاف نظر سیاسی خود با آیت الله خمینی با متولیان امور سیاسی سخنی نمی گفت. زمانی که شریف امامی به نجف رفته و قصد می کند تا به بیت آیت الله خویی برود، آیت الله وی را به حضور نمی پذیرد. شریف امامی می گوید که مسأله ای دارم و می خواهم در خصوص سیاست ایران صحبت کنم، آقای خویی پاسخ می دهد که ما را همان است که آقای خمینی می فرمایند.[5]

 وقتی که شایعه اعدام امام خمینی فراگیر شده بود هم آیت الله خویی به همراه آیت الله شاهرودی نزد آیت الله حکیم می روند و از ایشان می خواهند تا الساعه اقدامی کند.[6] پس از پیروزی انقلاب هم گزارشها حاکی از روابط مسالمت جویانه این دو است. در مجلسی که جمع کوچکی از فضلای معتمد نزد آیت الله خویی حضور داشته اند یک نفر از حاضرین نقل می کند که چندی است در ایران مسأله جدیدی رسم شده است. ایشان در جواب می گوید چه رسم شده است؟ آن طلبه می گوید: رسم انداخته اند که بعد از نمازها بگویند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا". آیت الله خویی می گوید: خوب چه اشکالی دارد؟ یکی از حاضرین می گوید (احتمالا) نوعی بدعت بعد از نماز در تعقیبات نماز ایجاد شده و در جواب ایشان می گوید: دعاست و بدعت نیست....یک نفر از حاضرین می گوید: بنابراین شما این امر را صحیح می دانید؟ آیت الله خویی می فرمایند: بلکه واجب می دانم".[7]

حجه الاسلام بنابی از روابط صمیمانه آیت الله خمینی و مرحوم خویی در اوایل سخن می گوید و اینکه وقتی امام از ترکیه به عراق تبعید شد، آیت الله خویی هیأتی را به نمایندگی از سوی خود به همراه صدها طلبه جوان برای دیدن امام و استقبال از ایشان به کاظمین فرستاد و روابط این دو بزرگوار در نجف هم در اوایل بسیار خوب بود. وی اما اذعان می کند که: خدا لعنت کند کسانی را که به خاطر دنیای خود، در این برهه سعی نمودند روابط حسنه ی ایشان را با امام به هم بزنند و تیره نمایند و تا حدودی هم سردی ایجاد کردند.[8]  باری همانگونه که حجه الاسلام بنابی نیز می گوید، در پاره ای موارد نیز میان حضرات خمینی و خویی اختلافاتی ایجاد شد که طرفداران به آن دامن زدند.

ساواک در سال 47 گزارش داد که باطناً بین آیت الله خمینی و خویی اختلافات شدیدی به وجود آمده... اگر چه ظاهراً با آقای خمینی اختلاف سلیقه دارند، ولی به علت اینکه آقای خمینی حقوق ماهیانه هفتاد درصد محصلین علوم دینی حوزه های علمیه نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و همچنین شهریه اکثر طلاب شهرستانهای قم، مشهد و تهران را مرتباً و به موقع پرداخت می نماید، از مشارالیه حمیات می کند.[9] گزارش ساواک اگر چه مغرضانه به نظر می رسد، اما اختلافاتی میان مرحوم خویی و آیت الله خمینی نیز به وجود آمده بود. روابط این دو به نحو حسنه ای باقی نماند و اختلافاتی درگرفت. اختلافات هم بیشتر رنگ و بوی مسائل سیاسی داشت و کدورتهایی را میان این دو ایجاد کرده بود. مباحثه ای که میان مرحوم خویی و امام خمینی در نجف بر سر مسائل سیاسی درگرفته بود میان طلاب حوزه زبان به زبان می گشت و حتی بحثهای حوزوی تحت الشعاع آن قرار گرفته بود. [10]

آیت الله خاتم یزدی می گوید: امام خمینی در چند مورد به گلایه از آیت الله خویی پرداختند. مورد اول ملاقات ایشان با فرح همسر محمد رضا پهلوی مربوط می شد که حضرت امام ضمن بازگو کردن این قضیه برای ما که در پاریس در خدمتش بودیم آن را کار چندان درستی ندانست. مورد دوم نیز درباره یکی از جوانان انقلابی اهل قم بود که برادرش در حین تظاهرات در دانشگاه کشته شده بود و ایشان ضمن تشرف به نجف اشرف خدمت آقای خویی رفته وماجرای شهادت برادرش را بوسیله مزدوران رژیم بیان کرده اما آقای خویی به جای تجلیل از آن شهید و تسلیت به ایشان گفته بود: برادرت چرا با دست خالی به مقابله با توپ و تانک و سربازان تا دندان مسلح شاه رفته است؟ آدم عاقل که به چنین کاری دست نمی زند. به هر حال این شخص برادر شهید شده، در سفری که به فرانسه آمد و با امام ملاقات کرد، ما وقع را به اطلاع ایشان رساند که باعث ناراحتی و تکدر خاطر شدید معظم له گردید، به همین جهت در اعتراض به آقای خویی فرمود: اگر واقعاً تصور شما این است که فردی بر اساس اعتقاد و عقیده اش به اسلام، مقابل گلوله دشمن قرار گرفته و به شهادت رسیده، کار ناصوابی انجام داده است، حداقل انتظار این بود که شما تصورتان را، آن هم به این صورت برای برادر شهید بازگو نکنید".[11]

