1- توماس کوهن فیلسوفِ برجسته معاصر بر این باور بود که هر یک از نظامهای علمی، مراحلی را از سر میگذرانند. مرحله نخست، زمانهای است که مجموعهای از مفاهیم و مفروضات در جامعه علمی مسلط است. وی نام این مجموعه مفاهیم غالب را "پارادایم" مینهد. پارادایم، مجموعه علومی است که در کنار هم مینشینند و با یکدیگر تلائم دارند و فهم رایج از واقعیت را تشکیل میدهند. کوهن معتقد است که پارادایم علمی تا مدتهای مدیدی تغییری نمیکند و دانشمندان، در چارچوب آن نظام فکری، مشغول به کارند. هر گونه پرسشی که از سوی جامعه علمی طرح میشود، در پارادایم غالب، با پاسخهای از پیش تعیین شده و مشخص مواجهه میشود. هر پارادایم علمی، منتقدانی دارد که غالباً کنار زده و نادیده گرفته میشوند. منتقدان اما به مرور با انتقادات خود، پارادایم غالب را دچار بحران میکنند. آنها با درک فهمی دیگر- خلاف فهم رایج از نظام علمی- به انتقاد علیه پارادایمِ غالب میپردازند. منتقدان به مثابه میکروبهایی هستند که میتوانند فراگیر شوند و جانِ یک پارادایم را به خطر اندازند. این زمانی است که از سوی عالمان مسلط در یک نظام علمی، پاسخهای درخوری به انتقادات منتقدان داده نمیشود. کوهن این سئوالات بیرونی و انتقادات بر پارادایم مسلط را "آنومالی" مینامد. آنومالیها به مرور که فراگیر شوند و منتقدان به شکل معنا داری که افزایش یابند، نظامهای علمی با نوعی از بحران مواجه میشوند. در خلال دوران بحران، ایدههای جدید مورد توجه قرار میگیرند. در این دوران بعضاً به ایدههایی توجه میشود که قبلاً نادیده انگاشته میشد. سرانجام پارادایم سابق از پای در میآید و پارادایم جدیدی شکل میگیرد. پارادایم جدید هم عالمان و پیروان خود را خواهد داشت. آنگاه است که نبرد میان پیروان ایده جدید و قدیم روی میدهد. کوهن از ماکس پلانک نقل میکرد که " حقیقت جدید علمی، با قانع شدن مخالفان و روشن کردن آنان غلبه نمییابد، بلکه مخالفان سرانجام میمیرند و نسل جدیدی میرسد که ایدههای آنها را پرورش میدهند". به تعبیر او، انتقاد مخالفان تا زمانی که بتواند فراگیر شود و یک شاکله و نظام دیگری را سامان دهد، ممکن است که چندین نسل به درازا بینجامد. این اتفاق، "انقلاب علمی" یا "پارادایم شیفت" نام دارد. به زعم کوهن، هر نظام علمی میباید این مراحل را طی کند تا پویایی آن حفظ شود[1].
2- سید محمد حسین فضل الله را میتوان یک آنومالی در پارادایم غالب فکر شیعی دانست. او خود گفته بود که من اندیشههای بسیاری را مطرح کردهام که ممکن است با نظر بسیاری از مردم و فقها موافق نباشد[2]. تأکید وی بر این بود که فهم غالب از فقه شیعه میتواند تغییر کند. به گفتهی وی با استناد به همین منابع فقهی میتوان احکامی صادر کرد که بشر جدید را نیز دستگیری کند. فضل الله وقتی که فتوایی بحث برانگیز را صادر میکرد و چالشی بر میانگیخت، در پاسخ میگفت: آیا این گونه فتواها خارج از چارچوب فقه شیعی است؟ خیر! شاید اگر خودم میخواستم فتوا بدهم، این فتوا را نمیدادم اما برای این موقعیت و برای این فرد، این فتوا خارج از چارچوب فقه شیعه نیست"[3]. وی بر این باور بود که منظومه فکر دینی تحولاتی یافته است. لذا عالمان دینی نیز میباید همپای با آن تحوّل یابند و به فتواهایی نائل آیند که برای بشر جدید نیز گرهگشایی کند. وی عنوان کرده بود که: "نگرانی ما این است که جنبشهای اسلامی عظیمی در جامعه اسلامی بوجود بیاید اما اندیشمندان نتوانند همپای آنها حرکت کنند و نیازهای فکری و فقهی آنها را برآورده نمایند، زیرا برداشت ما این است که فقهای ما بیش از آنکه از توان خود برای فهم تازههای جهان استفاده کنند و ما فقیهی داشته باشیم که از راه توجه به مشکلات زمانه، نیازهای روز را تشخیص دهد، همچنان تلاش خود را در کتاب طهارت و صلاه به کار میبندد".