اختلافات میان حامیان امام خمینی و آیت الله خویی

منش انقلابی آیت الله خمینی و طرفداران ایشان، مطابق با سلوک سیاسی آیت الله خویی و همفکرانش نبود. برخی از حامیان امام خمینی البته برای سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای سیاسی خود، به درس آیت الله خویی نیز می رفتند. حجه الاسلام محمود دعایی از آن جمله افراد بود. وی می گوید: "من به عنوان طلبه ای که علاقمند به امام است و تازه به محیط وارد شده است با بیت و بیرونی امام ارتباط داشتم و درسهایی را که در قم خوانده بودم مرور می کردم. البته در درس خارج اصول آقای خویی و مراجع دیگر هم به جهت سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای خودم و این که مشخص نشود فرد تندی هستم، گاهی شرکت می کردم.."[1]

آنچنان که از این خاطره نیز مشخص است، میان منش سیاسی این دو مرجع تفاوتی وجود داشته، که درس مرحوم خویی مورد حساسیت واقع نمی شده است. آیت الله خویی اگر چه در اوج حوادث سیاسی در سالهاس 41 تا 43 بیانیه هایی را صادر کرده و مشی مبارزاتی را پیشه ساخته بود، اما عدم اقبال او به فعالیتهای سیاسی، مخالفتهایی را از جانب روحانیون انقلابی به همراه آورد. این اختلافات به تنش میان طرفداران آیت الله خمینی و مرحوم خویی نیز منجر می شد.عمید زنجانی در این خصوص می گوید: "...من دقیقاً الان در خاطرم نیست که از چه تاریخی یک مرتبه یک تغییر رویّه ای در بیت آقای خویی بوجود آمد و کم کم اطرافیان آقای خویی از جمله بعضی از فرزندان ایشان شروع به بدگویی از نهضت و بی مهری نسبت به امام کردند و اعلامیه ها قطع شد. این مسأله مطرح شد که چطور این نهضت فقط فایده اش برای امام امّت است و تنها مقلّدین و علاقمندان ایشان زیاد می شوند؛ بقیه هم در این نهضت سهیم هستند و می گفتند اگر نهضت برای اسلام است چطور فقط ثمره و آثارش برای یک نفر است."[2] عمید زنجانی سپس از دیدار خود با آیت الله خویی سخن می گوید و از اعتراضی که نسبت به طرفداران آیت الله داشته پرده بر می دارد "...چند مورد هم ما رفتیم خدمت آیت الله خویی و گلایه کردیم و از برخی از اطرافیان ایشان شکوه نمودیم. حتی یکی از منصوبین به ایشان در مدرسه آیت الله بروجردی نجف اهانتی به امام کرد و این اهانت را ما به آقای خویی انتقال دادیم؛ آقای خویی تنها به این اکتفا کرد و گفت که خوب به امام صادق(ع) هم دروغ می گفتند و من نمی توانم جلو آقایان را بگیرم. عرض کردیم که بالأخره شما نهی بفرمایید نهی شما منعکس می شود و لااقل فضلا و طلاب نجف متوجه می شوند که این حرف، حرف شخصی آن آقا است، نه اینکه آن آقا چون وابسته به شما ست حرفش انتصاب به شما داشته باشد. البته آقای خویی این کار را کرده بود و آن آقا را خواسته و توبیخ کرده بود، که همین توبیخ برای ما مسأله ای شد و نسبت به من و دوستانم هم کارشکنی های زیادی می شد."[3]

اختلاف میان طرفداران خمینی و خویی به گونه ای بود که برگزاری مراسمهای مذهبی نیز از جانب هوارادان این دو به تنش کشیده می شد. در مرداد ماه 1351 که مصادف بود با سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)، قرار بود که جشنی در مدرسه علمیه سامره برگزار شود. در این جشن طلاب 3 مرجع تقلید آیت الله خویی، شاهرودی و خمینی شرکت داشتند. قبل از شروع جشن طرفداران خمینی تکلیف نمودند که باید در این مجلس علیه حکومت ایران به شدت و مفصلاً سخنرانی گردد. این امر با مخالفت طرفداران خویی و شاهرودی قرار گرفت چرا که آنها معتقد بودند که جشن به خاطر ولادت حضرت فاطمه (س) برگزار می شود و جشن مذهبی است نه میتینگ سیاسی. در نتیجه زد و خورد در میان آنها رخ می دهد.[4] گزارش دیگری حاکی است که در مراسم بزرگداشت آیت الله سعیدی نیز میان طرفداران حضرات خویی و خمینی تنش بوجود می آید و از ادامه برپایی مراسم جلوگیری می شود. [5]  این نزاعها تنها در ایران نبود. در اسناد ساواک گزارش می شود که در عراق میان طرفداران آیت الله خویی و خمینی شدیداً اختلاف افتاده است.[6] آیت الله گرامی می گوید: "شنیدم برخی از علاقمندان آقای خویی به دکان کسبه می رفتند و بدگویی امام را کرده، می گفتند امام وابسته به خارج است".[7]

 دعوای طرفداران خمینی و خویی به گونه ای بوده که جمعی از پیشنمازان طرفدار آیت الله خویی در تهران نامه ای به آیت الله خمینی می نویسند و از روحانیون طرفدار وی شکایت می کنند. در این نامه نوشته بودند که این افراد عده ای جوان ناپخته و بعضی نیز عیاشی هستند و به همه مراجع جز شما توهین می کنند، این که وضع نشد. آیت الله خمینی جواب می دهد که من نمی خواهم کسی برای ترویج من فعالیت کند. من شاید تا دو سال دیگر زنده نباشم برای چه اهل منبر به نفع من فعالیت می کنند؟ اگر به دیگران توهین شود من راضی نیستم.[8]

اعتراض انقلابیون بر سر سکوت سیاسی آیت الله خویی بود. آنها بر آیت الله خرده می گرفتند که چرا سابقاً انقلابیون را همراهی می کرده اما به مرور از حمایتهای خود کوتاهی ورزیده است؟ حمید روحانی از روحانیون طرفدار آیت الله خمینی بر آیت الله خویی اعتراض می کند که " آیت الله خویی که در سال 1342 پیام داده بود که نهال اسلام رو به خشکی است و احتیاج به خون دارد و من خونم را در این راه اهدا می کنم، اما روز دیگر خون شهیدان را پایمال کرده به شاه انگشتر می دادند".[9]

پس از درگذشت آیت الله حکیم اما اختلافات بیشتری میان حامیان خویی و خمینی بروز می کند. مرحوم امام و آیت الله خویی شاخص نجف در آن زمان بودند. اختلافات در این مقطع به گونه ای بوده که برخی از وابستگان به این دو حتی قهر کرده و مهاجرت می کنند. پسر آقا شیخ نصرالله خلخالی قهر کرده و مدتی به سوریه یا نجف رفته بود. جدال بر سر مرجعیت آیت الله خویی و خمینی در میان طرفداران ایشان بالا گرفته بود.  حمید روحانی که از مدافعان مرجعیت آیت الله خمینی بوده، بر حامیان خویی طعن می زند. وی ماجرای جدال بر سر مرجعیت خمینی و خویی را اینگونه گزارش داده است: "...روحانی نماها و پیش نمازهای نامتعهد که طی چند نشست تصمیم گرفتند مردم را به ظاهر در برگزیدن خویی یا خمینی برای تقلید آزاد بگذارند و با تاکتیک هایی زمینه را جهت مرجعیت عامه ی خویی و عقب زدن امام، هموار سازند یکباره خود را در برابر گرایش سیل آسای مردم به سوی امام یافتند و نیز در برابر موضع قاطع، صریح و انقلابی علمای مجاهد و متعهد درباره مرجعیت جهان شمول امام غافلگیر شدند و دریافتند که تمام رشته ها پنبه شده و نقشه ها نقش بر آب گردیده است. اینجا بود که به طور ناگهانی و شتابزدگی بر آن شدند که راه علاجی را برای شکست توطئه خود بیابند و از آنجا که فرصت را برای تشکیل جلسه مجدد کوتاه می دیدند طی تماس تلفنی به یکدیگر گوشزد کردند که به جای اختیار دادن به مردم در برگزیدن خویی یا خمینی آقای خویی را رسماً اعلم معرفی کنند. در غیر این صورت کار از کار می گذرد و ملت به سویی می رود که به نظر آنان نباید برود. از این رو آنها که تا دیروز آقایان خویی و خمینی را از نظر مراتب علمی، پرهیزکاری و دیگر شرایط رهبری مساوی می دیدند، یکباره خواب نما شدند که آقای خویی اعلم است و به طور مشخص باید از او تقلید کرد".