در موارد دیگری هم بود که آیت الله خمینی، رفتارهای مرحوم خویی را نمی پسندید و اعتراض می کرد. زمانی که دستگاه حاکم عراق، یکی از وزرای خود را به نزد آیت الله خویی می فرستد و اجازه ملاقات می گیرد نیز آیت الله خمینی، رفتار آیت الله خویی را نمی پسندد. عمید زنجانی ماجرا را اینگونه توضیح می دهد: "دستگاه حاکم عراق وزیری داشت ... او را به نجف فرستادند تا آقایان را ببینند و برای ملاقات با رئیس جمهور عراق جهت شکستن صولت آقای حکیم آماده کنند. وی چون در دوران جوانی اش با آقای خویی رفاقت داشت، به منزل آقای خویی رفته بود. دستگاه حکومتی آقای خویی را برای این ملاقات آماده کرده بود و آقای خویی وعده داده بود ملاقاتی در صحن با رئیس جمهوری داشته باشد... در بیت آقای خویی خیلی جا انداخته بودند. اطرافیان آقای خویی به این فکر افتاده بودند که وی در این شرایط می تواند جایگزین آقای حکیم شود تا به این طریق مرجعیت مطلق برای آقای خویی فراهم گردد. نمی دانم این فکر از طرف آقای خویی بود و یا اطرافیان او این فکر را کرده بودند که اگر بتوانند امام را راضی کنند که امام هم در این ملاقات باشد. اینها بین خودشان فکر کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که بیایند و از طریق من مسأله را به امام منتقل کنند.... امام یک لبخندی زد و بعد هم یک قیافه خیلی جدی و آمرانه ای گرفت و فرمود که نه تنها من این ملاقات را نمی پسندم بلکه ملاقات هم نمی کنم چون تا حالا با هیچ کس از اینها ملاقات نکرده ام و بعد سه بار این کلمه را تکرار کرد و فرمود الان رئیس حوزه آقای حکیم است و آقای خویی هم باید رعایت کنند".[12] آیت الله خمینی، رفتار مرحوم خویی را نپسندیده و اذعان داشته بود که ایشان می باید شأن و منزلت مرجعیت را نگه دارد و در اعمالی که بر عهده یک زعیم است مداخله نکند.

در این مقطع ارتباط خمینی و خویی به گونه ای بوده که مسئول ساواک در گزارش خود به اختلاف میان این دو اشاره می کند و ابراز می دارد که می توان با تکیه بر آیت الله خویی اهداف خود را پیش برد. تحلیلگر ساواک اینگونه می گوید: اگر امرای ارتش و یا شخصیتهای بلند پایه مملکت بروند پیش آیت الله سید ابوالقاسم خویی - که از علمای طراز اول جهان شیعه است و نکته قابل توجه آنکه او هیچ اقدامی علیه دولت ایران نکرده و نیز من کاملاً اطلاع دارم که با آیت الله خمینی اختلاف سلیقه دارد و مریدان او با خمینی هم اختلاف دارند و مسلّم است که بیشتر آخوندهای ایران بخصوص آنهایی که اهل فضل و دانش هستند  با آیت الله خویی بسیار خوبند- بسیار جالب خواهد شد که او را با افتخار تمام به ایران دعوت کنند و مقامات عالیرتبه ایران پیش او بروند، بخصوص امرای ارتش به او قول بدهند که با قوانین اسلامی مخالفت نمی شود. ما آنچه خواست مراجع عالیقدر شیعه هست انجام خواهیم داد. ضمناً به آیت الله خویی بگویند و او را تفهیم کنند که آیت الله خمینی حاد و تند است و غیر مستقیم استقلال را به خطر انداخته او معتقد است که حکومت جمهوری اسلامی تشکیل شود. کدام کشور جمهوری در دنیا وجود دارد که به اصطلاح خفقان و اختناق نیست و مردم آن آزادی کامل دارند.... بالأخره اگر آنها نظر آیت الله خویی را جلب کنند و از او کمک بخواهند، کمک به خاموش کردن آشوب ایران است؛ حتی اگر زمینه را فراهم سازند که شاهنشاه آریا مهر با او ملاقات کند بهتر خواهد بود".[13] این گزارش نشان از اختلاف دیدگاه خمینی و خویی می دهد. این دو اگر چه در بسیاری مواقع مسالمت جویانه و مهربانانه با هم مواجه شدند اما در پاره ای موارد نیز کج خلقیهایی نسبت به هم روا داشتند. شاید رفتار اطرافیان این دو یکی از عوامل برجسته سازی اختلافات حضرات خمینی و خویی بود. در بخش بعد به اختلاف میان طرفداران این دو مرجع خواهیم پرداخت.

پی نوشتها



[1] خاطرات آیت الله سید هاشم رسولی محلاتی، ص94

[2] خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، صص310-311

[3] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، صص372-373

[4] خاطرات حجه الاسلام شیخ عبدالحمید بنابی، ص113

[5] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج16ص462

[6] امام خمینی در آینه اسناد، ج9، ص167

[7] نقل از بولتن مجلس اعلای انقلاب اسلامی، توسط آیت الله شیخ علی اکبر برهان، خاطرات و مبارزات آیت الله سید عبدالهادی شاهرودی، صص171-172

[8] خاطرات شیخ عبدالحمید بنابی، صص112-113

[9] امام خمینی در آینه اسناد، ج9، ص461

[10] خاطرات محمد یزدی، ص179

[11] خاطرات آیت الله خاتم یزدی، صص137-138

[12] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص111-115

[13] اسناد انقلاب اسلامی،ج4، ص109

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد