سید ابوالقاسم خویی زعیم مقتدر شیعه ادعا کرده بود که خداوند به احترام دینداران، گاه از حکم واقعی خود سر باز میزند، تا به روزی که زمینهی مناسبِ آن حکم حاصل آید و غالب مردم بدان دل دهند و سر تعظیم فرو آورند.[1] این نه تنها سید خویی بود که چنین به رغبت دینی مردمان حساسیت میورزید، که غالب عالمان دینی چنین نگرشی دارند.
زمانی ملا محسن فیض کاشانی گفته بود که خداوند از آن روی احکامِ خود را تدریجاً نازل کرد تا قلب مردمان بدان مایل شود و دینداران به آغوشِ باز آن را دریابند و به آن رغبت کنند.[2] سید محمد حسین طباطبایی، این علامهی زمان ما بر این مهم انگشت مینهاد که قرآن کریم به گونهای نازل شده تا عقلِ افرادِ عامی را نیز سیراب کند. مبادا سخنی در میان آوَرَد که خِرَد مردمان آن را فرو نهند و حکم بر صعوبت آن کنند و از اقبال بدان پای پس کشند.[3]
گویی سخن گفتن از دین، میباید بر اساس اسلوبی صورت گیرد که در دلِ مردمان اثر کند و رغبت دینی را افزون سازد. با زمینه و زمانه سازگار افتد و خلاف مشی مردمانِ روزگار قرار نگیرد و مادونِ سطح انتظارات واقع نشود.
این دغدغهی نیکِ عالمان دینی اما گاه به انجام نرسیده است. گاه، برداشتهایی از متون دینی بیان شده، که مشقّت مردمان را افزوده، خِرَد امروزیان را نادیده انگاشته و پشت پای بر اخلاق نهاده است. به عنوان نمونه، بنگرید که سید عبدالاعلی سبزواری مرجعِ کوتاه زمانِ نجف و جانشین سید خویی، چگونه اکراه و اجبار در گرایش به دین را جایز شمرده بود. دین و ایمانی که میباید به رغبتِ تام بر دل دینداران مینشست، به حکم مرحوم سبزواری میتوانست به اکراه و اجبار نیز متحقق گردد. وی ادعا کرد که: "چون دینِ حق، برای نجات انسانها از شقاوت ابدی لازم است، از این رو اکراه بر آن مجاز بوده و رها کردنِ کافر که موجب سقوط ابدی و شقاوت جاودانه او میشود، قبیح و نارواست".[4]
به عنوان نمونهای دیگر، علامه حلّی به استناد اینکه پیامبر(ص) در هر سال به جهاد میرفته نتیجه گرفت که هر سال به جهاد رفتن وجوب کفایی دارد. "اگر کُفار در سرزمین خود هستند و قصد جنگ با مسلمانان را ندارند، جنگ با آنان واجب کفایی است نه واجب عینی، و حداقل در هر سال یک بار واجب است و هر چه بیشتر انجام شود فضیلت آن بیشتر خواهد بود".[5] به این معنا که اگر کافران در ممالک خود آسوده نشستهاند و نزاعی با دینداران در خاطر هم ندارند، اما رواست که شمشیر برکشیم و آنها را به دینِ خود مایل کنیم. به رأی مرحوم حلّی، چه پسندیده است اگر این نزاعها هرساله برخیزد و حکم جهاد تحقق یابد؛ چرا که "رسول خدا (ص) نیز در هر سال یک بار با کفار جنگید زیرا جنگ بدر در سال دوم هجرت بود و اُحد در سال سوم و ذات الرقاع در سال چهارم و خندق در سال پنجم و بنی المصطلق در سال ششم و خیبر در سال هفتم و فتح مکه در سال هشتم و تبوک در سال نهم".[6]
شیخ حسن نجفی که از اعاظم فقها بود و بر مصلحتِ عامه تأکید بسیار داشت[7] رأیی داد که امروزه کمتر قرابتی با اخلاقیات این روزگار دارد. وی بعد از اینکه بر ناپسندی و حرام بودن غیبت و تهمت بر مؤمن حکم داد، به این نکته اصرار ورزید که مؤمنان فقط شیعیانند و میتوان غیر شیعیان را به غیبت و تهمتی از میدان به در کرد.[8]
اینچنین احکامی در برداشتهای دینی گاه دیده میشود. اما به چه سان میباید با این احکام مواجه شد؟ آیا باید همگی را برکشیم و چشم بر هم نهیم و هر رطب و یابسی را که در متون دینی یافتهایم بر صدر بنشانیم و بر آن مُهر صحّه نهیم؟ این گونه استنباطهای دینی آیا مقبول مردمان امروز میافتد؟ آیا دلی را میرباید و گرهی را میگشاید؟
به نظر میرسد که پارهای از احکام در متون دینی، دل در گرو رسوم زمانه داشته است. دین اسلام در زمانهای نازل میشود که مردمانِ عربستانِ صدر اسلام، مرام و مسلک و رسومی داشتهاند. اسلام نیز با این رسوم مقابله نمیکند و به کلی قلم بطلان بر آن نمیکشد. به عنوان نمونه به این روایت بنگرید که :"حضرت رسول(ص) چون به خواستگاری زنی میفرستاد میفرمود که گردنش را بو کنند که خوشبو باشد. و غوزک پایش پر گوشت باشد".[9] این گونه از روایات صرفاً مبتنی بر آداب و رسوم زمانهی پیامبر(ص) بوده و برکشیدنِ آن و تعبّد ورزیدن بر آن، امروزمان را به کار نمیآید.
گاه چنین تعبدهایی در باب روایاتی ورزیده میشود که گرد آداب و رسوم بر آن نشسته است. یکی از اموری که بعضاً بر آن اصرار میشود و آن را به دین منتسب میکنند، بحث از طب سنتی است. برخی از توصیههای ائمهی معصومین را برمیکشند و به عنوان چارهی نهایی هر دردی عنوان میکنند. مرحوم شیخ صدوق، قرنها پیشتر در مواجهه با چنین رویکردی عنوان کرده بود که: بسیاری از توصیههای پزشکی ائمه(ع) به اقتضای هوای مکه و مدینه بود و به این توصیهها در هواهای دیگر نمیشود عمل کرد. وی همچنین تذکار داده بود که برخی از این توصیهها و سفارشات پزشکی که امام(ع) به شخصی کردند به اقتضای حال آن شخص بوده است.[10]
پارهای از احکامی که بر متون دینی راه یافته است، نَسَب به مصادیق اخلاقی زمانهی پیامبر(ص) میبرد. نمیتوان آن امور را به نحو تام و تمام در زمانهی معاصر به انجام رساند. به عنوان نمونه، در کتاب عروه الوثقی[11] روایاتی وجود دارد که بسیار دست و دلبازانه حکم به آتش زدن خانه تارکینِ نماز جماعت میدهد؛ بدون اینکه کوچکترین اعتراضی را برانگیزد.[12] این امور در جامعهای بیان شده، که خشم و خشونت سکهی رایج بوده و گویی به چنین احکامی، خم به ابروی کسی نمیآمده است. این گونه اعمال را برکشیدن و تعبدهای ناروا بر این امور ورزیدن در زمانهی معاصر، البته امری نامقبول است که نه رغبت دینی را میافزاید و نه چهرهی مناسبی از دین را ترسیم میکند.
برخی از احکامی که به دین منتسب میشود هم البته چارهاندیشیهایی برای رفع معضلات زمانه بوده است. برخی احکام قضایی از این سنخ امور است. تأکید بر همان احکام، برای زدودنِ معضلاتِ امروز، کمتر افاقه میکند و راه و روش دیگری را میطلبد. برخی رویکردها بر این است تا بر احکامی که از متون دینی استنباط میشود، میباید همچنان به همان شیوهی سنتی تعبّد بورزیم و از این طریق رفع مشکل کنیم. گفته میشود که چوب و خیزران برگیریم و مفسدان را در نماز جمعه شلاق زنیم، تا رفع گرفتاری از امور مسلمین شود و اقتصاد به سامان گردد.[13] اینگونه مواجهه با مشکلات امروزین، نه دلی را به جانب دینداری راغب میکند، نه مشکلی را میگشاید. جز اینکه چهرهی نامطلوبی از دین را به ارمغان آورد، کمتر ثمرهای را به همراه خواهد داشت. فسادهای اقتصادی، چارهاندیشیهای دیگری میطلبد. چارهای که سایر ملل بدان اهتمام میورزند و بواسطهی آن جامعهی مقبولتری را برای مردمان خود رقم زدهاند.
شاید وضع چنین امور و احکامی اساساً به نام دین، روا نباشد. رسالت دینی در جای دیگری نهفته است. پر بی راه نبود که شاه ولیالله دهلوی اینگونه عنوان میکرد که: "راسخان در علم میدانند که شرع اسلام در باب نکاح و طلاق و معاملات و زینت و لباس و قضا و حدود و قسمت غنائم چیزی نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ میداد. مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و از آن نهی شده. دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. دید که با ده شتر دست از آدم کشی بر نمیدارند آن را به صد شتر رساند و پیامبر هم آن را نگاه داشت و عوض نکرد.... بنی اسرائیل زانیان را سنگسار میکردند و دست دزد را میبریدند و قاتل را میکشتند؛ شریعت هم همان را آورد و مثال آن بسیار است که بر شخص محقق مخفی نخواهد بود. بلکه اگر تو زیرک باشی و به جوانب احکام محیط باشی خواهی دانست که انبیاء(ع) در آیین و آداب عبادت چیزی نیاوردند که خودش یا مثلش در میان قومشان نباشد".[14]
باری غایت و هدف دینداری را میباید برگزید. نمیباید دین و دینداری را در تمسک به اموری معرفی کرد که با عقل زمانه کمتر سازگاری دارد. پای نهادن در عرصهی عمومی، اشباعِ عقلِ جمعی را نیز میطلبد. میتوان به دستاوردهای جدیدِ امروزین به دیدهی عنایت نگریست و همچنان بر مرام دینی مقیّد بود. برخی از دینداران اما چنین نکردهاند. دل به رطب و یابسِ متون دینی دادهاند و هر چه که در زمانهی پس از پیامبر(ص) سر برآورده را به دیدهی انکار نگریستهاند. به عنوان نمونه، آیت الله سید محمود موسوی دهسرخی[15] از روحانیونی بود که صریحاً پشت پا بر مدنیّتِ جدید میزد. او در کتاب کشکولی که از وی منتشر شده، در ذکرِ احوالات خود میگوید، فردی از او درخواست کرده تا به خانهاش برود. دهسرخی پاسخ میگوید: "نمیآیم، چون رادیو و تلویزیون داری نمیآیم... چون دخترهایت به مدرسه میروند نمیآیم".[16] وی با دستاوردهایِ تمدنیِ جدید از قبیل مدرسه و دانشگاه کاملاً مخالف بود. خوردن چای و قند و شکر را جایز نمیدانست. همسر و فرزندانش را مدتها که در نجف بود، حتی اذن زیارت بارگاه امیرالمومنین(ع) نداده و اجازهی رد و گذر خانوادهاش را در خیابانها نمیداد. میگفت که: "رفقا عبرت بگیرید و روایتی که میگوید زن را نوشتن یاد ندهید، سوره یوسف یاد ندهید، بالاخانه راه ندهید، با آب طلا بنویسید و نصب العین خود قرار دهید".[17]
اگر رغبت دینی یکی از اهداف دین بوده است و عالمان دینی نیز بدان تأکیدهای مکرر کردهاند، به نظر میرسد که با نادیده گرفتنِ مدنیّت جدید و دستاوردهای امروزین نمیتوان به این مهم نائل آمد. به صِرف تقلید کردن از اندیشهی گذشتگان، نه رغبتی حاصل میآید و نه تصویری نیکو از مرام دینی به نمایش گذاشته میشود.
مرحوم شیخ مفید قرنها پیش متدیّنان را هشدار داده بود که: "جماعتی از شیعیان که دیانت آنها از روی تقلید و بدون تأمل است ... شایستهی خلود در جهنم میباشد".[18] شیخ مفید، اینگونه تقلید و تبعیتِ صِرف از رأی گذشتگان را با خلود در جهنم برابر میدانست. وی حتی عامل اصلیِ غیبت امام زمان(عج) را هم عدم رویکرد عقلی در میان پیروان ایشان میدانست. "امام غائب(عج) از آن جهت تا کنون ظاهر نشده است که میداند اعتقاد بیشترین پیروان او مبتنی بر تقلید است و بر چنین مردمی نمیتوان اعتماد کرد".[19] شاگردِ او سید مرتضی علم الهدی نیز عالمان دین را قَسَم داده بود که: "هر آنکه دربارهی مطالبِ ما اندیشه مینماید، قَسَمش میدهیم که در هیچ یک از رهیافتها و دلائل آن از ما تقلید نکند ...بلکه در هر گزارهای، مانند شخصی که از ابتدا میخواهد شروع کند، نظر نماید و از این طریق تلاش نماید تا حق را از باطل و راست را از دروغ تشخیص دهد".[20]
امروز نیز میباید به دستاورهای جدید به دیدهی عنایت نگریست. میباید عقل زمانه را برکشید و اخلاقیات امروزیان را در نظر آورد و سپس پای در راه فهم صحیح متن دینی نهاد. با این ابزار و سلاح است که شاید بتوان رغبتی دینی را در زمانهی معاصر به همراه آورد. رغبتی که توصیههای مکرر بر آن شده است. نه تنها عالمان دین که قرآن مبین هم بر آن تأکید بسیار دارد که"به سوی پروردگارت تمایل کن. وَ اِلی رَبّکَ فَارغَب".[21]
این متن در شماره 124 نشریه خیمه منتشر شد.
[1] سید ابوالقاسم خویی، محاضرات فی اصول الفقه، ج4، ص483؛ نقل از محمد سروش محلاتی، دولت و اجرای شریعت، ص13
[2] فیض کاشانی، الوافی، ج20، ص599؛ نقل از سروش محلاتی، دولت و اجرای شریعت، ص264
[3] سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج4، ص158؛ نقل از همان
[4] سید عبدالاعلی سبزواری، مواهب الرحمن، ج4، ص248، نقل از سروش محلاتی، همان، ص138
[5] تذکره علامه حلی، ج1، ص406؛ چاپ سنگی، نقل از نعمت الله صالحی نجف آبادی، جهاد در اسلام، ص87
[6] همانجا
[7] رک: سید سجاد ایزدهی، اندیشه سیاسی صاحب جواهر، صص56-57
[8] شیخ حسن نجفی، کتاب متاجر؛ نقل از محمد موسوی عقیقی، مبانی تئوریک داعش در فقه شیعه، ص 18
[9] محمد باقر مجلسی، حلیه المتقین، ص147
[10] رک: اعتقادات الامامیه، ص115؛ نقل از محمد سروش محلاتی، اسلام و مقتضیات زمان، ص199
[11] العروه الوثقی فیما تعم به البلوی، سید محمد کاظم یزدی؛ این کتاب یکی از معروفترین کتب شیعه در کمتر از دو قرن اخیر است. برخی بر این باورند که نویسنده این کتاب آغازگر دور جدیدی در فقه شیعه است.
[12] غایه القصوی در ترجمه عروه الوثقی؛ ج1، ص392؛ نقل از امیر ترکاشوند، کانال تلگرامی بازنگری، 25/5/96
[13] این ایده را حسن رحیم پور ازغدی در خطبههای پیش از نماز جمعه قم بیان کرده است. نک: خبرگزاری فارس، 21/8/95 ، کد خبر13950821000352
[14] شاه ولی الله دهلوی، حجه الله البالغه، ج اول، ص105
[15] آیت الله سید محمود موسوی دهسرخی(1307-1389) از مجتهدین حدیث گرا و تجدد گریز شیعه بود. وی کتاب"مفتاح الکتب الاربعه" را نگاشته بود. آیت الله خویی در خصوص این کتاب گفته بود که: تا به حال کسی در روش بر ایشان پیشی نگرفته است و آرزو داشتم یکی از طلاب حوزه این کار را انجام دهد و چشم من به تألیف این کتاب روشن شد.
[16]موسوی دهسرخی، کشکول، ص38
[17] همان، ص43
[18] شیخ مفید، الفصول المختاره، ص79
[19] همان، ص78
[20] سید مرتضی علم الهدی، الذخیره، ص607
[21] انشراح/8
سلام،
دست مریزاد با این نوشته. کاش آنها که به ولایت مطلقه فقیه معتقدند این نوشته را بخوانند و پند گیرند!