حمید روحانی سپس اضافه می کند که : "نکته جالب توجه اینکه پیش نمازهای تهران که نخست آقایان خویی و خمینی را از نظر داشتن شرایط مرجعیت مساوی می دانستند و تقلید از یکی از آن دو را مجزی اعلام می کرد و سپس یکباره به اعلمیت آقای خویی رای داد، در پاسخ این پرسش که چگونه در ظرف چند روز، نظر شما به طور ناگهانی تغییر یافت، پاسخ داد: ما اول برای احترام آقای خمینی هر دو را مساوی اعلام کردیم اما وقتی دیدیم هواداران آقای خمینی در قم و تهران به اعلمیت او رأی دادند و آقای خویی را اصلاً به حساب نیاوردند، ما هم علی رغم آنها آقای خویی را اعلم معرفی کردیم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"[10]. حمید روحانی با ذکر این خاطره بر آن است که اعلمیت آیت الله خویی و رجوع برخی از مقلدین به ایشان، عواملی غیر علمی داشته و لجاجت و درگیریهایی که میان طرفداران این دو پیش آمده، سبب ساز رجوع به آیت الله خویی شده است. وی بر این باور است که حزب الدعوه عراق نیز به دلیل آنکه آنروز با امام خمینی حقد و کینه ویژه ای داشته است، مرجعیت آیت الله خویی را می پذیرد و عناصری از اعضاء و هواداران حزب را برای تبلیغات به نفع خویی به کشورهای مختلف گسیل می دارد[11].

عبدالمجید معادیخواه  نیز از اختلاف دیدگاهها میان طرفداران آیت الله خمینی و مرحوم خویی یاد می کند. وی می گوید در مسجد جامع سیرجان طرفداران آیت الله خویی حضور داشتند که با شعار سیاست گریزی، در تقابل با جنبش اسلامی قرار داشتند.[12] این تقابل در دیگر مساجد و اماکن مذهبی نیز وجود داشته است. تمایز در مشی سیاسی طرفداران خمینی و خویی امری بدیهی به نظر می رسیده است. حجه الاسلام مهدی طاهری خرم آبادی در بیان خاطره ای از ارتباط میان دو تن از روحانیون یاد می کند که یکی از طرفدران خمینی بوده و دیگری از مشی خویی تبعیت می کرده است." شهید آیت الله دستغیب در قم مهمان سید احمد فهری بود. مرحوم دستغیب هم عالمی معروف و مجتهدی عارف بود و هم شخصیتی انقلابی و طرفدار و نماینده امام. البته سید احمد فهری وکیل آیت الله خویی بود و انقلابی نبود. آنچه آن دو را به هم متصل و نزدیک می کرد، جنبه عرفانی شخصیت آن دو بود".[13]

 اختلاف طرفدران آیت الله خویی و امام خمینی در جایی دیگر اینگونه گزارش شده است: "...آقا سید محمد شیرازی در آن زمان یک پایگاه و پناهگاه برای طلابی بود که در جهت امام و نهضت گام بر می داشتند، به همین دلیل هم اطرافیان آقای خویی سخت آقا سید محمد را می کوبیدند. معروف شد که آقای خویی فرموده است ایشان مجتهد نیست، یا عبارتی شبیه این را شایع کرده بودند که ایشان چنین و چنان است."[14] این بیان نشان از اوج اختلاف میان طرفداران خمینی و خویی دارد. به گونه ای که حمایت از امام خمینی مورد غضب طرفداران خویی قرار می گرفته است.

انقلابیون و حامیان امام، به سیاستهای آیت الله خویی در عراق نیز معترض بودند. آنها سکوت مرحوم خویی را در قبال فعالیتهای شهید صدر مورد اعتراض قرار می دادند. آیت الله خاتم یزدی بر این باور است که سکوت مرحوم خویی منجر به شهادت یاران شهید صدر شده بود. به تعبیر او " رژیم بعثی عراق ...  در مدت کوتاهی به شناسایی و قلع و قمع آنان(یاران شهید صدر) که با سکوت مرحوم آقای خویی و عدم موضعگیری ایشان همراه بود پرداخت...".[15]

شروع درسهای حکومت اسلامی توسط امام خمینی نیز آتش اختلافات میان طرفداران را شعله ور کرد. آیت الله خویی و به تبع وی طرفداران ایشان، بحث حکومت اسلامی را آنگونه که امام داعیه دار آن بود بر نمی تابیدند. طرفداران امام اما  در این مقطع سعی می کنند که واکنش نشان دهند. حجه الاسلام فردوسی پور، واکنش حامیان خمینی را اینگونه گزارش داده است: "... جمعی از مبارزان و طرفداران امام تصمیم گرفتیم که به این آقایان سلام نکنیم. آنهایی که در بیوت این آقایان جمع می شدند و این حرفها را می زند می شناختیم. یکی از چیزهایی که در نجف خیلی مهم است اصلاً شخصیت این آقایان به سلام کردن و احوالپرسی است... اگر آنها را می دیدی و احوالپرسی می کردی اینها خوشحال می شدند، اما اگر می دیدی و اعتنایشان نمی کردی می گفتند چه خبر شده. از آن جمله تصمیم گرفتیم که به آقای نخجوانی - مغز سیاسی بیت آیت الله خویی - سلام نکنیم. وی دو دفعه به آقای محتشمی برخورد کرده بود که آقای محتشمی سلام نکرده بود و شاید ایشان سلام کرده بود و آقای محتشمی جواب سلام هم نداده بود. ایشان نقل می کرد دفعه سوم آقای نخجوانی برگشت جلوی من را گرفت که آقا چه شده است؟ من امروز می بینم که همه شما از دست ما عصبانی هستید و جواب سلام  ما را نمی دهید، من کسی بودم که به استقبال امام رفتم. برای امام خانه تهیه کردم. شروع کرده بود فعالیتهای خودش را گفتن. آقای محتشمی هم گفته بود چیزی نشده است شما جلوی دهانتان را بگیرید و حواستان جمع باشد علیه آقا صحبتی نکنید."[16] واکنشها و اعتراضات به درسهای حکومت اسلامی بیش از این بود. یکی از روحانیون که جزء مراجع به حساب می آمد در میان جمعی از طلاب به انتقاد علیه تدریس حکومت اسلامی می پردازد. آن شخص بعد از نماز مغرب و عشاء به حالت ایستاده گفته بود که دیشب تیمور بختیار آمده و این مطالب در باب حکومت اسلامی را به آیت الله خمینی دیکته کرده است. آن شخص مورد غضب طرفدران آیت الله خمینی قرار می گیرد. این در حالی بود که وی از ناحیه دولت عراق دستور به اخراجش از عراق می شود اما آیت الله خویی از ایشان حمایت می کند. آیت الله خویی پیغام داده بود که نفس کنفس، اگر قرار باشد او برود من هم باید بروم و شما باید اخراج او را از عراق لغو کنید، دولت عراق هم مسامحه می کند و از اخراج وی خودداری می کند.[17]

مخالفت طرفداران آیت الله خمینی با شیوه رفتاری مرحوم خویی به گونه ای بود که در آستانه انقلاب و در دی ماه 57 شیخ مهدی شمس الدین که از نزدیکان امام موسی صدر و ساکن لبنان بود تلگرافی به آیت الله خمینی می نویسد و از ایشان می خواهد تا به مقلدین و طرفداران خود در ایران یادآور شود  که از هتک حرمت آیت الله خویی خودداری نمایند.[18] ساواک نیز گزارش داد که " به دنبال انتشار اخباری مبنی بر تنفید و تحریک علیه آیت الله خویی از جانب طرفداران خمینی تعداد قابل توجهی از طرفداران آیت الله خویی در تهران در صددند ضمن مسافرت دسته جمعی به قم و ملاقات با شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی از آنان درخواست نمایند که از ادامه تحریکاتی علیه مرجعی مانند آیت الله خویی جلوگیری نمایند".[19]

 

پی نوشتها



[1] خاطرات حجه الاسلام سید محمود دعایی، ص94

[2] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی،صص132-133

[3] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص132-133

[4] امام خمینی در آینه اسناد، ج11، ص420

[5] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج2، ص647)

[6] امام خمینی در آینه اسناد ، ج10، ص104

[7] خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، ص178

[8]امام خمینی در آینه اسناد، ج11، صص398-399

[9] حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج2، ص154

[10] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج2، ص581-582

[11] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ص567

[12] جام شکسته، خاطرات عبدالمجید معادیخوا، ص366

[13] خاطرات حجه الاسلام سید مهدی طاهری خرم آبادی، ص246

[14] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص79-80

[15] خاطرات آیت الله خاتم یزدی، ص189

[16] خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور، صص146-147

[17] خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور، ص140

[18] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، ص481

[19] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، ص480

نظرات 1 + ارسال نظر
مه دی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:10 ب.ظ http://puzzle.blogfa.com/

سلام من در تحقیق مفصلی که چند سال پیش درباره ی شهید باقر صدر انجام دادم در جایی که اکنون منبعش را فراموش کردم به حکایتی برخورد کردم:
"روزی آیت الله خمینی به دیدار آیت الله خوئی می رود تا درباره ی اوضاع و مواضعشان با هم صحبت کنند. پس از آنکه آیت الله خمینی از بیت آیت الله خوئی بیرون می آید؛ آیت الله خوئی به اطرافیانشان می گوید این سید افکاری در سر دارد که می تواند همه ی دنیا را به آتش بکشد."

می خواستم بدانم آیا شما در مطالعاتتان به چنین حکایتی برخورد نکردید؟
آن زمان که به این مساله برخورد کردم با بررسی فراوان اطمینان برایم حاصل شد که مرحوم خوئی به راستی چنین تعبیری نسبت به آیت الله خمینی داشته اند.

سلام. ممنونم از توجهتون. در مورد این روایت و گفتار آیت الله خویی، بنده این تعبیر را جایی ندیدم . شاید قصور در تحقیق بنده بوده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد