موسیقی؛ میانه ­ی لهو و موعظه

جدال میان موسیقی و روحانیت گویی پایانی ندارد. بعد از اینکه ماجرای برگزاری کنسرتهای موسیقی نقل محافل بود و پای برخی از مراجع را نیز به ماجرا کشاند، این بار طلبه­ی جوانی، علیه کنسرت موسیقی اقدامی انجام داده و آتش مواجهه روحانیت و موسیقی را بار دیگر افروخته کرده است. مراجع عظام تقلید اما در خصوص حکم موسیقی، اختلاف دیدگاههایی دارند. برخی از آنها، از حُرمت انواع موسیقی سخن گفته­اند. آیت الله سید صادق روحانی از آن جمله است. ایشان در جلد دوم از کتاب منهاج الفقاهه با ذکر روایتی از امام رضا (ع) عنوان می­کنند که موسیقی و استفاده از آلات لهو و لعب حرام است و این عمل از گناهان کبیره محسوب می­شود. ایشان معتقد است که روایات در نهی استفاده از وسائل و آلات لهو تأکید بسیاری دارد و در بعضی از آنها آمده است که اولین کسی که استفاده از آلات لهو را پایه گذاری کرد، ابلیس بود و هر چه از این آلات یافت شود، بازگشت آن به ابلیس است. آیت الله روحانی بر این باورند که خرید و فروش آلات موسیقی نیز حرام است. چه این آلات مناسب مجالس طرب باشد یا نباشد. حتی اگر در مجالس دینی و ذکر مصیبت از این وسایل استفاده شود، حرمت دارد، بلکه در این گونه مجالس حرمتش افزون می­شود.

در مقابلِ این رویکرد که موسیقی را داری حرمت ذاتی می­داند اما دیدگاهی در میان برخی مراجع وجود دارد که حرمت ذاتی برای موسیقی قائل نیستند. آیت الله یوسف صانعی معتقد است که اگر چه در وضوح و صراحت روایات بر حرمت غنا هیچ شکی نیست، اما اینکه این حکم صریح و روشن بر کدام یک از مصادیق غنا حمل شده معلوم نیست. به عبارت دیگر، موضوع این حکم روشن نیست که آیا منظور مطلق غنا است و یا اینکه اشاره به موارد خاصی دارد. ایشان سپس با نقل رأیهای حضرات محمد حسین کاشف الغطاء، سید ماجد بحرانی، فیض کاشانی، سید مهدی کشمیری و دیگرانی از فقها، عنوان می­کند که آنچه از مجموع روایات رسیده در این باب روشن می­شود این است که حرمت غنا و آنچه مربوط به آن است، مثل اُجرت و آموزش و گوش دادن و خرید و فروش و همه­ی این امور، به آنچه که در زمان بنی امیه و بنی عباس متداول و شناخته شده بوده اختصاص دارد و نمی­توان آن را به زمان حال تعمیم داد. به باور وی، اشاره­ی ائمه به مجالس غنا، ناظر به برپایی مجالس خاصی از ساز و آواز بوده که کنیزکان حضور داشتند و مشروب خواری و لهو و لعب به پا می­کرده­اند. آیت الله صانعی سپس اینگونه حکم می­کند که غنا مطلقاً حرام نبوده و فقط گونه­ای خاص از آن حرام می­باشد.

در میان فقها اما برخی نیز رویکردی عرفانی به موسیقی را برگزیده­اند. آیت الله جوادی آملی به سخن ابن سینا استناد می­کند که گفته بود: "گاهی عارف به آهنگ ملایم نیاز دارد تا او را موعظه کند". جوادی آملی معتقد است که آهنگ­های طرب انگیز خوی حیوانی را در انسان زنده می­کند، اما برخی آهنگها خوی فرشته منشی را در آدم احیا می­کند و به انسان سبکباری می­دهد و بشر را از شهوت و غضب دور می­کند. وی سه نحوه از موسیقی را از یکدیگر تفکیک می­کند. 1- موسیقی­هایی که حالتی روحانی را در انسان ایجاد می­کند که اشکال ندارد. 2-موسیقیهایی که به مجالس لهو و لعب اختصاص داد و شهوت را تحریک می­کند که این دسته نامشروع است.3- دسته­ای از موسیقی­ها مشکوک است. به این آهنگهای مشکوک نیز نباید گوش داد.

در این میان اما برخی از روحانیون نیز از ابراز نظر صریح ابا کرده­اند. علامه طباطبایی نقل کرده است که برادرش، سید حسن الهی، کتابی را در خصوص موسیقی نوشته است. "برادر ما راجع به تأثیر صدا و کیفیت آهنگ­ها و تأثیر آن در روح و تأثیر لالایی برای کودکان که آنها را به خواب می­برد، و به طور کلی از اسرار علم موسیقی و روابط معنوی روح با صداها و طنین­های وارده در گوش، کتابی نوشتند، که انصافاً رساله نفیسی بود؛ و تا به حال در دنیای امروز بی نظیر و از هر جهت بدیع و بی سابقه بود. لیکن بعد از اتمام رساله، خوف آن را پیدا کرد که به دست نا اهل از ابناء زمان و حکام جائر بیفتد، و از آن حکومت­های غیر مشروع دنیای امروز استفاده و بهره برداری کنند، لذا آن را به کلی مفقود کردند."(مهر تابان، ص24)

این اقدام سید محمد حسن الهی طباطبایی نشان از حساسیتهای موسیقی دارد. ابزاری که می­تواند گاه به سمت لهو میل کند و گاه به موعظه­ای حسنه بدل شود.  


این متن در سایت مباحثات منتشر شد.

طریقت روحانیت؛ عاشقی یا کاسبی؟

فروردین ماه 1340 که زعیم مقتدر شیعه آیت الله العظمی بروجردی درگذشت، بحث بر سر مرجعیت و روحانیت نیز بالا گرفت. برخی از افرادی که دغدغه­ی روحانیت داشتند گرد هم آمدند و مقالاتی در این خصوص منتشر کردند. بحث بر سر معیشتِ روحانیت نیز یکی از پرسشها بود که می­باید پاسخ در خوری می­یافت. مرتضی مطهری به این بحث وارد شد و کوشید تا از نحوه­ی صحیحِ ارتزاقِ روحانیت پرده بردارد. وی مقاله­ای نوشت و از این امر برحذر داشت که روحانیت شیعه، به مانند علمای الازهر مصر، از جانب دولت بودجه­ای دریافت کرده و وابستگی تام و تمام به حکومت پیدا کنند. همچنین وی بر این بود که اگر روحانیت به نحو مستقیم از دست مردم مبالغی را دریافت کند، به مرور وابسته به عامه­­­ی مردم می­شود و از بیانِ حقیقت باز می­ماند و مجبور است به گونه­ای سخن بگوید که همین مردم را خوش آید. مطهری راه چاره را اینگونه عنوان می­کرد که: "راه اصلاح بودجه روحانیت از راه ایجاد صندوق مشترک و دفتر و حساب در مراکز روحانیت است؛ به طوری که احدی از روحانیت مستقیماً از دست مردم ارتزاق نکند. هر کس به تناسب خدمتی که انجام می­دهد از آن صندوق که در اختیار مراجع و روحانیون طراز اول حوزه­های علمیه خواهد بود، معاش خود را دریافت کند".[1]

بحث از اقتصاد و معیشت طلاب، گویی به یکی از دغدغه­های اصلی بدل شده بود. بعضاً طعن و تخفیفهایی که در این خصوص به جانب این صنف نشانه می­رفت، سبب می­شد تا حوزویان نیز از خود به دفاع بپردازد. در سال 1367 اما آیت الله خمینی پیامی به روحانیت نوشت. وی در این پیامِ خود نیز بحث از اقتصاد و معیشت روحانیت را مسکوت نگذاشت. امام خمینی در این پیام با اشاره به انتقادهایی که در خصوص منش اقتصادی روحانیون وارد شده عنوان کرد که: "علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان خوانین نرفته­اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده­اند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیتِ اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه داران در یک کاسه است. خداوند کسانی را که این گونه تبلیغ کرده یا چنین فکر می­کنند نمی­بخشد. ... آنها با زهد و تقوی و ریاضت درس خوانده­اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده­اند و هرگز زیر بار منّت و ذلت نرفته­اند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوّت آنان برای کسب معارف می­کند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کرده­اند و با قناعت و بزرگواری زیستند. در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است نه سایه پول پرستان و ثروتمندان. بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیده­اند".[2] امام خمینی بر این مهم انگشت می­نهاد که روحانیت اساساً با فقر و تنگ دستی زندگانی به سر می­کند و هیچ تعلق خاطری به تجملات دنیا نداشته است.

این اما تنها روحانیون نبودند که بحث از معیشت طلاب را پیش می­کشیدند. روشنفکران نیز پای پیش گذاشتند و در خصوص ارتزاق روحانیت سخن به میان آوردند. عبدالکریم سروش نیز به این بحث وارد شد. او بر این بود که روحانیت نمی­باید از طریق دین کسب ارتزاق کند. وی معتقد بود که اگر روحانیت، سقف معیشتش را بر ستون شریعت بنهد، کمتر می­تواند اثری بر دل مردم کند. به تعبیر سروش: "فقط احرارند که می­توانند پاسبان دین باشند و فقط در سایه چنان حُرّیتی است که افرادی که از دیانت دفاع می­کنند، می­توانند سرافرازانه مدعی شوند که در آنچه می­گویند، رنجی که می­برند، مبارزه و مقاومتی که می­کنند، ذره­ای دفاع از منافع شخصی وجود ندارد. سِرّ توفیق پیامبران نیز همین بود که نعمت هدایت را بی مزد و منّت در اختیار مردم می­نهادند.... کار دین کار عاشقان است نه کاسبان و فقط عاشقانند که می­توانند بر هر چه هست چهار تکبیر بزنند... و یک عاشق سوخته جان بهتر از هزار کاسب آداب دان می­تواند پیام دلربای وحی را در دلها و جانها بنشاند. پرورش دادن و اجیر کردن مبلغان رسمی دین و زندگی آنان را در قبال ترویج افکار و عقاید خاصی تأمین کردن، به هیچ روی با حرّیت نظر ورزی و کار عاشقانه دین مناسبت ندارد".[3]

به باور سروش، ترویج دین را تنها عاشقان و سوخته جانان می­باید برگزینند. نه آنان که به دنبال کاسبی از این راهند و چشم به منفعتی دنیوی دوخته­اند.

Image result for ‫طلبه کار می کند‬‎

با تشکیل جمهوری اسلامی اما معیشت طلاب نیز نظام­مند تر شد. حجه الاسلام نواب مسئول سابق مرکز خدمات حوزه اعلام کرد که می­باید بودجه­ای باشد تا معیشت حداقلی طلاب را بواسطه­ی آن مدیریت کنیم.  وی عنوان کرده بود که: "من وقتی می­بینم زیر بدن یک روحانی کِرم افتاده می­گویم، اگر پول از دولت گرفتن، حتی اکل میته هم باشد، آنرا می­گیریم و مصرف می­کنیم. عقیده­ی من هم این نیست که از دولت باید پول بگیریم اما چاره چیست؟ چه کسی می­آید هزار میلیارد تومان پول به ما بدهد؟ زمانی رفتم خدمت آیت الله موسوی اردبیلی ایشان گفتند که من چهل پیرمرد را در اردبیل اداره می­کنم. بنده به ایشان عرض کردم که ما شانزده هزار نفر را داریم حقوق می­دهیم. من وقتی مرکز خدمات حوزه را درست کردم، کِرم زیر بدن روحانی افتاده بود. حکومت اسلامی ما این وظیفه را بر عهده آحاد مردم گذاشته است. مگر می­شود روحانیت شیعه در این وضع نگه داشته شود؟"[4]

روحانیت، امروز اگر قدری از بودجه­ای استفاده می­کند، اما این هم از حداقلهای ممکنِ زندگی است. روحانیت از این طریق، نه ثروتی می­اندوزد و نه چندان می­تواند امور ابتدایی زندگی را به سر کند.

برخی از روحانیون اما بر آن شده­اند تا علاوه بر مرام طلبگی به اشتغال دیگری نیز روی بیاورند. نقل است که مرحوم سید هاشم حداد، از روحانیونِ سالکی بود که آهنگری نیز می­کرد. او از طریق این پیشه بود که زندگانی­اش را می­گذراند. مرحوم شهید صدوقی، زمینی زراعتی در اطراف قم داشت و از آن راه به امرار معاش می­پرداخت. از این گونه موارد انگشت شمار وجود دارد که علاوه بر مشی طلبگی، به اشتغال دیگری نیز گرایش یافته­اند. نقل است که مرحوم علامه طباطبایی پس از اینکه در نجف اشرف مشغول به تحصیل بوده، به دلیل عدم دریافت مقرری، به تبریز باز می­گردد و مدت ده سال به کشاورزی می­پردازد. ایشان بعدها از این ده سال عمر خود به عنوان خُسران بزرگ یاد کرده بود.

باری برخی از روحانیون، امروزه نیز بر اشتغالات دیگری روی آورده­اند. به نظر می­رسد که در این خصوص می­باید روحیاتِ افراد روحانی را نیز از یکدیگر تمیز داد. برخی روحیه­ای دارند و می­توانند به اشتغالی غیر از طلبگی نیز میل کنند. مرحوم آیت الله حائری شیرازی را در نظر آورید. ایشان روحیه­ی طبیعت گردی و اشتغال در زمینهای زراعتی داشت و به عزلت گزینی بسنده نمی­کرد. حتی در استان فارس طرحی را در انداخت با نام "فلاحت در فراغت" و بسیاری را راغب کرد تا به کشاورزی روی آورند. وی اگر چه در سلک روحانیون برجسته بود اما روحیات دیگری نیز داشت و او را به اموری غیر از تدریس و تحصیل نیز مایل می­کرد.

برخی دیگر از روحانیون اما به درس و بحث مشغولند و مرامی غیر آن را نه راغبند و نه خوش می­دارند. این افراد نیز می­باید پای از تحصیل و تدریس بیرون ننهند. معیشت این افراد نیز از طریق حداقلهای حوزوی تأمین می­گردد. این حداقلها را اما نمی­توان به اَنگ "ارتزاق از راه دین" نشانه رفت.

Related image

در این میان آنچه که رسالت همیشگی روحانیت بوده، پرورش جانهای شیفته است. برخی به درس آموزیِ خود آن را برآورده می­کنند. برخی نیز روحیات حضور در کارهای دیگر دارند و بعضاً به اشتغالاتی غیر حوزوی گرایش می­یابند. آنان که اشتغالِ دیگری را برگزیده­اند، نمی­باید از رسالتِ حقیقی خود غافل افتند. اگر رسالت حقیقیشان را در نظر داشته باشند، اگر به طمع دنیا طلبی نیفتند، اگر هدایت عامه را به فراموشی نسپارند، اگر برگزیدنِ اشتغالی دیگر لطمه­ای به رسالت حقیقی آنها وارد نیاورد، می­توانند به انجام آن کارِ غیر حوزوی نیز نائل آیند. آنچه در این میدان مهم است، برآوردن وظیفه­ی اصلی و همیشگیِ روحانیت است. برخی به مانند سید هاشم حداد بر اشتغالی دیگر نیز راغبند و برخی به مانند علامه طباطبایی آن را خسران عظیم می­دانند.

باری! کار هدایت، کار عاشقان است؛ چه به اشتغالات دیگری میل کنند و چه سر در جِیب تدریس و تحصیل فرو برند. اما آیا می­توان با اشتغالی دیگر، این هدایت عاشقانه را به سرانجام رساند؟ این پرسشی است که هر فرد روحانی می­تواند آن را صادقانه با خود در میان گذارد.

                                                                                           

این متن در شماره 125 نشریه خیمه منتشر شد.



[1] مرتضی مطهری، مشکل اساسی در سازمان روحانیت، منتشر در کتاب "بحثی درباره مرجعیت و روحانیت"

[2] پیام تاریخی حضرت امام خمینی به روحانیت، 3 اسفند 1367

[3] عبدالکریم سروش، سقف معیشت بر ستون شریعت، مجله کیان، ش 26، 1374

[4] گفتگوی تصویری سایت مباحثات با حجه الاسلام سید ابوالحسن نواب