[4] از همین روی بود که علامه فضل الله به احکامی حکم داده بود که پارادایم غالب فقه شیعی آنرا بر نمیتافت. وی در خصوص حقوق زنان به این رأی رسیده بود که زن بالغه و رشیده همانند مرد بالغ و رشید است و هر کدام از آن دو در مسائل مالی زندگی، شخصیت قانونی مستقلی دارند. وی همچنین اذعان کرده بود که "زن بالغه در مورد ازدواج خود از پدر و جد پدری و برادر خود مستقل است و مسأله مشورت گرفتن از پدر، جنبه استحبابی دارد و الزامی بر آن نیست"[5]. وی در خصوص استفاده از ابزارهای جدید در استنباط احکام فقهی نیز بر این رأی انگشت تاکید مینهاد و بر این اساس فتوا میداد. وی فتوا داده بود که از ستارهشناسی در اثبات آغاز ماه رمضان و پایان آن استفاده شود. این در حالی بود که غالب مراجع دینی در جهان اسلام همچنان از شیوههای سنتی برای اثبات رؤیت هلال ماه استفاده میکنند.
فضل الله در مساله "آزادی" و استنباطها از آن نیز کوشید تا فهم رایج سنتی که مستنبط از متون دینی است را تغییر دهد. وی در این خصوص گفته بود: "شاید رأی غالب متفکران اسلامی این باشد که آزادی گستردهای که مطرح میشود، در دین اسلام مفهومی ندارد. زیرا اسلام فتنهگران را در امر دین محکوم کرده و آن را از عناوین شرعی قتال مسلمانان با کافران شمرده است... همچنین در میان واجبات شرعی اجتماعی، واجب امر به معروف و نهی از منکر را در برابر خود میبینیم که حتی آزادی انسان مسلمان را در انجام عمل منکر یا ترک معروف بر نمیتابد و اجازه نمیدهد... در کنار این حتی میبینیم که فقها بر حرمت کتب ضلال و پخش آن در بین مردم اجماع کردهاند زیرا این کار جامعه را در معرض فساد و گمراهی قرار میدهد..." فضل الله اما با استناد به آیات قرآن به استنباطی دیگر نائل میآید و عنوان میکند "نظر دیگری هم در مقابل این دید فقیهان وجود دارد.. آیهای از قرآن چنین میگوید اَفَاَنتَ تُکرِهُ الناسَ حَتی یَکونوا مُؤمنین (پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟) ملاحظه میکنیم که قرآن در عین حال که به لحاظ علمی، قدرت پیامبر را بر واداشتن مردم به ایمان ناخواسته انکار میکند، چنین میفهماند که انسانها به سبب عناصر فکری و درونیای که خداوند به آنان بخشیده است در انتخاب ایمان آزادند. پس هیچ کس حق ندارد در صورتی که انسانها ایمان را اختیار نکردهاند، آنان را به اختیارِ ایمان اجبار کند."[6] فضل الله شک کردن در امور دینی را حق هر مسلمان میدانست و میگفت که انسان حق دارد اگر به طور کامل قانع نشد، در اموری که نمیتواند به نتیجه مثبت برسد شک کند. اسلام هم شک را حالتی منفی و جُرمی نمیشمارد، زیرا شک حالتی انسانی است که از فقدان عناصر یقینآور نشأت میگیرد و چه بسا در مسیر حرکت فکری انسان به سمت ناشناختهها، حالتی طبیعی باشد.[7] مرحوم فضل الله در باب مسأله ارتداد نیز بر این باور بود که حکم مرتد در اسلام، یک مسأله فکری به شمار نمیآید، بلکه حکمی است که شرایط واقعی و عینی جامعه اسلامی برای ایجاد توازن در درون خویش آن را میطلبد. مسأله مرتد از دید شرع، فتنه علنی و سرکشی آشکار است که گاه دیگران را نیز به طغیان و تمرّد بر نظم عمومی وا میدارد. آنچه از دید شرع محکوم است همین حالت است نه طرح اندیشه مخالف در باره موضوعات دینی.[8]
فضل الله بر اساس همین مبنای فکری بود که میگفت مسأله تکفیر در جهان اسلام بوجود آمده و این جریان نامبارک به برخی از مراکز شیعی نیز راه یافته است. وی بر این نکته تأکید میورزید که وقتی دینداری با جهل مرکب عجین شود و با علم و دانایی با دیگران برخورد نشود، اندیشههای تکفیری نیز ایجاد میگردد.این در حالی است که خداوند متعال از مسلمانان میخواهد حتی با غیر مسلمانان نیز جدال به احسن داشته باشید. وی بنیان تکفیر را نیز فتواهایی میدانست که فارغ از دغدغههای جهان معاصر حکم میدهند و به ریختن خونهای بسیاری فرمان میرانند.[9]
محمد حسین فضل الله میکوشید تا با نگاهی امروزین بر فقه، نگاه فقیهان را به احکام دینی نیز تغییر دهد. وی احکامی صادر کرد و بر اندیشههایی تأکید ورزید که پارادایم غالب فکر شیعی آنرا بر نمیتابید. و شاید از همین روی بود که مرجعیت وی فراگیر نشد و در حد یک مرجعیت محلی باقی ماند. زمانهی اقبال عمومی بر اندیشههای مخالف، هنوز فرا نرسیده بود. وی در تیر ماه 1389 چشم از جهان فروبست. "... مخالفان سرانجام میمیرند و نسل جدیدی میرسد که ایدههای آنها را پرورش میدهند".
این متن در دین آنلاین
پاورقی
[1] ر.ک ساختار انقلابهای علمی، توماس کوهن، ترجمه سعید زیبا کلام، انتشارات سمت
[2] مجله الشراع، زمستان 1386، نقل از وبلاگ فرید مدرسی
[3] خبر آنلاین، به نقل از نشریه پنجره، مصاحبه با حسام الدین آشنا
[4] اسلام رو در رو با چالش های فکری، محمد حسین فضل الله، نقل از وب سایت علامه فضل الله
[5]، نقل از وبلاگ فرید مدرسی در گفتگو با سایت العربیه نت، آذر 86
[6] قرائتی اسلامی از آزادی و دموکراسی، محمد حسین فضل الله، نقل از وب سایت علامه فضل الله
[7] همان
[8] همان
[9] پدیده تکفیر و خطر آن برای جامعه اسلامی، سید محمد حسین فضل الله، نقل از وبسایت علامه فضل الله
هنوز یک هفته از بمبگذاری انتحاری در مسجد شیعیان کویت نمیگذرد که خبر رسید آیت الله محمد باقر مُهری جان به جان آفرین تسلیم کرد. مُهری اگر چه در میان نمازگزاران این مسجد حضور نداشت، اما آلام این واقعه را نیز طاقت نیاورد. گفته میشود که مُهری بر اثر فشار خون و سکته قلبی به نحو ناگهانی در خانه خود درگذشته است. محمد باقر مهری نماینده مراجع شیعه در کویت بود. وی فرزند آیت الله العظمی سید عباس مهری (کلانتر) از علما و مجتهدین مطرح حوزه علمیه نجف بود. محمد باقر تجربه تلمذ در حوزه نجف و قم را به همراه داشت. از محضر آیت اللهخویی و صدرا بادکوبهای بهره برد و از نزدیکان محمد باقر صدر شد. مهری با حضور در کویت، به تلطیف روابط میان شیعیان و اهل سنت میاندیشید. او از طرفداران همزیستی مسالمت آمیز و تقریب مذاهب اسلامی بود. چندی پیش وی نامهای به سران کشور کویت نوشت و از آنها خواست تا روز عاشورا را به عنوان روز تعطیل اعلام کنند. مُهری در آن نامه از مواهب مراسم حسینی سخن گفته و اهل سنت را نیز به شرکت در این مراسم ترغیب کرده بود. وی که کتاب"عاشورا یوم الاسلام العظیم" و "رساله الدم" را نیز در باب واقعه عاشورا در کارنامه فکری خود بر جای گذاشته است در آن نامه از شیعیان نیز خواسته بود تا حرمت همسایگان را نگه دارند و از ایجاد مزاحمت و بستن خیابانها به بهانه برگزاری مراسم خودداری ورزند.
