منش سیاسی آیت الله خویی (5)

ماجرای اخراج ایرانیان از عراق

در سال 1350 دولت عراق اعلام کرد تمام ایرانی های عراق اعم از مقیم و غیر مقیم باید از این کشور خارج شوند. برای این منظور یک مهلت 3 روزه در نظر گرفته شد. پس از اتمام این سه روز، طلبه ها به زحمت افتادند و فردای آن روز طلاب اجتماع کردند و  برای تعیین تکلیف و حمایتی از جانب مرجعیت، به بیت آیت الله خویی رفتند. اما بیت ایشان اعلام می کند: آقا دیشب حالشان به هم خورده است و ایشان را فوری به بغداد منتقل کرده اند و از آنجا هم به لندن برای معالجه اعزام کرده اند. طلاب  دلسرد می شوند و این مسأله بر آنها سنگین می آید. گفته می شود که: "این مساله از اصل ماجرای اخراج ایرانیان برای طلاب سنگین تر بوده مثل اینکه امید هر کسی به پدرش است یک مرتبه متوجه می شود که پدرش هم رفت".[1]

ساواک در تحلیل این واقعه معتقد بود که چون آیت الله خویی منتسب به سیاست انگلیس است و از اقدامات خود در کشور عراق در زمینه جلوگیری از خروج ایرانیان نتوانست موفقیتهایی کسب نماید، لذا بلادرنگ در پوشش بیمار خاک عراق را ترک و به لندن مسافرت کرده است.[2] این عمل آیت الله خویی اما مورد اعتراض واقع شد. پس از بازگشت آیت الله خویی از لندن، امام خمینی به کوفه رفت تا از ایشان عیادت کند. آیت الله خمینی در آن دیدار ماجرای خروج ایرانیان از عراق را نیز پیش کشید و به تفصیل برای آیت الله خویی این واقعه را نقل کرد و گفت: آقا در غیاب شما این آقایان آمده اند و متأسفانه آنچه که من می بینم خواب بدی برای حوزه دیدند و ما باید یک فکری برای حوزه بکنیم  حوزه ای که مرحوم شیخ طوسی پایه گذاری کرد و چشم امید جهان اسلام  است اینها می خواهند به سهل ترین طریق بساط آن را برچینند. آیت الله نصرالله خلخالی که در این دیدار امام را همراهی می کرده می گوید: امام یک جوری متوقع این بود که آقای خویی خدا رحمتش کند، قول مساعدت و همکاری بدهد، لکن از اتاق که بیرون آمدیم، امام خیلی متأثر شدند و فرمودند: آقای حاج شیخ ! ما آمدیم با آقا صحبت کردیم، اما مثل اینکه آقا اصلاً این جا نبودند. گویا ایشان صحبتهای امام را خیلی جدی نگرفت.[3] آیت الله خاتم یزدی هم این دیدار را نقل کرده است. او نیز از زبان مرحوم خلخالی می گوید: "با اینکه امام بسیار کم حرف بود و همواره مختصر و مفید سخن می گفت اما در این جلسه به جهت اهمیت زیاد موضوع مورد بحث ایشان به طور کامل و مستوفا مطالب را طرح کرد. اما مرحوم خویی به جای پاسخ گویی به مطالب حضرت امام و تشکر از ایشان و اظهار نظر درباره وقایع جاری نجف و برنامه و تصمیم رژیم برای تسلط و نظارت بر حوزه علمیه، به تشریح اوضاع لندن و پیشرفته بودن این شهر و نظم و ترتیب خاص بیمارستان و پزشکانش پرداخت که موجب ناراحتی حضرت امام گردید. امام ولی در مقابل ایشان چیزی اظهار نکرد؛ موقعی که از منزل آقای خویی بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم امام فرمود: به نظر می رسد آقای خویی از نقشه و توطئه رژیم بعثی بی اطلاع است و یا اینکه خبر دارد، منتهی فریب حرف ها و وعده های دروغین مقامات بغداد را خورده است...در حالی که بنده به شدت نگران اوضاع هستم، ایشان با خیال راحت از اوضاع لندن سخن می گوید. ایشان اگر به تازگی به ترقی و پیشرفت اروپایی ها پی برده اند، بنده سالهاست که می دانم آنها بر اثر تلاش و کوشش به توفیقاتی در امور مادی و دنیوی دست پیدا کرده اند و آنچه که در این میان مایه تأسف می باشد این است که ما برای دنیا و برای آخرتمان فعالیتی نمی کنیم و از هر دو جهت عقب مانده ایم".[4] آیت الله خویی با منش میانه روانه خود البته مکاتباتی با حاکمیت عراق انجام داد و مانع اخراج برخی از روحانیون شد، اما آنگونه که آیت الله خمینی و حامیان ایشان انتظار می بردند ظاهر نشد.

در آستانه انقلاب 57

در آستانه انقلاب نیز آیت الله خویی به جز موارد معدودی، از درگیری و مداخله در امور سیاسی خودداری کرد. وی در جریانات تبریز و قم بی طرف ماند و اعلامیه ای صادر نکرد و ابراز همدردی با کشته شدگان قم و تبریز ننمود.

پس از کشتار مردم تبریز احمد خمینی از آیت الله سید محمد بجنوردی که مورد توجه آیت الله خویی بود، خواست تا نزد ایشان برود و بخواهد که به نشانه اعتراض در کنار مردم، درس حوزه را تعطیل کنند. آیت الله خویی ابتدا پذیرفت، اما از آقای بجنوردی خواسته بود که از جانب دیگر علما هم مطمئن شوند و همگی با هم درس را تعطیل کنند. آیت الله بجنوردی نزد امام می رود و نظر آیت الله خویی را منتقل می کند. اندکی بعد نظر آیت الله خویی تغییر می کند و پیام می فرستد که من از تعطیل کردن درس منصرف شده ام. امام  خمینی هم به احترام ایشان درس را تعطیل نمی کند، اما سر درس درباره کشتار مردم تبریز سخن می گوید و جلسه درس به سخنرانی تبدیل می شود.[5]

 عدم اعلام موضع آیت الله خویی باعث ناراحتی عده ای از روحانیون مخالف شد و علیه وی تبلیغاتی را به انجام رساندند. شایع شد که طلاب قم قصد دارند به دلیل عدم پشتیبانی مرحوم خویی، شهریه ای که از وی دریافت می دارند را تحریم کنند.[6] گزارش کوتاهی نیز از ساواک در عراق ارسال شد که در آن آمده بود: "طلاب علوم دینی قم و نجف به آیت الله خویی فشار آوردند که در جریانات شورشهای اخیر در ایران اعلامیه ای علیه دولت و در تأیید اقدامات خرابکارانه گروههای مخالف صادر نمایند لیکن مشارالیه قویاً از درگیری با این مسائل خودداری نموده است..."[7]  در این زمان مخالفت روحانیون انقلابی با مرحوم خویی به گونه ای بوده که در مشهد شایع می شود کلیه رساله ها و جزوات آیت الله خویی جمع آوری شود.[8] ساواک در گزارشی اعلام می کند "نظر به اینکه به دنبال تحریکات معموله علیه آیت الله خویی، پاره ای از طلاب طرفدار خمینی دریافت شهریه مربوط به خویی را موکول به صدور اعلامیه ای از طرف خویی و آگاهی از نظریات ایشان نموده اند روز جاری یکی از روحانیون به نام حاج محمود زاهدی ضمن مذاکره با یکی از نزدیکان گلپایگانی اظهار نموده که تا کنون اطلاع دقیقی از عکس العمل یا تکذیبی از طرف خویی به دست نیامده و فعلاً وضع پرداخت شهریه روشن نیست و بعید نیست بین طلاب موافق و مخالف خویی در موقع دریافت شهریه آیات برخوردی صورت گیرد".[9]

در حالی که روحانیون می کوشیدند تا آیت الله خویی را وادار کنند که راجع به وقایع قم و تبریز اعلامیه ای صادر کند، پرویز ثابتی مدیر کل ساواک دستور می دهد تا از طریق نمایندگی بغداد به نحو غیر محسوسی در مورد واکنشهای آیت الله خویی تحقیق شود. پنج روز بعد نمایندگی ساواک در بغداد نامه ای می فرستد و در آن پیشنهاد می کند تا مقامات دیپلماتیک ایران و عراق با آیت الله خویی دیدار کنند و مراحم شاه را به ایشان ابلاغ نمایند تا بدین وسیله از واکنشهای ایشان به طور غیر مستقیم درباره حوادث قم و تبریز جلوگیری شود.[10] در بهمن ماه 1356 اما به دستور آیت الله خویی و امام خمینی به مدت یک هفته دروس علمیه و نماز جماعت در نجف اشرف به عنوان همدردی با مردم قم تعطیل اعلام شده بود.[11]

حجه الاسلام سید تقی درچه ای خاطره ای را نقل می کند که نشان از سکوت مدارا جویانه آیت الله در سالهای منتهی به انقلاب دارد. وی می گوید جمشید آموزگار به دیدار آیت الله خویی در نجف می رود و در آن دیدار" آقای وزیر گفت ما از ایران مخصوص زیارت حضرتعالی آمده ایم، شاهنشاه ما را فرستادند تا سلام و عرض ادبی از جانب ایشان داشته باشیم و چون مقدور نشد که خودشان به زیارت شما و ائمه مشرف شوند ما نایب الزیاره ایشان هستیم. از گفته هایش چنین بر می آمد که می خواهند چنین وانمود کنند که شاه طرفدار و علاقمند به روحانیت و مرجعیت است و به ائمه اطهار عشق ورزیده، مذهبی و متدین است. این سخنان برای ما و آقایان دیگر که از اوضاع ایران با خبر بودند، از جمله برای دکتر محمد صادقی بسیار گران آمد. آقای خویی بی آنکه چیزی بگوید فقط گوش می داد."[12]

