امام رضا(ع) و ادب فراموش شده ی زیارت

امام رضا (ع) و ادب فراموش شده‌ زیارت

حاج حسین، پیرمرد خوش قلب اما کم طاقتِ محله­ی ماست. به آداب شریعت به شدت پای بند است. مستحبات را به کرّات به جای می­آورد. بارها به حج رفته، کربلا و نجف را سالیانه چندین بار زیارت می­کند. در بحبوحه بحران سوریه حتی به زیارت بانو زینب کبری(س) نائل آمده است. همیشه سجاده­اش در صف اول مسجد افتاده؛ گویی ورود دیگران به محدوده­ی او حکم نماز غصبی بر نمازگزار بار می­کند.

صبح عید فطر بود که دیدم حاج حسین با آقا رضا صبوری ترشرویی می­کند. عرق بر پیشانی آقا رضا نشسته و سر به زیر انداخته و از مسجد خارج می­شود. نزدیکتر رفتم و عید را به حاج حسین تبریک گفتم. حاج حسین اما گِرهی به پیشانی­ اش افتاده که به راحتی باز نمی­شود. علتِ این تندخویی را از اطرافیان جویا می­شوم. می­گویند که آقا رضا صبوری عید را به حاج حسین تبریک گفته و از وی خواسته که دعا کند امسال به مشهد و پا بوسی امام رضا(ع) مشرّف شود. حاج حسین از وی پرسیده که آخرین بار چه موقع به زیارت رفته­ ای؟ آقا رضا با شرمساری اذعان کرده که تا به حال توفیق زیارت نداشته­ ام. حاج حسین هم از کوره در رفته و طاقت از کف داده و بر سر وی فریاد زده است که مگر تو شیعه نیستی؟ مگر حُب ائمه در سینه نداری؟ مگر به اعمال اندک خود در این دنیا دلبسته­ای و شفاعت اهل البیت را نمی­خواهی؟ و دهها از این سخنان را یکجا بر آقا رضا حواله داده است.

آقا رضا صبوری لحاف دوز محله­ی ماست. مغازه کوچکی دارد و امرار معاش می­کند. از وضع معیشتی او اطلاعی ندارم اما به خوش خُلقی و نیک­رفتاری او تمامی محله معترفند. غمگین شدن او، سبب تلخکامی اهالی مسجد شده است. اینگونه برخوردهای حاج حسین البته مختص به او نیست و تازگی ندارد.

زیارت امام رضا (ع) نه کم نعمتی است که بتوان بر آن چشم بست. در روایتی بیان شده است که زیارت امام رضا(ع) پاداش هزار حج دارد.[1] باری این هست اما جز این هم سخنانی هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. کلام مولا امام رضا(ع) خود در بر دارنده­ی تعالیمی است که می­تواند رهنمایمان در این وادی باشد. امام رضا(ع) از پیامبر نقل کرده است که: "هر کس مرد یا زن مؤمنی را به سبب تهیدستی یا اندک بودن مال و داراییش خوار شمارد یا تحقیر کند، خداوند متعال در روز قیامت او را انگشت نما و رسوا خواهد کرد.".[2] این سخن امام را در نظر آورید و با آن، رفتار حاج حسینها را بسنجید. چه می­توان گفت اگر آقا رضا صبوری از تهیدستان باشد و اذن سفر زیارتی نداشته باشد؟

از این سخن درگذرید. سخنان امام هشتم شیعیان را در خصوص ویژگیهای محبوبترینِ خلق بنگرید که چگونه اینچنین افرادی را معرفی می­کند. از ایشان نقل است که فرمودند: "همه خلق عیال خدا هستند، پس محبوب­ترین خلق به درگاه خدا کسی است که به عیال خدا سودی رساند یا خانواده­ای را خوشحال کند یا در پی برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که این نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجد محبوب­تر است".[3] این سخنِ امامی است که سالهاست به زیارتش می­رویم و بر گردش طواف می­کنیم. حضرتش می­فرماید که برآوردن حاجت انسانی دگر، از اعتکاف دوماهه در مسجد هم اولی است. این تعلیم را به که باید گفت؟ به چه شیوه باید به این سخن افتخار کرد؟ سجده بر تربت نهادن و ذکر و تسبیح گفتن و اعمال عبادی را به جای آوردن اگر چه نیکو و بسیار نیکوست؛ اما بنگرید که امام شیعیان چگونه بر اولویت دیگری تأکید دارد و آن را در پیش چشمان برجسته می­کند.

باز هم بشنوید از امام رضا(ع) که گفت: "همانا خداوند در زمین بندگانی دارد که در راه نیازهای مردم می­کوشند. آنان در روز قیامت ایمن و آسوده­اند و هر کس مؤمنی را شاد کند خداوند هم در روز قیامت قلبش را شاد می­سازد".[4] در روایتی دیگر از امام رضا(ع) گفته شده است که مهرورزی و برخورد نیک با مردم یک سوم از عقل است.[5] و از امام سئوال شد که عقل چیست؟ حضرت در جواب فرمود: عقل آن است که انسان غصه­ها را فرو برد و گرفتاریها را تحمل نموده و با دشمنان بسازد و با دوستان مدارا کند.[6] ساختن با دشمنان و مدارای با دوستان، یکی از محورهای اصلی کلام امام رضاست و بارها به آن تأکید می­کند. شفقت و نیک رفتاری، بخشش و گذشت، گوهرهای همیشگیِ کلام امام(ع) است. در حدیثی از ایشان نقل شده است که: دو گروه با هم رو به رو نمی­شوند مگر این که نصرت و پیروزی با گروهی است که عفو و بخشش بیشتری داشته باشد.[7] امام رضا(ع) در روایتی دیگر از پیامبر، مهم­ترین رکن عقلانیت را بعد از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم معرفی می­کند.[8]

 مدارای با مردم، تا چه میزان در میان ما زائرین همیشگیِ امام وجود دارد؟ حاج حسین چگونه با مردمی برخورد می­کند که هم کیش اویند اما یک امر مستحب را مغفول نهاده­اند؟ در نظر امام رئوف، انسانها با یکدگر برابرند و حُرمت همگی را می باید نگه داشت. حال چه بر مشی مسلمانی باشند و چه در غیر آن؛ چه سعادتِ پای بوسیِ حضرتش را داشته باشند و چه کم توفیق از این زیارت باشند. ما که به زیارت می­رویم و بدان افتخار می­کنیم، تا چه میزان به فرامین حضرتش واقفیم؟ تا چه میزان او را می­شناسیم؟ چه سخت است که اسلحه بر کمر بسته­ایم و به شکار آهو می­رویم، اما فریاد بر می­آوریم که یا ضامن آهو. این از شگفتیهای مرام و مسلک مسلمانی ماست.

 زیارت بارگاه حضرت، آدابی دارد. نخستین ادبش، واقف شدن به سخنان و آموزه­ ها حضرتش است. نگاهی که ما را مشق مهربانی با دگران می­دهد و از غرور دینی منع می­کند. شاید اگر حاج حسین هم آموزه ­های امام رضا(ع) را می­دانست، گِرهی به پیشانی­اش نمی­افتاد و با آقا رضا صبوری با هم به زیارت مشرّف می­شدند.


این متن در ایرنا پلاس منتشر شد.

 



[1] شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص349

[2] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 72، ص 44

[3] همان، ج 71، ص 316

[4] همان، ج 41، ص332

[5] کلینی، کافی، ج 4، ص 696

[6]  شیخ صدوق، امالی، ج 1، ص 770

[7] کلینی، کافی، ج2، ص 108

[8] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص 35

حجاب و دوربین­هایی برای مبارزه

Image result for ‫اسنپ حجاب‬‎

چند وقتی است که با رشد فضای مجازی، برخی از داعیه ­داران حقوق شهروندی، موضوع حجاب را برجسته کرده و از بانوان ایرانی می­خواهند تا تصاویر بدون حجاب خود در سطح شهر را منتشر کنند. حالا دادسرای ارشاد به میدان آمده و پادزهری برای این گونه فعالیتها یافته است. این دادسرا حکم داده که زین پس اگر فردی را در حال کشف حجاب دیدید، تصویری از او تهیه کرده و ارسال کنید تا به حکم قانون با او برخورد شود.[1] گویی میدان نزاعی بوجود آمده که در آن یکی مُشتی می­زند و دیگری به تلافی بر می­ آید.

 اما این نحوه مواجهه تا چه میزان می­تواند درمان درد باشد؟ آیا به این نحوه برخوردها می­توان رغبت به حجاب را افزون کرد؟ آیا می­توان مُعرِّفِ نیکی برای پیام اسلامی بود؟

1- اوایل انقلاب بود و شور انقلابی در گرفته بود. انتخاباتی که برگزار می­شد، همراه با پیروزیهای قاطع طیف حاکم بود. برخی بر آن بودند که دیگر افکار اساساً در انتخابات حق حضور ندارند. می­گفتند که در انتخابات نباید افراد غیر انقلابی را تأیید کرد؛ مبادا که نفوذ در دستگاه حاکمه رخ دهد. مرحوم سید محمود طالقانی از جمله افرادی بود که نگرشی دگر در این خصوص داشت. او اینگونه ایده­ ها را بر نمی­ تابید. در یکی از سخنرانیهایش صراحتاً گفت که: "به من می­گویند که کمونیست ها نفوذ می­کنند، خب بکنند، مگر چه کار می­کنند؟ در مقابل این همه قدرت دینی، بر فرض 3 یا 4 نفر کمونیست در درون یک شورای 11 نفره هم وجود داشته باشد. هی وحشت... هیچی نیست کمونیسم، در این مملکت کمونیسم هر چه کنار برود و هر چه تو سری بخورد، اسلحه اش می­شود مظلومیت، اسلحه مظلومیت از هر سلاحی قوی تر است. کمونیسم مولود استبداد سیاسی و دینی در جوامع غربی است، اصالت ندارد، در هر کشوری که استبداد استعمار و محرومیت بوده و چهره دین حذف شده است، پشت این نهضت­ها کمونیسم خود به خود تشکیل خواهد شد".[2] طالقانی اصرار داشت که حتی اگر افکار رقیب هم در انتخابات رأیی نیاورد، می­باید از آنها دعوت کرد تا در مجلس حضور بیابند.



طالقانی می­دانست که هر چه برخوردی حذفی صورت پذیرد، راه برای گسترش و رشد آن تفکر نیز بیشتر مهیّا می­گردد.

2- این سخن را وانهیم. از موضع شرعی به ماجرا بنگریم. در رسالت امر بر معروف و نهی از منکر، آنچه ملاک است و آنچه مبناست، احتمال تأثیر پذیری است. با این واجبِ شرعی، می­باید معروفی مستقر شود و منکری ریشه کن گردد. کدامین باور سلیم می­پذیرد که با برخوردهای حذفی، سلبی و فیزیکی می­توان باوری را مستقر کرد؟ پُر بی راه نبود که سید بن طاووس بر این باور بود که امر به معروف و نهی از منکر، تنها می­باید در قلب انسان تحقق یابد. به باور وی کفایت می­کند که دل به منکر نسپُرد و از آن اِعلام برائتِ قلبی کرد.[3]



سیّد بیم آن داشت که مبادا این فرعِ فقهی به نیکی انجام نپذیرد و به زبانِ تلخی و یا رفتار ناروایی به انجام رسد و نتایج شومی به بار آورَد و مردمان را از دین و دینداری رَمیده کند. این رأیِ یک عالِم شیعی در سده­ی ششم و هفتم هجری بود. شگفت آنکه برخی عالمانِ دین، در زمانه­ی معاصر، امر به معروف را به مثابه ­ی جهاد دیده و بر این باورند که می­ باید از گناه بازداشت حتی اگر نزاعی در بگیرد و خونی ریخته شود. چگونه می­توان در دنیای کنونی، نزاعی را تدارک دید و قلم تخفیف بر دیگران کشید و انتظار بُرد که به دین و دینداری مایل شوند و امر بر معروفِ ما به ثمر نشیند؟

در نظر آورید سیمای دخترکی را که در ماجرای اخیر اسنپ وارد شد و در نهایت، تصویری از او منتشر شد که غم از چهره ­اش می­بارید. چگونه می­توان پذیرفت که او اینک به جرگه­ ی ملتزمین به حجاب در آمده است؟ چگونه می­توان باور کرد که ایمان به حجاب شرعی در قلب او رسوخ کرده و زین پس به طوع و رغبت بدین موضوع التزام می­ ورزد؟

اهل منبر می­باید این را بر مردمان بارها و بارها تذکار عالمانه دهند که ایمان جز به رغبت و میل درونی رخ نمی­دهد. اجبار و اکراه بر امری، فرسنگها با ایمان قلبی فاصله دارد. آنانکه داعیه دینداری دارند و به توصیه یک مقام قضایی اینک بر آنند تا دوربین به دست گیرند و از کشف حجاب دگران تصویری بردارند، بدانند که بوی رحمت از این عمل به مشام نمی­رسد. بازی در میدان رقیب، برکتی به ارمغان نمی­آورد.

 بدانیم و به خاطر آوریم زمانی که در جنگ صفین آب بر حضرت امیر(ع) بستند، آنگاه که سپاهیانِ حضرت توانستند پس از مبارزه­ای طاقت فرسا، دوباره به آب دست یابند و توان بستن آن را برای سپاه دشمن نیز داشتند، اما هیچگاه در مقام مقابله به مثل بر نیامدند. هیچگاه آب از دشمن دریغ نداشتند. میدانِ مبارزه برای علی(ع) و سپاهیانش، میدانی نیست که معادلات بازی را رقیب برای او تعیین کند و او را به مقابله به مثل بکشاند. او از مرامِ کریم خود هیچگاه عدول نمی­کند، حتی اگر بر صحنه­ ی مبارزه باشد.

مؤمن آن است که بر دیگران رحمت بَرَد و شفقت ورزد. بر غیر دینداران هم به دیده­ی مِهر و عنایت بنگرد. در این دنیا، هرکسی مرامی را برگزیده است. همگان را به مسلکِ خود دعوت کردن و بر دیگران به دیده­ی تحقیر نگریستن، نه شایسته­ی رفتاری اخلاقی است و نه عملی دینی در حساب می­آید.

بیاییم در میدان رقیب بازی نکنیم. دوربین به دست گرفتن و از حجاب دیگران تصویر برداشتن، نه کسی را به حجاب ترغیب می­کند و نه برکت و تأثیر مثبتی در این موضوع بوجود می­ آورد. بگذارید تا اگر اندک هنجاری هم شکسته می­شود، با حذف و انکار و برخوردهای ناروا، در موضع مظلومیت قرار نگیرد و تیغ آن بُرّان نگردد. همان سخنی که مرحوم طالقانی در اوایل انقلاب به ما توصیه کرد و بدان گوش نسپردیم که: اسلحه­ ی مظلومیت از هر سلاحی قوی­تر است.

 

 



[1] https://www.mizanonline.com/fa/news/523518/دعوت-دادسرای-ارشاد-از-مردم-برای-نظارت-اجتماعی-بر-جرائم-منافی-اخلاق-و-عفت-عمومی-اعلام-شماره-تلفن-برای-ارسال-گزارشات-مردمی-شهروندان-تهرانی-یار-قوه-قضاییه-می%E2%80%8Cشوند

[2] اندیشه های اجتماعی سیاسی آیت الله سید محمود طالقانی، پژوهش محمد بسته نگار، ص126

[3] سید بن طاووس، کشف المحجه لثمره المهجه؛ نقل از اتان کلبرگ؛ کتابخانه سید بن طاووس

کدام ارجح است؟ نَعلین خاکی یا فتوای انسانی؟

Image result for ‫کمک روحانیون به سیل زدگان‬‎
پای در گِل و لای می‌نهد و هیچ از آن پروا ندارد، گوشه فرش را بر شانه نهاده و عَرَق می‌ریزد تا روند امداد را تسهیل کند، چهره و جامه‌اش به گِل نشسته اما مقیّد است تا عمامه را همچنان بر سر داشته باشد. سیل و زلزله هم بهانه‌هایی می‌شود تا روحانیت، خود را به اجتماع معرفی کند. در واقعه سیل اخیر بود که تصاویر کمک رسانی برخی روحانیون خبرساز شد و بحثی دوباره در خصوص فعالیت‌های اجتماعی روحانیت در گرفت. این شاید از دغدغه‌های جدید روحانیون است که می‌باید خود را در کنار سایر اقشار جامعه به تصویر کشند و همراهی خود را با دیگر مردمان نشان دهند.

تصاویری اینچنین در فضای مجازی، البته مسبوق به سابقه است. تصاویری که روحانی برجسته‌ای را در حال خرید یا در صف مطب دکتر در کنار سایر مردم به تصویر می‌کشد. این‌گونه فضاها بر آن است تا نشان دهد که روحانیت نیز مانند سایر مردم به مشی روزگار می‌پردازد و فاصله‌ای از آنها ندارد.

انکار نمی‌توان کرد که اقبال به روحانیت کاسته شده است. پیش از این، روحانیت قداست و مقبولیت مضاعفی داشت. از آبِ دهانِ طلبه‌ای درمان بیماری خود را آرزو می‌بردند، به نظر کردنِ صاحب نَفَسی، گشایش در امورشان را از خداوند می‌خواستند. اما در دنیای کنونی کجاست اینگونه برخوردها با ارباب عمایم و صاحبان کسوت روحانیت؟

اگر چه برخی ناکارآمدی‌های مدیریتی، وجهه روحانیت را نیز مورد خدشه قرار داده است، اما این تمامِ ماجرا نیست. می‌باید زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنیم را نیز در نظر آورد. وقتی که سخن از اقتدار روحانیت می‌رود، برخی سخن از فتوای میرزای شیرازی به میان می‌کشند و عنوان می‌کنند که در زمانه‌ای، یک فتوا از مرجعی شیعی صادر شد و حاکمیت به همان یک فتوا، در مقابل مسئله تنباکو، کمر خم کرد. باری در زمانه‌ای چنین بود و به سرانگشت روحانیت و مرجعیت، سیل جمعیتی به راه می‌افتاد و رأی فقیه بر کرسی قبول عموم می‌نشست. اما امروزه زمانه‌ای است که این کاریزماها درهم شکسته است. آن سخن کارل مارکس را به خاطر آورید که می‌گفت در دوران مدرن، هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود. این اقتدار و کاریزما در حال شکسته و دود شدن است. این مواجهه نه تنها با روحانیت صورت می‌گیرد که حتی در میان دیگر اقشار نیز وجود دارد. اقتداری که پدر خانواده داشت را امروزه کمتر می‌توان از آن سراغ گرفت. اقتداری که یک معلم داشت، در دنیای اکنون کمتر دیده می‌شود. این همان امور سخت و صُلبی است که باید دود شود و به هوا برود. گفته می‌شود در برخی از کشورها، یک روز مشخصی دارند که در آن، دانش آموزان می‌باید در مقابل معلم خود بایستند و با کیک به صورت معلم بزنند. این امر کاملاً به همین علت صورت می‌گیرد که آن اقتدار اولیه معلم شکسته شود. گویا دنیای مدرن چنین می‌طلبد. به نظر می‌رسد که فروکش کردن اقتدار سابق روحانیت، قسمتی از اقتضائات دنیای مدرن است و نباید آن را مختص به این صنف دانست.

فارغ از این امور سخت و صلبی که به فراخور رویکرد جهانی فروریخته، اما روحانیت در دیار ما به اکسیرهای دیگری نیز می‌تواند راه درمان را طی کند. امروز که مجال عرضه اندیشه و مَرام فکری را می‌توان در کوچک صفحه‌ای در دست پسرکی نیز بازتاب داد، می‌توان و می‌باید رسالتِ حقیقی روحانیت را نیز به تصویر کشید. این رسالت حوزوی و روحانی جز این نیست که درک بخردانه، متمدّنانه و مداراجویانه از دین و خدا و پیغمبر عرضه کرد. روحانیت می‌باید مَنش عَقلانی، رَحمانی و انسانیِ فرد دین‌دار را به تصویر کشد؛ اگر سخنی نابخردانه از منبر و تریبونی رسمی ابراز می‌شود، رشادت ورزد و نام اسلام و مسلمانی را از آن بازستاند. اگر رفتار و مَنِشی در خور است، به این بهانه که غیرهمکیشان آن را به انجام رسانده‌اند، مُهر بطلان ننهند. اگر تدبیر و درایتی از نامسلمانی می‌بینند، آن را به حکم انسانیت مقبول اعلام کنند.

روحانیت به جاست که پیش از حضور فیزیکی در امدادرسانی‌های سیل و زلزله، ابتدا در ارتباط میان این‌گونه وقایعِ ناگوار، با گناه و معصیت تجدید نظر کنند. وقتی که فردی در کسوت روحانیت، گناه مردمان را عامل ویرانی و بلای آسمانی می‌داند، نمی‌تواند انتظار همدلیِ مصیبت زدگان را داشته باشد. اگر از جانب جامعه روحانیت نیز سخنی به اعتراض بلند نشود، به هر میزان هم که روحانیانِ دلسوزی دست به کار شوند و عَرق بریزند و در گل و لای غَلط بزنند و دست آسیب‌دیدگان از سیل را بگیرند، کمتر اثری در دل مردمان ایجاد می‌کنند.

روحانیت ابتدا می‌باید ارتباط میان خبط و خطایی کوچک را با سیلی ویرانگر انکار کند. تبیین کند که بلای آسمانی هم زمانی فرومی‌آید که بر روی گُسل خانه بسازیم، سیل ویرانگر هم زمانی اثر می‌کند که بر روی مسیر رودخانه، جاده و خیابان می‌کشیم. این زمان است که معصیت عظیم رخ داده است و بلای عظیم نیز به وقوع می‌پیوندد و مردمان را خانه به دوش می‌کند. وقتی که از تجربه آنان که غیر دین‌دارشان می‌خوانیم، مدد نمی‌گیریم و خود را به پشتوانه مَرام دین‌دارانه‌مان مستغنی از علمِ جهانی می‌دانیم، آن زمان است که بلّیه آسمانی نیز فرو می‌آید. و اینها نه بلای آسمانی که بی تدبیریِ این جهانی ماست.

مَرام روحانیت باید جلوه‌ای از دین‌داری را نشان دهد که همگان به رغبت تام به آن میل کنند و ایمان خود فربه نمایند. آن زمان است که اگر مشکلی، مصیبتی و ناملایمتی هم رخ دهد، می‌توان به قوّت ایمان در مقابل آن ایستاد و خم به ابرو نیاورد. قدرتی که از چنین ایمانی حاصل می‌شود، حسرت دیگران را نیز به همراه دارد:
مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد                   کافر از ایمان او حسرت خورَد
Image result for ‫کمک روحانیون به سیل زدگان‬‎

روحانیت می‌باید پیش از سیل و زلزله، ایمان را به دل مردمان انداخته باشد. می‌باید قرائتی از دین‌داری بیان کرده باشد که فرسنگ‌ها از کینه‌توزی به دور باشد. تفسیری از دین ارائه داده باشد که به هنگام کمک‌های خارجی به سیل‌زدگان، پروای نجاست آن نداشته باشیم و مِهر دیگران را به حکم انسانیت پذیراگردیم. چه غمناک است زمانی که در بحبوحه این مصائب و ویرانی‌ها، پروای نجاست کفار داریم. یا بیم آن داریم که دست پیرزنی مُضطر را نگیریم مبادا که اختلاط با نامحرمی رخ دهد.

نگاه مردمان به رأی فقهی فقیهان است و نه امدادرسانی‌های آن. در نظر آورید کمک‌های بسیاری را که از جانب مراجع عظام تقلید به اقشار مختلف مردمی صورت گرفته است. مراکز آموزشی و درمانی عدیده‌ای را که توسط این بزرگواران ساخته شده است بنگیرد. اما کیست که این امور در نظرش بزرگ و برجسته جلوه کند و از یک رأی فقهی که آن را منطبق با جهان امروزی نمی‌یابد درگذرد؟ مردمان از روحانیت، امید فتاوای گره‌گشا و امروزین دارند و سایر اقدامات آنها را در حاشیه تفسیر می‌کنند.

باری! به نظر می‌رسد که گام نخست و اساسی روحانیت این است که برخی تصورات نامعقول در عرصه دین را اصلاح کنند. ابتدا فتاوای انسانی را از انبان فقهی استنباط کنند، نگرش مداراجویانه و انصاف‌طلبانه را به دین‌داران عرضه کنند. هر چه غیر دین‌داران می‌کنند را مُهر بطلان ننهد. دستاوردهای جدیدِ انسانی را به دیده شِرک ننگرند. در این صورت است که روحانیت نیز می‌تواند مقبولیتِ پیشینِ خود را بازیابد. در رَوَند امداد رسانیها شاید کمتر کسی به نعلین و عمامه به خاک نشسته روحانیت وَقعی بنهد، فتاوای انسانی آنهاست که امور را بهبود می‌بخشد.

این متن در شماره 129 ماهنامه خیمه منتشر شد.
 

محفل فلسفی تهران

Image result for ‫موسسه حکمت و فلسفه‬‎

از مدرسه­ ی مروی و مؤسسه حکمت و فلسفه، می­ توان به عنوان دو پایگاه اصلی فلسفه تا پیش از انقلاب اسلامی در تهران یاد کرد. اما امروز فلسفه­ در تهران را در کدام محافل می­ توان ردیابی کرد؟

در تهرانِ امروز، برخی به محافلِ شخصی و خصوصی بسنده کرده­ و تأملات خود را عنوان می­کنند، عده­ ای به دانشگاه دل سپرده ­اند، بعضی نیز فلسفه ورزی را از بیرون دانشگاه ادامه می­دهند. حامیان فلسفه اسلامی از جمله حاضرین در فلسفه­ ی امروز تهران هستند. آقا سید رضی شیرازی از فضلایی است که به تدریس اسفار اربعه و منظومه سبزواری مشغول است. وی از شاگردان شیخ حسین حلی و میرزا مهدی الهی قمشه ­ای و شیخ حسن شعرانی محسوب می­شود. او از جمله فیلسوفان صدرایی و داعیه داران حکمت متعالیه است. فلسفه­ ی اسلامی اما مختص به حکمت متعالیه نیست. آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی نیز در فلسفه اسلامی به تحقیق و تدریس مشغول است. وی علاوه بر حکمت متعالیه، توجه بیشتری به فلسفه مشاء دارد. او از شاگردان مرحوم محمد تقی آملی و رفیعی قزوینی محسوب می­شود. وی در دانشگاه امام صادق(ع) تهران مشغول به فعالیت است. حکمت اشراق نیز در فلسفه تهران، حامیانی دارد. غلامحسین ابراهیمی دینانی را می­توان از احیاء کنندگان حکمت اشراقی دانست. وی که از شاگردان علامه طباطبایی بوده، بیش از دیگران مورد توجه رسانه­ ها قرار گرفته است. وی عضو بازنشسته دانشگاه تهران است و اینک در مؤسسه حکمت و فلسفه ایران نیز به فعالیت مشغول است. حامیان فلسفه اسلامی، در خرداد ماه هر سال، همایشی را در نکوداشت ملاصدرا برگزار می­کنند.

در تهران اما نحله­ های دیگری از فلسفه نیز مورد توجه است. پژوهشگاه دانشهای بنیادی ipm مرکزی است برای فیلسوفان تحلیلی. حمید وحید دستجردی ریاست این پژوهشگاه را به عهده دارد. وی که از شاگردان عبدالکریم سروش بود اما از موضع یک فیلسوف تحلیلی به بحث قبض و بسط وارد شده و ادعا کرده بود که نظریه قبض و بسط به یک ناواقع گرایی منتهی می­شود. علی پایا نیز از جمله افرادی است که به فلسفه تحلیلی دلبسته است. وی اما مدتی است که در انگلستان مشغول به تدریس است.


علاوه بر اینها، فلسفه علم هم در تهران طرفدارانی دارد. دکتر مهدی گلشنی از آن جمله است. وی استاد دانشگاه صنعتی شریف است. رشته­ ی تخصصی او فیزیک است اما در زمینه مطالعات تطبیقی میان دو حوزه علم و دین نیز صاحب نظر است. وی به عنوان بنیان­گذار گروه فلسفه علم دانشگاه شریف شناخته می­شود. دکتر شاپور اعتماد نیز به فلسفه علم دلبسته است. حوزه پژوهش او نیز فلسفه علم است و علاوه بر آن در سالهای اخیر مسئولیتهایی در زمینه علم سنجی در سطح کشور را به عهده داشته است.

میراث داران احمد فردید نیز در فلسفه­ ی امروز تهران حضور دارند. نام فردید با مارتین هایدگر گره خورده است. دکتر رضا داوری اردکانی از وابستگان فکری به احمد فردید است. او که بازنشسته از دانشگاه تهران است، اینک در دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان استاد مدعو به فعالیت مشغول است. گرچه او توصیف خود به هایدگری را قبول ندارد، اما وی در جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه 70 به عنوان یک طرف ماجرا مطرح بود. محمد جواد فرید زاده نیز اگر چه دلبسته­ ی استادِ خود احمد فردید است اما کمتر دفاعی از وی انجام می ­دهد. فرید زاده، زمانی مشاور فرهنگی سید محمد خاتمی بود و در سالهای 78 و 79 ریاست مرکز گفتگوی تمدنها را برعهده داشت. او اینک عضو شورای عالی علمی دائره المعارف بزرگ اسلامی است.

بنیاد دائره المعارف اسلامی نیز محلی است برای مدرسان و محققان فلسفه. بعضاً افرادی که اجازه حضور در دانشگاهها را ندارند، در این مرکز به فعالیتهای علمی مشغولند. از آن جمله می­توان به محمد مجتهد شبستری اشاره کرد. شبستری را باید در جرگه­ ی روشنفکران دینی محسوب کرد. سید جواد طباطبایی که فلسفه­ ی سیاسی را دنبال می­کند نیز در همین مرکز به فعالیتهای علمی مشغول است. از جمله افرادی که بیرون از محیط دانشگاه به فعالیت می­پردازند می­توان به مصطفی ملکیان نیز اشاره کرد. عمده تأملات وی در خصوص فلسفه اخلاق است. مرتضی مردیها نیز از جمله افرادی است که دیگر در محیط دانشگاه حضور ندارد اما دست از تأمل و تفکر باز نداشته است. وی خود را از مدافعان لیبرالیسم می­داند.

فلسفه در تهران، اینک مختص به یک گرایش فکری و یک رویکرد واحد نیست. کاش که همه­ ی این نحله­ های فلسفی، اذن ابراز عقیده­ ی خود را بیابند و کوره ­ی فلسفی تهران را گرم و گرمتر کنند.

 

آیت الله شریعتمداری و سودای تحقق قانون

Image result for ‫آیت الله شریعتمداری‬‎

آیت الله شریعتمداری از جمله مراجعی بود که دغدغه­ ی حفظ قانون داشت. بر این باور بود که عمل به قانون می­تواند کشور را نجات دهد. هم شاهِ ایران را به این مهم توصیه می­کرد و هم فعالین انقلابی را به آن توجه می­داد. وی در مصاحبه ­ها و گفتارهای خود، بارها از این رویکردِ خود سخن به میان آورده بود. در مصاحبه ­ای که بهمن ماه 1356 با رادیو بی­ بی ­سی انجام داد نیز بر حفظ آرامش مردم و اجرای قانون اساسی تأکید کرده بود. وی تا آستانه­ ی انقلاب اسلامی بر همین رویکرد خود اصرار داشت و الزام به قانون را راه نجات کشور می­دانست. در اردیبهشت ماه 1357 وی در پاسخ به خبرنگار فرانسوی در مورد برقراری و تشکیل حکومت اسلامی گفته بود: "حکومت اسلامی مورد علاقه شدید و عمیق ماست، ولی شرایط و موقعیت فعلی این چنین آمادگی را ندارد و شاید رسیدن به آن در حال حاضر یک آرزوی دور باشد. ما قبل از هر چیز خواستار اجرای قانون اساسی هستیم".[1] ایده­ی شریعتمداری این بود که شاه بماند و به قانون اساسی ملتزم باشد تا امور کشور به سامان گردد.

شریعتمداری در جریان انتخاب ولیعهدی برای شاه نیز از آن جهت که خلاف قانون اساسی بود و رویّه ­ای مذموم را در قانون پایه گذاری می­کرد به مخالفت برخاسته بود. وی که به اجرای قانون اصرار داشت، پیامی به شاه فرستاده و اعتراض کرده بود که: "این که در حال اجراست هرج و مرج است، وظیفه قانونی شاه حفظ امنیت مردم است".[2] آیت الله شریعتمداری ایجاد محدودیت برای علما و مراجع را هم از آن رو که خلاف قانون تلقی می­شد بر نمی­ تابید.

بر اساس همین التزام به قانون، شریعتمداری بر این باور بود که انتخاباتی برگزار شود و متدینین نیز در آن نامزد شوند. بر اساس این ایده، زمانی که مجلس تشکیل شد و مذهبیها نیز صاحب کرسی نمایندگی شدند، آنگاه می­توان به اصلاحات مذهبی نیز اقدام ورزید. شاه را نیز با همین کرسیهای مجلس می­توان محدود کرد و از قدرتِ او کاست. گفته می­شود مرحوم شریعتمداری معتقد بوده که در دوران معاصر، روحانیون نباید حکومت کنند و حکومت باید به دست دیگران باشد و روحانیت نظارت کند.[3]

اینگونه مواضع شریعتمداری، برخی موافقان و مخالفانی به همراه داشت. از موافقین وی، طیف جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. آنها نیز در مبارزات پیش از انقلاب، به مسأله­ ی حفظ قانون تأکید داشته و با رویکرد شریعتمداری همدلی داشتند. گفته می­شود که آقایان نهضت آزادی هر وقت به قم می­آمدند، ابتدا به دیدن مرحوم شریعتمداری می­رفتند و سپس با امام خمینی دیدار می­کرده ­اند.­

مواضع آیت الله شریعتمداری و التزام به قانون، فعالین انقلابی را چندان خوش نمی ­آمد. همین التفات ایشان بود که سبب می­شد برخی اعتراضها و مخالفتها نیز علیه آیت الله به وقوع پیوندد. بعد از مصاحبه­های شریعتمداری و تأکید ایشان بر حفظ قانون، مخالفین وی اینگونه اعلام موضع می­کردند که: صحبت­های آقای شریعتمداری مستدل بود، اما این مصاحبه به حرکت انقلابی و نهضت اسلامی ضربه می­زند به دلیل این که هدف انقلاب و هدف حرکت اسلامی این است که شاه برود، هدف امام این است که حکومت و رژیم تغییر پیدا کرده، حکومت اسلامی جایگزین رژیم شاهنشاهی بشود.[4] منتقدان این رویّه ­ی آیت الله شریعتمداری بر این باور بودند که اگر مردم به سخنان آیت الله خمینی عمل نمی­کردند و به خیابان نمی ­ریختند و جانشان را فدا نمی­کردند و به توصیه­ های مرحوم شریعتمداری اکتفا می­نمودند، نه تنها حاکمیت پهلوی سرنگون نمی­شد، بلکه روز به روز هم بر اقتدارش افزوده می­گشت.[5]

از همین روی بود که شریعتمداری با فعالیتهای انقلابی و براندازی حاکمیت موافقت چندانی نمی­کرد. وی به اعتراض علیه افرادی می­پرداخت که در صدد براندازی حاکمیت و برچیدن قانون اساسی بوده­اند. پرویز ثابتی نقل کرده است که در آستانه انقلاب، به نزد شریعتمداری رفتم و از رفتار انقلابیون گلایه کردم و گفتم این گونه رفتارهای تند، خلاف اصول اسلامی است. شریعتمداری پاسخ داد: از شتر پرسیدند چرا گردنت کج است، او جواب داد کجا در بدن من راست است؟

اینگونه اظهارات شریعتمداری مخالفتها علیه وی را افزون می­کرد. وی اما در پاسخ گفته بود که: "آقایان شما مرا بی دین ندانید، من به همه چیز معتقدم ولی دارم می­بینم که اینها شاه را بیرون می­کنند و نمی­توانند مملکت را اداره کنند، در نتیجه عقیده مردم نسبت به روحانیت تغییر می­کند و قهراً نسبت به دین هم سست می­شوند".[6]

                                                                                                      



[1] آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صص865-876

[2] گفتاری از احمد علی مسعود انصاری، (پسر خاله فرح پهلوی)، سایت فارس نیوز

[3] نقل از خاطرات آیت الله گرامی، ص320

[4] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ج2، ص179

[5] نقل از خاطرات آیت الله احمدی میانجی، ص277

[6] خاطرات آیت الله گرامی، ص315