مهری در مواجهه با علمای اهل سنت نیز مستمسک دینی و تحقیقات علمی را شیوه رفتاری خود قرار داده بود. زمانی که عبدالعزیز آل شیخ مفتی وهابیان عربستان سعودی ادعا کرد که جشن میلاد حضرت رسول اکرم(ص) هیچ اصالتی ندارد و در سنت خلفای راشدین و ائمه مهدیین شناخته شده نیست و از این طریق به برهم زدن چنین مجالسی حکم کرده بود، مرحوم مهری با اشاره به کتب "تاریخ الخمیس" و کتاب "المواهب اللدنیه" از برگزاری جشنهای میلاد حضرت رسول اکرم (ص) در قرنهای گذشته خبر داده بود. وی همچنین با استناد به کتاب صحیح مسلم گفته بود که "در این کتاب آمده است که از حضرت رسول اکرم(ص) درباره علت استحباب روزه دوشنبه پرسیده شد و حضرتش فرمود این روزی است که من به دنیا آمدم و در آن به من قرآن نازل شد." مرحوم مُهری این سخن پیامبر را دلیلی میدانست بر اینکه شخصیت پیامبر میتواند مبنای رفتاری و حتی جشن و سرورهای دینی قرار گیرد. مهری میکوشید به این طریق و با ادله دینی به مواجهه با علمای سنی برود. در ماجرای قتل "شیخ حسن شحاته" اما مرحوم مُهری فتواهای کینه توزانه علمای وهابی را عامل اینگونه اقدامات نابخردانه میدانست و در اعلامیهای خواستار پس گرفتن فتواهای تکفیر آمیز و تحریم قتل انسانها و مثله کردن اجساد آنها شده بود. رویکرد مسالمت جویانه شیوه رفتاری سید مهری بود، به همین سبب بود که ریاست انجمن همزیستی میان اسلام و مسیحیت را نیز بر عهده داشت.
مُهری که از درس آموزان مکتب شهید صدر بود، از سیاست هم غافل نماند. وی در وصف حرکت سیاسی امام خمینی(ره) گفته بود: "در حالی که قدرتهای استکباری تبلیغ میکردند که احکام سیاسی اسلام و قرآن در جهان معاصر قابل پیاده شدن نیست و از پاسخگویی عاجز مانده است، نهضت امام راحل همه نظریههای غربی را باطل و نظامی پویا و زنده مبتنی بر مفاهیم والای اسلامی را بنیان نهاد". وی چندی پیش در دیدار با مسئولان جمهوری اسلامی ایران نیز از توافق اولیه هستهای به عنوان عید بزرگ یاد کرده بود. وی گفته بود: امسال دو عید بزرگ را جشن گرفتیم اول عید سعید نوروز که عید طبیعت و آغاز فصل بهار بود و دومی هم امضای پیشنویس توافقنامه هستهای ایران با 6 کشور بزرگ جهان و ورود جمهوری اسلامی به باشگاه هستهای جهان که موجب افتخار همه مسلمانان شده است.(به نقل از رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران-کویت)
محمد باقر مهری با تأسی به امام خمینی بود که میگفت تفرقهافکنان مذاهب اسلامی، نه شیعهاند و نه سنی؛ بلکه مزدوران استعمارند. وی با همین سلوک بود که تفرقه افکنی میان شیعه و سنی را روا نمیدانست. چندی پیش که خبری در خصوص تولید یک سریال تلوزیونی در کویت و چهرهپردازی پیامبر(ص) و ائمه اطهار منتشر شد، محمد باقر مهری این عمل را محکوم کرد. پس از آن نیز استفتائی در این خصوص از حضرات مراجع صورت گرفت. آیت الله صافی گلپایگانی گفت که از کیفیت این سریال اطلاعی نداریم اما آنچه حجه الاسلام مهری گفتهاند مورد تأیید است. آیتالله سبحانی اعلام کرد اکنون که حجهالاسلام و المسلمین جناب آقای محمد باقر مهری فیلم را مُضر و موهن تشخیص دادهاند باید کوشیده شود که از نمایش آن جلوگیری به عمل آید. آیت الله نوری همدانی نیز چنین عنوان کردند که همه مسلمانان از تکرار جریان امثال سلمان رشدی ها جلوگیری کنند و اقدام حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج سید محمد باقر مهری دامت برکاته مورد تایید است.
محمد باقر مهری، اقدامات خود در کویت را به مراجع عظام گزارش میداد و مراجع نیز مهر تاییدی بر اقدامات مُهری مینهادند. شاید این بار وقایع اخیر کویت چنان بر وی تلخ و سنگین بود که نمیتوانست گزارشی از آن به قم مخابره کند. روحش شاد.
این متن در مباحثات
منش انقلابی آیت الله خمینی و طرفداران ایشان، مطابق با سلوک سیاسی آیت الله خویی و همفکرانش نبود. برخی از حامیان امام خمینی البته برای سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای سیاسی خود، به درس آیت الله خویی نیز می رفتند. حجه الاسلام محمود دعایی از آن جمله افراد بود. وی می گوید: "من به عنوان طلبه ای که علاقمند به امام است و تازه به محیط وارد شده است با بیت و بیرونی امام ارتباط داشتم و درسهایی را که در قم خوانده بودم مرور می کردم. البته در درس خارج اصول آقای خویی و مراجع دیگر هم به جهت سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای خودم و این که مشخص نشود فرد تندی هستم، گاهی شرکت می کردم.."[1]
آنچنان که از این خاطره نیز مشخص است، میان منش سیاسی این دو مرجع تفاوتی وجود داشته، که درس مرحوم خویی مورد حساسیت واقع نمی شده است. آیت الله خویی اگر چه در اوج حوادث سیاسی در سالهاس 41 تا 43 بیانیه هایی را صادر کرده و مشی مبارزاتی را پیشه ساخته بود، اما عدم اقبال او به فعالیتهای سیاسی، مخالفتهایی را از جانب روحانیون انقلابی به همراه آورد. این اختلافات به تنش میان طرفداران آیت الله خمینی و مرحوم خویی نیز منجر می شد.عمید زنجانی در این خصوص می گوید: "...من دقیقاً الان در خاطرم نیست که از چه تاریخی یک مرتبه یک تغییر رویّه ای در بیت آقای خویی بوجود آمد و کم کم اطرافیان آقای خویی از جمله بعضی از فرزندان ایشان شروع به بدگویی از نهضت و بی مهری نسبت به امام کردند و اعلامیه ها قطع شد. این مسأله مطرح شد که چطور این نهضت فقط فایده اش برای امام امّت است و تنها مقلّدین و علاقمندان ایشان زیاد می شوند؛ بقیه هم در این نهضت سهیم هستند و می گفتند اگر نهضت برای اسلام است چطور فقط ثمره و آثارش برای یک نفر است."[2] عمید زنجانی سپس از دیدار خود با آیت الله خویی سخن می گوید و از اعتراضی که نسبت به طرفداران آیت الله داشته پرده بر می دارد "...چند مورد هم ما رفتیم خدمت آیت الله خویی و گلایه کردیم و از برخی از اطرافیان ایشان شکوه نمودیم. حتی یکی از منصوبین به ایشان در مدرسه آیت الله بروجردی نجف اهانتی به امام کرد و این اهانت را ما به آقای خویی انتقال دادیم؛ آقای خویی تنها به این اکتفا کرد و گفت که خوب به امام صادق(ع) هم دروغ می گفتند و من نمی توانم جلو آقایان را بگیرم. عرض کردیم که بالأخره شما نهی بفرمایید نهی شما منعکس می شود و لااقل فضلا و طلاب نجف متوجه می شوند که این حرف، حرف شخصی آن آقا است، نه اینکه آن آقا چون وابسته به شما ست حرفش انتصاب به شما داشته باشد. البته آقای خویی این کار را کرده بود و آن آقا را خواسته و توبیخ کرده بود، که همین توبیخ برای ما مسأله ای شد و نسبت به من و دوستانم هم کارشکنی های زیادی می شد."[3]
اختلاف میان طرفداران خمینی و خویی به گونه ای بود که برگزاری مراسمهای مذهبی نیز از جانب هوارادان این دو به تنش کشیده می شد. در مرداد ماه 1351 که مصادف بود با سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)، قرار بود که جشنی در مدرسه علمیه سامره برگزار شود. در این جشن طلاب 3 مرجع تقلید آیت الله خویی، شاهرودی و خمینی شرکت داشتند. قبل از شروع جشن طرفداران خمینی تکلیف نمودند که باید در این مجلس علیه حکومت ایران به شدت و مفصلاً سخنرانی گردد. این امر با مخالفت طرفداران خویی و شاهرودی قرار گرفت چرا که آنها معتقد بودند که جشن به خاطر ولادت حضرت فاطمه (س) برگزار می شود و جشن مذهبی است نه میتینگ سیاسی. در نتیجه زد و خورد در میان آنها رخ می دهد.[4] گزارش دیگری حاکی است که در مراسم بزرگداشت آیت الله سعیدی نیز میان طرفداران حضرات خویی و خمینی تنش بوجود می آید و از ادامه برپایی مراسم جلوگیری می شود. [5] این نزاعها تنها در ایران نبود. در اسناد ساواک گزارش می شود که در عراق میان طرفداران آیت الله خویی و خمینی شدیداً اختلاف افتاده است.[6] آیت الله گرامی می گوید: "شنیدم برخی از علاقمندان آقای خویی به دکان کسبه می رفتند و بدگویی امام را کرده، می گفتند امام وابسته به خارج است".[7]
دعوای طرفداران خمینی و خویی به گونه ای بوده که جمعی از پیشنمازان طرفدار آیت الله خویی در تهران نامه ای به آیت الله خمینی می نویسند و از روحانیون طرفدار وی شکایت می کنند. در این نامه نوشته بودند که این افراد عده ای جوان ناپخته و بعضی نیز عیاشی هستند و به همه مراجع جز شما توهین می کنند، این که وضع نشد. آیت الله خمینی جواب می دهد که من نمی خواهم کسی برای ترویج من فعالیت کند. من شاید تا دو سال دیگر زنده نباشم برای چه اهل منبر به نفع من فعالیت می کنند؟ اگر به دیگران توهین شود من راضی نیستم.[8]
اعتراض انقلابیون بر سر سکوت سیاسی آیت الله خویی بود. آنها بر آیت الله خرده می گرفتند که چرا سابقاً انقلابیون را همراهی می کرده اما به مرور از حمایتهای خود کوتاهی ورزیده است؟ حمید روحانی از روحانیون طرفدار آیت الله خمینی بر آیت الله خویی اعتراض می کند که " آیت الله خویی که در سال 1342 پیام داده بود که نهال اسلام رو به خشکی است و احتیاج به خون دارد و من خونم را در این راه اهدا می کنم، اما روز دیگر خون شهیدان را پایمال کرده به شاه انگشتر می دادند".[9]
پس از درگذشت آیت الله حکیم اما اختلافات بیشتری میان حامیان خویی و خمینی بروز می کند. مرحوم امام و آیت الله خویی شاخص نجف در آن زمان بودند. اختلافات در این مقطع به گونه ای بوده که برخی از وابستگان به این دو حتی قهر کرده و مهاجرت می کنند. پسر آقا شیخ نصرالله خلخالی قهر کرده و مدتی به سوریه یا نجف رفته بود. جدال بر سر مرجعیت آیت الله خویی و خمینی در میان طرفداران ایشان بالا گرفته بود. حمید روحانی که از مدافعان مرجعیت آیت الله خمینی بوده، بر حامیان خویی طعن می زند. وی ماجرای جدال بر سر مرجعیت خمینی و خویی را اینگونه گزارش داده است: "...روحانی نماها و پیش نمازهای نامتعهد که طی چند نشست تصمیم گرفتند مردم را به ظاهر در برگزیدن خویی یا خمینی برای تقلید آزاد بگذارند و با تاکتیک هایی زمینه را جهت مرجعیت عامه ی خویی و عقب زدن امام، هموار سازند یکباره خود را در برابر گرایش سیل آسای مردم به سوی امام یافتند و نیز در برابر موضع قاطع، صریح و انقلابی علمای مجاهد و متعهد درباره مرجعیت جهان شمول امام غافلگیر شدند و دریافتند که تمام رشته ها پنبه شده و نقشه ها نقش بر آب گردیده است. اینجا بود که به طور ناگهانی و شتابزدگی بر آن شدند که راه علاجی را برای شکست توطئه خود بیابند و از آنجا که فرصت را برای تشکیل جلسه مجدد کوتاه می دیدند طی تماس تلفنی به یکدیگر گوشزد کردند که به جای اختیار دادن به مردم در برگزیدن خویی یا خمینی آقای خویی را رسماً اعلم معرفی کنند. در غیر این صورت کار از کار می گذرد و ملت به سویی می رود که به نظر آنان نباید برود. از این رو آنها که تا دیروز آقایان خویی و خمینی را از نظر مراتب علمی، پرهیزکاری و دیگر شرایط رهبری مساوی می دیدند، یکباره خواب نما شدند که آقای خویی اعلم است و به طور مشخص باید از او تقلید کرد".
حمید روحانی سپس اضافه می کند که : "نکته جالب توجه اینکه پیش نمازهای تهران که نخست آقایان خویی و خمینی را از نظر داشتن شرایط مرجعیت مساوی می دانستند و تقلید از یکی از آن دو را مجزی اعلام می کرد و سپس یکباره به اعلمیت آقای خویی رای داد، در پاسخ این پرسش که چگونه در ظرف چند روز، نظر شما به طور ناگهانی تغییر یافت، پاسخ داد: ما اول برای احترام آقای خمینی هر دو را مساوی اعلام کردیم اما وقتی دیدیم هواداران آقای خمینی در قم و تهران به اعلمیت او رأی دادند و آقای خویی را اصلاً به حساب نیاوردند، ما هم علی رغم آنها آقای خویی را اعلم معرفی کردیم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"[10]. حمید روحانی با ذکر این خاطره بر آن است که اعلمیت آیت الله خویی و رجوع برخی از مقلدین به ایشان، عواملی غیر علمی داشته و لجاجت و درگیریهایی که میان طرفداران این دو پیش آمده، سبب ساز رجوع به آیت الله خویی شده است. وی بر این باور است که حزب الدعوه عراق نیز به دلیل آنکه آنروز با امام خمینی حقد و کینه ویژه ای داشته است، مرجعیت آیت الله خویی را می پذیرد و عناصری از اعضاء و هواداران حزب را برای تبلیغات به نفع خویی به کشورهای مختلف گسیل می دارد[11].
عبدالمجید معادیخواه نیز از اختلاف دیدگاهها میان طرفداران آیت الله خمینی و مرحوم خویی یاد می کند. وی می گوید در مسجد جامع سیرجان طرفداران آیت الله خویی حضور داشتند که با شعار سیاست گریزی، در تقابل با جنبش اسلامی قرار داشتند.[12] این تقابل در دیگر مساجد و اماکن مذهبی نیز وجود داشته است. تمایز در مشی سیاسی طرفداران خمینی و خویی امری بدیهی به نظر می رسیده است. حجه الاسلام مهدی طاهری خرم آبادی در بیان خاطره ای از ارتباط میان دو تن از روحانیون یاد می کند که یکی از طرفدران خمینی بوده و دیگری از مشی خویی تبعیت می کرده است." شهید آیت الله دستغیب در قم مهمان سید احمد فهری بود. مرحوم دستغیب هم عالمی معروف و مجتهدی عارف بود و هم شخصیتی انقلابی و طرفدار و نماینده امام. البته سید احمد فهری وکیل آیت الله خویی بود و انقلابی نبود. آنچه آن دو را به هم متصل و نزدیک می کرد، جنبه عرفانی شخصیت آن دو بود".[13]
اختلاف طرفدران آیت الله خویی و امام خمینی در جایی دیگر اینگونه گزارش شده است: "...آقا سید محمد شیرازی در آن زمان یک پایگاه و پناهگاه برای طلابی بود که در جهت امام و نهضت گام بر می داشتند، به همین دلیل هم اطرافیان آقای خویی سخت آقا سید محمد را می کوبیدند. معروف شد که آقای خویی فرموده است ایشان مجتهد نیست، یا عبارتی شبیه این را شایع کرده بودند که ایشان چنین و چنان است."[14] این بیان نشان از اوج اختلاف میان طرفداران خمینی و خویی دارد. به گونه ای که حمایت از امام خمینی مورد غضب طرفداران خویی قرار می گرفته است.
انقلابیون و حامیان امام، به سیاستهای آیت الله خویی در عراق نیز معترض بودند. آنها سکوت مرحوم خویی را در قبال فعالیتهای شهید صدر مورد اعتراض قرار می دادند. آیت الله خاتم یزدی بر این باور است که سکوت مرحوم خویی منجر به شهادت یاران شهید صدر شده بود. به تعبیر او " رژیم بعثی عراق ... در مدت کوتاهی به شناسایی و قلع و قمع آنان(یاران شهید صدر) که با سکوت مرحوم آقای خویی و عدم موضعگیری ایشان همراه بود پرداخت...".[15]
شروع درسهای حکومت اسلامی توسط امام خمینی نیز آتش اختلافات میان طرفداران را شعله ور کرد. آیت الله خویی و به تبع وی طرفداران ایشان، بحث حکومت اسلامی را آنگونه که امام داعیه دار آن بود بر نمی تابیدند. طرفداران امام اما در این مقطع سعی می کنند که واکنش نشان دهند. حجه الاسلام فردوسی پور، واکنش حامیان خمینی را اینگونه گزارش داده است: "... جمعی از مبارزان و طرفداران امام تصمیم گرفتیم که به این آقایان سلام نکنیم. آنهایی که در بیوت این آقایان جمع می شدند و این حرفها را می زند می شناختیم. یکی از چیزهایی که در نجف خیلی مهم است اصلاً شخصیت این آقایان به سلام کردن و احوالپرسی است... اگر آنها را می دیدی و احوالپرسی می کردی اینها خوشحال می شدند، اما اگر می دیدی و اعتنایشان نمی کردی می گفتند چه خبر شده. از آن جمله تصمیم گرفتیم که به آقای نخجوانی - مغز سیاسی بیت آیت الله خویی - سلام نکنیم. وی دو دفعه به آقای محتشمی برخورد کرده بود که آقای محتشمی سلام نکرده بود و شاید ایشان سلام کرده بود و آقای محتشمی جواب سلام هم نداده بود. ایشان نقل می کرد دفعه سوم آقای نخجوانی برگشت جلوی من را گرفت که آقا چه شده است؟ من امروز می بینم که همه شما از دست ما عصبانی هستید و جواب سلام ما را نمی دهید، من کسی بودم که به استقبال امام رفتم. برای امام خانه تهیه کردم. شروع کرده بود فعالیتهای خودش را گفتن. آقای محتشمی هم گفته بود چیزی نشده است شما جلوی دهانتان را بگیرید و حواستان جمع باشد علیه آقا صحبتی نکنید."[16] واکنشها و اعتراضات به درسهای حکومت اسلامی بیش از این بود. یکی از روحانیون که جزء مراجع به حساب می آمد در میان جمعی از طلاب به انتقاد علیه تدریس حکومت اسلامی می پردازد. آن شخص بعد از نماز مغرب و عشاء به حالت ایستاده گفته بود که دیشب تیمور بختیار آمده و این مطالب در باب حکومت اسلامی را به آیت الله خمینی دیکته کرده است. آن شخص مورد غضب طرفدران آیت الله خمینی قرار می گیرد. این در حالی بود که وی از ناحیه دولت عراق دستور به اخراجش از عراق می شود اما آیت الله خویی از ایشان حمایت می کند. آیت الله خویی پیغام داده بود که نفس کنفس، اگر قرار باشد او برود من هم باید بروم و شما باید اخراج او را از عراق لغو کنید، دولت عراق هم مسامحه می کند و از اخراج وی خودداری می کند.[17]
مخالفت طرفداران آیت الله خمینی با شیوه رفتاری مرحوم خویی به گونه ای بود که در آستانه انقلاب و در دی ماه 57 شیخ مهدی شمس الدین که از نزدیکان امام موسی صدر و ساکن لبنان بود تلگرافی به آیت الله خمینی می نویسد و از ایشان می خواهد تا به مقلدین و طرفداران خود در ایران یادآور شود که از هتک حرمت آیت الله خویی خودداری نمایند.[18] ساواک نیز گزارش داد که " به دنبال انتشار اخباری مبنی بر تنفید و تحریک علیه آیت الله خویی از جانب طرفداران خمینی تعداد قابل توجهی از طرفداران آیت الله خویی در تهران در صددند ضمن مسافرت دسته جمعی به قم و ملاقات با شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی از آنان درخواست نمایند که از ادامه تحریکاتی علیه مرجعی مانند آیت الله خویی جلوگیری نمایند".[19]
پی نوشتها
[1] خاطرات حجه الاسلام سید محمود دعایی، ص94
[2] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی،صص132-133
[3] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص132-133
[4] امام خمینی در آینه اسناد، ج11، ص420
[5] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج2، ص647)
[6] امام خمینی در آینه اسناد ، ج10، ص104
[7] خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، ص178
[8]امام خمینی در آینه اسناد، ج11، صص398-399
[9] حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج2، ص154
[10] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج2، ص581-582
[11] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ص567
[12] جام شکسته، خاطرات عبدالمجید معادیخوا، ص366
[13] خاطرات حجه الاسلام سید مهدی طاهری خرم آبادی، ص246
[14] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص79-80
[15] خاطرات آیت الله خاتم یزدی، ص189
[16] خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور، صص146-147
[17] خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور، ص140
[18] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، ص481
[19] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، ص480