با اوج گیری فعالیت انقلابیون و در آستانه پیروزی نهایی انقلاب، آیت الله خویی اگر چه مواضع محدودی را اتخاذ کرد اما در اعلامیه های خود بر آهسته قدم برداشتن و تبعیت از قاطبه ی مراجع تقلید تذکار می داد. ایشان که از حوادث و خونریزیهای مکرر ابراز نگرانی می کرد، اعلامیه ای صادر کرد و در آن از مردم خواست تا با در نظر گرفتن آینده کشور، به فعالیت بپردازند. متن اعلامیه ایشان که خطاب به مراجع و علمای اعلام و ملت ایران بود اینگونه نگارش یافته بود: "حوادث اخیر موجب تأثر عمیق اینجانب گردید. با تألمات شدید روحی در سنین اواخر عمر ناظر صحنه های اسف انگیز آن هستم، ما در گرفتاریها، مصائب، حوادث دلخراش و مبارزه ملت بر علیه استبداد برای به دست آوردن حقوق و بر طرف ساختن ظلم، خود را شریک می دانیم. ما در گذشته عواقب وخیم این نوع سیاست را به برنامه داران گوشزد نموده ایم. مراجع و علما نیز در این باره نهایت جدیت را اعمال ولی متأسفانه زمامداران کمترین توجهی به آن نکردند. از ملت غیور و شریف مسلمان خواستاریم که نه تنها وضع فعلی را در نظر گرفته، بلکه آینده ای دور یا نزدیک را نیز مورد رسیدگی قرار دهند. از ملت می خواهیم با شجاعت قدم برداشته ولی با حفظ کامل موازین شرع در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالسی برای معترضین و سوء استفاده کنندگان باز نکنند. از دولت می خواهیم که از تجارب تلخ گذشته و حال استفاده کرده و در مقابل خواسته های مشروع و عادلانه علمای اعلام و مراجع تقلید وملت غیور مسلمان ایران تسلیم باشند. از علمای اعلام و مراجع تقلید دامت برکاتهم خواستاریم که در این روزهای حساس، دولت و مردم را به وظایف شرعیه خودشان آشنا نموده و نصیحت کرده و همگی را به احترام جان و مال مسلمین دعوت نمایند".[13] در این بیانیه، تأکید آیت الله بر حرمت جان مسلمین به نیکی روشن است. ایشان تأکید بسیار دارند که مردم از مراجع تقلید تبعیت کنند و راه را بر سوء استفاده کنندگان ببندند. منش آیت الله خویی به گونه ای بوده که در گفتگویی که میان سید صادق روحانی و میرزا هاشم آملی انجام می شود، آیت الله روحانی  با التفات به منش سیاسی مرحوم خویی گفته بود اعلامیه ای که از طرف خویی علیه دولت چاپ کرده اند، متعلق به حالا نیست و مربوط به ده یا پانزده سال پیش است.[14] در سالهای منتهی به انقلاب، آیت الله خویی تذکار به اصلاح امور می دهد. همچنین در بهار 57 که انقلابیون عید را تحریم کرده بودند آیت الله خویی تنها اعلامیه ای منتشر می کند و تجاوز اسرائییل به لبنان را محکوم می کند و اشاره ای به مسائل ایران نمی کند.[15]

آیت الله خویی همچنین در تماس و مذاکره ای خصوصی با آیت الله شریعتمداری، از اعتصاب کارکنان صنعت نفت و اثراتی که ادامه اعتصاب در وضعیت مردم دارد، شدیداً اظهار نگرانی نموده و این اقدام را فعل حرام قلمداد کرد و به آیت الله شریعتمداری توصیه کرد، فتوائیه ای در این زمینه صادر و کارکنان متدین صنعت نفت را به رفتن سر کار دعوت نماید تا بدین طریق حیات مسلمین حفظ شود. آیت الله خویی اضافه کرده بود: چنانچه این موضوع احتیاج به تأیید او (خویی) دارد اعلامیه ای بفرستد تا امضاء نماید. .. آیت الله خویی در خاتمه مذاکرات خود اضافه کرد از اینکه جان مسلمین در خطر افتاده شب و روز در فکر ایران است و حالش پریشان است".[16] همچنین ایشان از نجف اشرف اعلامیه ای صادر و برای آیت الله شریعتمداری در قم فرستاد تا کمک کنند خونریزیها در ایران خاتمه داده شود و مردم را ارشاد کنند  که منجر به برادر کشی نشود. آقای شریعتمداری اعلامیه را به حوزه علمیه مشهد و علما این شهر جهت توزیع آن بین مردم فرستاد ولی علماء مشهد از پخش آن جلوگیری نمودند.[17] همین رویکردهای سید خویی بود که سبب شد تا امام خمینی در یکی از اعلامیه های خود در تابستان 57 به طور ضمنی از افرادی که با او همکاری و همفکری نمی کنند انتقاد کند. آیت الله خویی این موضوع را علیه خود تلقی نموده و چنین تعبیر کرده بود که منظور خمینی از این افراد او (خویی) بوده است.[18] به علت همین اختلاف رأیها میان خمینی و خویی بود که طرفداران آیت الله خویی برای جلوگیری از افتادن اعلامیه های خمینی به دست طرفداران خویی، هر اعلامیه ای را که به شخصی می دادند تا بخواند، از وی موکداً می خواستند پس از قرائت آن را به خودشان برگرداند.[19] آیت الله خویی در آستانه انقلاب نیز سیاستهای اصلاح گرانه و مدارا جویانه را بیشتر می پسندید. وی در سخنان و بیانات خود تأکید اصلی را بر حفظ دماء مسلمین و عمل به دستورات شرعی می نهاد.

مهندس سید موسی خویی فرزند آیت الله سید جمال الدین خویی و نوه و مشاور مرحوم سید ابوالقاسم خویی در گفتگویی که با نشریه تقریرات انجام داد، رفتار جدّ خود را در آستانه انقلاب 57 با ذکر خاطره ای اینگونه بیان کرده است: "در منزل مرحوم آقا در زمان انقلاب ایران، دو جناح موافق و مخالف با جریانات ایران حضور داشت و به آقا گزارش های مختلف می دادند. یک گروه، اوضاع ایران را خیلی منفی جلوه می داد و از انقلابیون ایران بد می گفتند. یک گروه هم خود ما بودیم که سعی می کردیم واقع بینانه گزارش دهیم. روز عاشورای 57 که تهران شاهد تظاهرات سنگین بود آقای طالقانی هم حضور داشت. خبر را ساعت 2 ظهر از رادیو شنیدیم. ما در کربلا بودیم. یکی از آقایان در حیاط منزل نشسته بود و خبر را این گونه تحریف کرد که در ایران تظاهرات شده و فضا دست مارکسیست ها بوده و تصاویر لنین و مارکس را در دست داشته اند. اخوی بزرگ تر ما که آنجا بودند به این آقا گفتند: آقا سید، چرا خبر را دگرگون می کنی؟ بگو که در تظاهرات آقای طالقانی حضور داشت و نماز خواندند و قطعنامه در خواست برپایی حکومت اسلامی صادر شد و یک عده هم در گوشه و کنار خواستند به نفع مارکسیسم شعار داده اند که مردم آنان را خاموش کردند... من بالا رفتم و دیدم آقا تنها نشسته اند. به ایشان گفتم: حاج آقا می بینید که خبر چگونه در عرض چند دقیقه تغییر می کند؟ آقا گفتند: پسر جان، من تصمیم گرفته ام در سیاست دخالت نکنم. هر چه می خواهند بگویند، بگویند".[20]

اما چه عواملی دخیل بود که سید تصمیم بر آن داشت تا در سیاست دخالتی نکند؟ این پرسش را در بخش بعدی به بحث خواهیم نشست.

 

پی نوشتها



[1] به نقل از خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور، صص127-128

[2] شهاب الدین مرعشی نجفی در اسناد ساواک، ص614

[3] خاطرات سید جعفر کریمی، ص126-127

[4] خاطرات آیت الله خاتم یزدی،صص108-109

[5] اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، ص405

[6] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک،ج4، ص244

[7] انقلاب اسلامی به روایت اسناد، ج4، ص244

[8] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج18، ص132

[9] امام خمینی در آینه اسناد، ج10، ص486

[10] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب سوم،ص314

[11] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص83

[12] در وادی عشق، خاطرات حجه الاسلام سید تقی درچه ای، صص176-179

[13] اسناد انقلاب اسلامی، حمید روحانی، صص462-463

[14] امام خمینی در آینه اسناد، صص76-77

[15] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک،ج4، ص9

[16] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و دوم، ص481

[17] انقلاب اسلامی به روایت اسناد، ج18، ص125

[18] امام خمینی در اینه اسناد، ج8، ص34

[19] امام خمینی در آینه اسناد ساواک، ج8، ص34

[20] ماهنامه تقریرات، شماره اول، اسفند ماه 1393، صص19-20

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد