با در گرفتنِ انقلابِ اسلامی در ایران، سئوالها درباره مبنایِ فقهی حرکت امام خمینی هم ایجاد شد. مرحوم امام اما در کتاب "ولایت فقیه"، سابقهی این بحث را به گذشتگانی از فقها نسبت داد و آنرا بحثی جدید التأسیس ندانست. آیت الله خمینی از ملا احمد نراقی به عنوان یکی از پشتوانههای فکری خود نام برد. وی در آنجا گفت که: "از متأخرین مرحوم نراقی همهی شئون رسول الله را برای فقها ثابت میدانند".[1] امام خمینی از دیگر فقهایی نیز نام برد و مرحوم نائینی و کاشف الغطاء را از جمله قائلین به بحث ولایت فقیه دانست اما در این میان، ملا احمد نراقی بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفت. مهدی حائری یزدی بر استنباط فقیهانهی ملا احمد ایراد گرفت و آنرا بر نتابید و اذعان داشت که: "شیوهی استدلال فقهایی چون نراقی در درک و تحلیل عقلی آن احادیث از نوع مغالطه لفظی و مغالطه اشتراک در لفظ است که عامیانهترین و نازلترین نوع مغالطات منطقی است". [2] حائری یزدی در انتقاد خود بر ایدهی نراقی گفت که: "بعید است که فقهای عالی مقامی چون نراقی از روی سهو و نسیان و خطای در فکر دچار این گونه مغالطات شده باشند؛ پس تنها راهی که برای توجیه و حمل بر صحّت این استنباط مغالطهآمیز و فتنهانگیز در طرح نظریه ولایت فقیه به نظر میرسد این است که گفته شود اینان خواستهاند به هر نحوی که شده و از هر راهی که مُیّسر است، تجاوزات و سرکشیهای پادشاهان و قدرتمندان وقت کشور را که در ظلم و ستم و دستبرد به اموال و نوامیس مردم دریغ نمیکنند، جهاد کرده و پیوسته یک حربه کنترل کننده معنوی را بالای سر این ظالمان و ستمکاران بیخبر از خدا نگاه دارند تا هر گاه که جان مردم از نابکاریهای این قدرتمندان به سر آمد، با یک حکم انقلابی آنان را به جای خود بنشانند".[3] حائری یزدی در مواجهه با آراء ملا احمد نراقی به این نتیجه رسیده بود که استدلالِ نراقی در بحث ولایت فقیه از این روی بوده که میخواسته است یک حربهی کنترل کننده معنوی بالای سر حکومتگران باشد و در مواقع لزوم با یک حکم انقلابی، آنان را بر سر جای خود بنشاند. ماشاالله آجودانی اما از این سخنِ نراقی به این نتیجه رسید که: "ایدهی نراقی از یک واقعیتِ انکار ناپذیر در تاریخ دورهی قاجار دلالت میکند و آن واقعیتِ انکار ناپذیر این است که در این دوره فقها و مراجع به چنان قدرتی دست یافته بودند که از لحاظ سیاسی خود را قادر میدیدند که کنترل حکومتها را در اختیار بگیرند".[4]
مکتوباتی اما نگاشته شد تا بحث از ولایت فقیه را فراتر از زمانهی ملا احمد نشان دهد. حجه الاسلام محمد محمدی اشتهاردی مقالهای نگاشت و بحث ولایت فقیه را از زمانهی شیخ مفید و سلار دیلمی و شیخ طوسی و علامه حلّی پبش کشید و مورد بررسی قرار داد. وی در آن مقاله کوشید تا بیان کند که سخن گفتن از آغاز تئوری ولایت فقیه در زمانهی ملا احمد نراقی، سخن روایی نیست.[5] محسن کدیور از دیگر افرادی بود که بر این نکته تأکید داشت که ولایت فقیه از زمانهی ملا احمد نراقی سر بر آورده است. کدیور ادعا کرد که: "اولین فقیهی که ولایت فقیه را به تفصیل مورد بحث قرار داد و آن را به صورت یک مسأله مستقل فقهی در آورد و دلیل عقلی و ادلّه متعدد نقلی بر آن گرد آوری نمود، ملا احمد نراقی فقیه متبحّر عصر قاجاری است. در عواید الایام نراقی برای نخستین بار در حوزه ولایت فقیه به مواردی اشاره میکند که میتواند اولین طلیعههای اندیشه سیاسی باشد. نراقی انتظام امور دنیای مردم را از وظایف فقها میشمارد". کدیور از اندیشهی نراقی اینگونه سخن گفت که: "تصریح به وظیفهی سیاسی فقیهان از ابتکارات نراقی بود. بر این اساس میتوان او را قائل به ولایت سیاسی فقیهان شمرد. نراقی ده وظیفه سنتی فقیهان را به تفصیل مورد بحث قرار میدهد اما متأسفانه امر خطیر انتظام امور دنیای مردم را مورد بررسی قرار نداده است. محقق نراقی ولایت انتصابی عامه فقیهان را پذیرفته است".[6] کدیور ادعا کرده بود که نراقی، نخستین کسی بود که به وظیفهی سیاسی فقها انگشت تأکید نهاد. این ادعای کدیور اما با انتقادی مواجه شد. محمود شفیعی از استادان دانشگاه مفید قم ادعا کرد که اساس اشکالاتی که در فهم اندیشهی نراقی وجود دارد، از ترجمهای است که از کتاب "عواید الایام" صورت گرفته است. در آنجا ولایت فقیه بر "عامی" ، به ولایت فقیه بر "عامهی مردم" ترجمه شده است. همین اشتباه سبب شده است تا دیگران نیز به اشتباه از این رأی نراقی یاد کنند. سید جواد طباطبایی نیز در کتاب مکتب تبریز، همین اشتباه را انجام داده است.[7] شفیعی اما ادعا کرد که: "نشانههای متعددی در متن عواید الایام بر این امر دلالت دارد که منظور نراقی از ولایت فقیه، حکومت سیاسی فقیه نیست؛ بلکه منظور او تصدّی ولایت فقیه در امور جزئیه فرعیه و پراکنده است و آن هم نه از سوی فقیه، بلکه ولایت عامه فقها -مانند بقیه اولیا(مانند ولایت نه یک پدر بلکه تمام پدران) بر عوام منظور است-و علّت این ولایت نیز جبران ضعف عامی است که به خاطر جهلش به احکام شرعیه ضعیف است و باید فقیه همانطور که بیان مسائل شرعیش را به عهده دارد، امور اجرا کردنی شرعی یا به حکم شرع را نیز عهده دار شود".[8] دکتر داوود فیرحی اما ادعا کرد که اندیشهی سیاسی نراقی را نمیباید به صرف ادلّهی فقهی مورد کنکاش قرار داد. نراقی دارای بن مایههای فلسفی نیز بوده است و نمیتوان از آن جنبه در اندیشه نراقی غفلت ورزید. به باور فیرحی: "نراقی در کتاب عواید الایام اندیشه ولایت عام و مطلق فقیه را به صورتی مستقل و تقریباً منسجم توضیح داده است. نراقی بر خلاف صاحب جواهر، تنها فقیه نبود، بلکه تحت تأثیر مشرب فلسفی پدر و از مجرای تدوین و تنظیم آثار و حضور در درس او، دیدگاههای فلسفی نیز پیدا کرده بود. بنابراین دیدگاههای فقهی سیاسی او پشتوانههای فلسفی دارد که در دیگر کتابهای وی به گونهای آمده که مطالب و مندرجات عواید الایام را توضیح میدهد".[9]
اگر چه بحث و مجادله بر سر آراء نراقی در موضوع ولایت فقیه، محور اصلی چالشها در مورد اندیشهی ملا احمد نراقی بود، اما بحث از اخلاق نیز دیگر سویهای بود که نام نراقی را بر زبانها میانداخت. فقهای بسیاری از کتاب معراج السعاده نراقی به نیکی یاد کردهاند و بارها در آثار خود از آن مدد گرفتهاند. آیت الله مکارم شیرازی در کتاب "اخلاق اسلامی در نهج البلاغه"، به کرّات از کتاب ملا احمد یاد میکند و در گره گشایی مطالب از آن مدد میگیرد. کتاب معراج السعاده اگر چه مورد توجه قرار گرفت اما انتقاداتی نیز بر آن وارد شد. حجه الاسلام محمد سروش محلاتی در بحث از تربیت در خانواده، بر رأی نراقی خرده گرفت و آنرا برنتابید. ملا احمد نراقی با استناد به آیهای از قرآن کریم، حفظ خانواده و صیانت از اخلاق آن را با شیوههای مختلف و روشهای متفاوت واجب دانسته بود، وی توصیه کرده بود که باید از راهکارهایی برای صیانت خانواده بهره برد و در صورتی که با مدارا نتوان جلوی منکر را گرفت، باید از اعمال خشونت و تنبیه بدنی استفاده کرد. وی در کتاب رسائل و مسائل اینگونه آورده بود که: "خدای تعالی میفرماید: یا ایّها الذّینَ آمنوا قوا انفُسَکُم وَ اَهلیکُم نارا. و مراد از محافظت اهل و عیال از آتش آن است که ایشان را آداب شریعت بیاموزد و بعد از آموختن سعی نماید در به جا آوردن آنها و ابتدا به موعظه و ارشاد و رفق و مدارا ایشان را بر تحصیل و بجا آوردن بدارد و اگر مسامحه کنند باز موعظه و نصیحت کند و اگر یقین نماید که بر وفق و مدارا اثر نمیکند، به زبان ایشان را برنجاند و اگر فایده نکرد، تهدید و تخویف نماید، و اگر فایده نبخشید به زبان ایشان را برنجاند و اگر فایده نکرد تهدید و تخویف نماید و اگر فایده نکرد به تنبیه جزئی کند".[10] سروش محلاتی اما بر این اندیشه نراقی خرده میگیرد و عنوان میکند که: "وظیفه امر به معروف در محیط خانواده، فراتر از شیوههای گفتاری نمیرود و بهانهای برای فشار و تحمیل نیست. وظیفه امر به معروف بر اساس روایات معتبر به همان راهنمایی و ارشاد و امر و نهی زبانی محدود است و کسانی که دیدگاه مخالف را برگزیدهاند، پاسخ قانع کنندهای بر این استدلال ارائه نکردهاند".[11]
نزدیک به دو قرن از درگذشت ملا احمد نراقی میگذرد. آراء او اما هنوز هم محل توجه، مباحثه و مجادله است. و این نشان از غنای اندیشهی این متفکر مسلمان دارد.
پینوشتها
[1] ولایت فقیه، امام خمینی، صص98-173
[2] حکمت و حکومت، مهدی حائری یزدی، ص206
[3] همان، صص206-207
[4] مشروطه ایرانی، ماشاالله آجودانی، ص96
[5] ولایت فقیه و رد شبهه ها، مجله پاسدار اسلام، بهمن 1377، ش 206، ص19 به بعد
[6] نظریه های دولت در فقه شیعه، محسن کدیور، صص17-18
[7] مکتب تبریز، سید جواد طباطبایی، ص63
[8]شماره دوم، اردیبهشت 1389 محمود شفیعی، مهرنامه، ولایت فقیه از مسلمات فقه شیعه؟
[9] داوود فیرحی، اندیشه سیاسی ملا احمد نراقی، مجله علوم سیاسی شماره 17
[10] ملا احمد نراقی، رسائل و مسائل، ج1، ص223
[11] محمد سروش محلاتی، تأملی در مشروعیت اجبار در تربیت دینی، مجله علمی پژوهشی تربیت اسلامی
در تهران به دنیا آمد. سال 1345 . به دانشگاه تهران رفت و رشتهی داروسازی خواند. دکترای این رشته را اخذ کرد. وی اما دغدغههای فلسفی داشت. نخستین پرسش فلسفی، در هنگامهی کودکی در اندیشهاش جوشید. پرسش از "وجود" ذهنش را به خود مشغول داشته بود. ربط و نسبت وجود با آدمیان، دغدغهی ذهنی کودکیاش بود. این پرسش هرگز از کانون توجه فلسفی او دور نشد. این اشتیاق او را به جهان فلسفه و الهیات و عرفان کشاند. دکترای فلسفه را در دانشگاه سانتا باربارای آمریکا اخذ کرد.
نراقی به دوران کودکیِ خود دلبسته است. وی امنیت کودکی را بر آزادی دوران بزرگسالی ترجیح میدهد. بارها در تجربیات دوران بزرگسالی خود هم به یاد ایام کودکی میافتد و حسرت آن دوران را بر دل مینهد. آنگونه که خود میگوید، روحیات خجولی دارد. "مسئولیت پذیری" و "قول دادن" بر او صعب است. میکوشد تا حتیالمقدور زیر بار مسئولیتی قرار نگیرد و یا لااقل مسئولیت کم دامنهتری را بپذیرد. او به یاد میآورد تصویری را که فردی ماهی قرمز و دلربایی را خریده بود و با خود کلنجار میرفت که مسئولیت نگهداری از این ماهی بسیار است؛ لاجرم دل از ماهی بر میگیرد و آن را به فروشنده باز پس میدهد تا مبادا مسئولیت نگهداری، خدشهای بر روح او وارد کند. نراقی نیز خود را با چنین روحیاتی میشناسد.
آرش نراقی زمانی که پس از یک سال، روزگفتارهایی را با دیگران در میان مینهاد و از احوالات خود با مخاطبانش سخن میگفت، در هنگامهی رانندگی در خلوت تنهایی، وسعت آسمانِ بدونِ خورشید، او را به وجد میآورد و روحش را جلا میدهد. زمانی که به موزه هنرهای فیلادلفیا میرود، تماشای تابلویی احساس لطیف او را بر میانگیزد. وقتی که دوستی، سهتاری به او هدیت میدهد تا زخمههایی بر آن بنوازد، سُرور باطنی خود را مشاهده میکند. نراقی در خلال همین رویدادهاست که جرقههای عرفانی را جستجو میکند. او اگر چه از سنت عرفانیِ مولوی بسیار سخن میگوید، اما در جهان راز زدایی شده، به دنبال رائحههایی میگردد که دور از دسترس انسان نباشد. رائحههایی که بتواند در تجربیات روزمرهی زندگی نیز جلوه نماید و جان آدمی را جلا دهد. نراقی حتی بر عارفانِ سنتی خرده میگیرد که چرا حُرمت اخلاق را نمینهند و از قاطبه مردم فاصله میگیرند و کمتر سخنی با عموم میگویند؟
نراقی یکی از عوامل زدوده شدن جرقههای عرفانی در جهان جدید را میل بشر به "سرعت" میداند. از همین روست که سکون و آرامش را آرزو میبَرَد. برای رسیدن به همین سکون است که در اتاقِ محلِ کار خود در دانشگاه، عودی آتش میزند و فضایی آرامش بخش را برای دانشجویان فراهم میآورد تا از فضای سرعت و استرس زای بیرونی بکاهد و در محیطی آرام به گفتگو بپردازد.
تنها همنشین نراقی در خانه، گیاهی است که دوستانش به او هدیه دادهاند. زمانی که او در مییابد گلدان آن گیاه، کوچک است و نیاز به تعویض وجود دارد، قدری زمختی و ناملاطفت در جابجایی به کار میبرد و گیاه را جابجا میکند. نراقی پس از چند روز به نظرش میرسد که گویی آن گیاه، به حالت قهر میرود و به سمت خشکی و زوال میل میکند. نراقی این نکته را در مییابد و با گیاهِ خود شروع به سخن گفتن میکند. گیاه را نوازش میکند و علّت این جابجایی را با گیاه خود در میان مینهد. این ملاطفت نراقی سبب میشود که گیاهِ پژمرده روز به روز از آن خشکی سابق عبور کند و دوباره جوانه زنَد و برگ و بار دوبارهای بگیرد.
نگاه لطیف نراقی به هستی اما بدینجا خاتمه نمییابد. او منظومهای فکری را دنبال میکند که هم سهم دل را مینهد و هم عقلانیت را ارج مینهد. جهد علمیاش پر توفیق باد.
کم نبودهاند افرادی که مرجعیت فکری، معنویت روحی و حتی شهرت سیاسی داشتهاند ولی در گمنامی جان سپردهاند. شیخ یحیی انصاری شیرازی از این قبیل گمنامان بود. وی زادهٔ روستایی در داراب فارس بود. نسَب وی به جابر بن عبدالله انصاری میرسید. اجداد وی نیز از اصحاب علم و فضل بودند. انصاری شیرازی از شاگردان حضرات بروجردی، اراکی، شیخ مرتضی حائری و محمدباقر سلطانی بود.
وی از محضر عارفانی چون آیتالله بهاءالدینی و انصاری همدانی هم بهره برده بود. اما اثرپذیری او از محضر دو تن از اساتیدش بیش از دیگران بود. یکی مرحوم علامه طباطبایی و دیگری امام خمینی (ره). او از اصحاب نزدیک به علامه طباطبایی بود. وی شاهد موت اختیاری علامه طباطبایی بود که به مدت یک ساعت به طول انجامید. انصاری شیرازی به آیتالله خمینی هم عشق میورزید. او گفته بود ارتباطش با امام رابطهای عاشق و معشوقی است. وی در مبارزات پیش از انقلاب نیز حضور داشت. در سخنرانیای که به مناسبت سالگرد فاجعهٔ فیضیه انجام داد، به رژیم پهلوی هشدار داده بود که بیش از این به زندان کردن و محاصرهٔ امام ادامه ندهد و بداند که اینگونه اسائه ادب نسبت به ساحت مقدسِ تنها مرجعی که در راه اسلام و برای آزادی تودهها گام برمیدارد، برای او ارزان تمام نخواهد شد. و بالاخره مردم ایران کاسه صبرشان لبریز میشود و یکباره منفجر خواهد شد؛ انفجاری که هیچ نیرویی نمیتواند آن را خاموش سازد.
وی پس از این سخنرانی به زندان افتاد. انصاری شیرازی در تأیید مرجعیت امام خمینی هم کوشش بسیار کرده بود. وی در مطلبی مبنی بر تأیید مرجعیت امام خمینی گفته بود: صلاحیت حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی (مدظله) برای مرجعیت عام، قابل هیچگونه تردیدی نیست. این فقیه عالیقدر، جامع شرایط مرجعیت تامه و تقلید از معظم له و ترویج او موجب اعلای کلمه حق و اعزاز مسلمین است.
آیتالله انصاری پس از تأیید مرجعیت امام، مورد تعقیب ساواک قرار گرفت و مجبور شد مخفیانه زندگی کند و تا مدتها متواری باشد. آیتالله سید احمد خوانساری ولی واسطه شده بود و حکومت از تعقیب انصاری و ۱۲ نفر دیگر که به تأیید مرجعیت امام پرداخته بودند صرف نظر کرد.
در اسناد ساواک از آیتالله انصاری، ربانی شیرازی و نعمتالله صالحی نجفآبادی با عنوان «فرقه انقلابیون» نام برده شده که در قم به فعالیتهای ضد امنیتی و طرفداری از امام خمینی میپرداختهاند. وی همچنین زمانی که امام از زندان بازگشته بود و در مسجد اعظم درس شروع کرده بود فی البداهه این شعر را سروده بود: بنگر نشسته چون ماه/ با یک جهان نباهت/ مرد رشید عرفان/ بر مسند فقاهت.
این مِهر انصاری شیرازی و امام خمینی ولی یکسویه نبود. آیتالله خمینی هم به ایشان مهر میورزید. زمانی که امام از پاریس بازگشت با اینکه آیتالله انصاری شاگرد امام بود، امام خمینی به دیدن وی رفته بود. زمانی که مشکلاتی نیز در امور مملکتی پیش میآمد، امام خمینی میفرمودند مگر آیتالله بهجت و انصاری نیستند که دعا بکنند تا این قضیه حل شود. ارادت امام خمینی به ایشان تا حدی بود که ایشان را «ذوالشهادتین» میدانست. زمانی که وثاقت دو نفر نیاز بوده امام خمینی شهادت آیتالله انصاری را پذیرفته بود و گفته بود که ایشان ذوالشهادتین است و نیاز به فرد دیگری نیست. زمانی که برای اولین بار تحریر الوسیله امام به ایران آمده بود، سه دوره بود که حاج احمد آقا یک دوره به آقای انصاری و یک دوره به آقای ربانی و یک دوره به آقای منتظری هدیه داده بود.
فعالیتهای سیاسی آیتالله انصاری گسترده بود. او در همراهی با امام خمینی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. زمانی که آیتالله منتظری دستگیر شده بود، آیتالله انصاری به منزل میرزا هاشم آملی رفته بود و از وی تقاضا کرده بود تا برای آزادی ایشان اقدام کند. پس از انقلاب اما رابطهٔ ایشان با آیتالله منتظری چندان حسنه نبود. احمد علم الهدی میگوید آیتالله انصاری شیرازی کیسهای برای انقلاب ندوخته بود و تنها برای رضای خدا مبارزه میکرد. ایشان سرآمد انقلابیون بود و پس از انقلاب دید مثبتی به آقای منتظری نداشتند و بعد از این جریانات بود که آیتالله انصاری شیرازی توسط دوستان ایشان فراموش شدند؛ با اینکه سرآمد مبارزان بودند.
حجتالاسلام ملکا رئیس دفتر آیتالله خامنهای نیز به خدمت انصاری شیرازی رسیده بود و انگشتر آیتالله خامنهای را به ایشان هدیه داده بود.
انصاری شیرازی در ماجرای کتاب «شهید جاوید» نیز به مخالفت با این کتاب پرداخت. وی از منتقدان اصلی علی شریعتی هم بود. وی در مصاحبهای که در سال ۸۹ انجام داد گفته بود انقلاب ایران از دو جریان لطمه خورده است یکی جریان شهید جاوید و دیگری جریان علی شریعتی. وی به واسطهٔ مخالفت با این دو گروه، بسیاری از دوستیهای خود را هم از دست داده بود. زمانی که علامه طباطبایی مخالفت خود را با کتاب شهید جاوید اعلام کرده بود، صادق خلخالی در مجلسی با لحنی توهینآمیز علیه علامه سخن گفته بود. از آن زمان بود که رابطهٔ انصاری شیرازی و خلخالی به هم خورد.
آیتالله انصاری دلبستهٔ اهل بیت بود. با آنکه علاقهٔ زیادی به مباحث فلسفی داشت اما گفته بود مرگ بر فلسفهای که منهای اهل بیت باشد. او گفته بود نظر من این است که اگر قرار باشد وارد عرفان شویم نباید از دروازهٔ محی الدین ابن عربی وارد شویم، خراباتی حرکت نکنیم و مناجاتی سلوک کنیم. عرفان آن است که در صحیفه سجادیه آمده است. عرفان در مناجات خمس عشر است.
انصاری شیرازی از مدرسین درس فلسفه و عرفان بود. وی در فضایی به تدریس فلسفه میپرداخت که جریان غالب و جو حاکم بر حوزهها بر خلاف مسیر ایشان بود. ایشان گفته بود: برخی مواقع جرئت نمیکردم در محضر بزرگان عرض کنم که چه درسی را تدریس میکنم. نمیتوانستم بگویم که شرح منظومه را تدریس میکنم. تلاش آیتالله انصاری بر آن بود که مسائل عقلی را همچنان در حوزه زنده نگه دارد و بارها این دغدغهٔ خود را بازگو کرده بود. کتاب شرح منظومهٔ سبزواری کتابی است که مجموعه دروس ایشان را در شرح منظومه به رشتهٔ تحریر درآورده است و بوستان کتاب قم آن را منتشر کرده است. انصاری شیرازی به تدریس اسفار اربعه هم پرداخت. زمانی به آیتالله جوادی آملی پیشنهاد شد یکی از جلدهای اسفار را تدریس کنند. آیتالله جوادی در پاسخ میگویند آیتالله انصاری شیرازی این کتاب را تدریس میکنند و نیازی به تدریس دیگری نیست. کتاب «حکمت ناب» هم مجموعهای از مباحث اخلاقی و عرفانی است که مبانی اندیشهٔ اسلامی را با صبغهای عرفانی و اخلاقی بیان میکند. این کتاب نیز از دیگر آثار منتشرشدهٔ ایشان است که اخیراً رونمایی شده است.
وی در بیان ارتباط میان دین و سیاست در جهان جدید بر این باور بود که همانطور که دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، اموری که مربوط به دنیاست مانند سیاست، علم و تمدن و… نیز از امور اخروی مانند تدین جدا نیستند. به نظر وی تمام عوالم به یکدیگر وابستهاند. وی با تمدن غرب بر سر مهر نبود و میگفت: بعضی میگویند تمدن غرب فلان پیشرفت را کرده، کامپیوتر درست کرده و تمام منابع اسلامی را در یک سی دی جمع کرده است، هیچکس فکر این پیشرفتها نیست. ولی این سؤال مطرح میشود که بشر با این ترقی، وجود خودش را از کجا آورده است؟ ای دانشمند متمدن تو کیستی؟ آیا کمال نظام هستی را خدمت میدانی؟ یا شخصیت دیگری در کار است و همان کسی است که تو را خلق کرده و این پیشرفت و ابتکار را در سر تو انداخته؟ وی سپس تذکر میداد که هر چه پیشرفت صنعتی وسیعتر گردد باید خداشناسی و توحید انسان هم عمیقتر شود، نه اینکه سبب غفلت و خواب گردد.
وی به طلبهها یادآوری میکرد که ما طلبهها باید به قدری در اعتقاداتمان محکم باشیم که اگر پیشرفت صنعتی صد برابر هم شد در ما سستی به وجود نیاید، گرچه بشر خواهد فهمید که بدون دین راه نجات بسته است. او وظیفهٔ طلاب را اینگونه ترسیم کرده بود: «وظیفهٔ ما طلبهها نیز همین اشاعهٔ اسلام و فرهنگ محمدی در جامعهٔ بشری است.» وی گفته بود اسلام مقدس هیچ احتیاجی به غرب ندارد. باید به خویشتن خویش و هویت دینی خود توجه داشته باشیم. نباید هویت دینی خود را از کف بدهیم و مرعوب و متأثر فرهنگ بیقیدوبند غرب و شرق شویم. امروز غرب و شرق، غرق در توحش و لاابالیگری است و همین ابتذال اخلاقی و فکری سبب غروب و افول آنهاست.
او با چنین دیدگاهی مشی روزگار کرد. با همین منش شخصی بود که به مخالفت با علی شریعتی و صالحی نجفآبادی میپرداخت. روحانی عارفمسلکی که دل در گرو سنت اسلامی داشت، مشق فلسفه و عرفان میکرد، عرفان را در سیرهٔ اهل بیت جستوجو میکرد و با تمدن غرب بر سر مهر نبود. با این ویژگیهاست که میتوان او را فیلسوفی حکیم دانست. فیلسوفی که مشی عرفانی داشت و به فعالیتهای سیاسی میپرداخت. انصاری شیرازی را باید به واقع حکیم انقلاب نامید.
پدرش کاسب بود. برادرانِ او هم پیشهی پدر را ادامه دادند. فرزند ارشد اما راه دیگری رفت. سید علی غیوری قدم به وادی روحانیت گذاشت. پای درس شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی شیفته طلبگی شده بود. در خانه اصرار کرد که میخواهد مرام شیخ نجف آبادی را پیشه کند. مادرش موافقت کرد اما پدر به مخالفت برخاست. او اما دل به دریا زد. نوجوانی پانزده ساله، با پای پیاده از نجف آباد به اصفهان رفت تا به حوزهی علمیه آن شهر برود. پدر بر او خشم گرفته بود و هزینهی سفرش به اصفهان را نیز تقبّل نکرد. سید علی اما مقدمات طلبگی را در اصفهان به پایان رساند. پس از آن بود که رخت سفر بست و به قم رفت. به دست شیخ ابراهیم امینی معمم شد. در ۲۱ سالگی ازدواج کرد. با دختر شیخ محمود سلیمانی. شیخ محمود از نزدیکان بیت آیت الله بروجردی بود. شیخ محمود داییِ همسر آیت الله منتظری بود. آیت الله منتظری همچنین با اخوی آیت الله غیوری، باجناق بود. همین انتساب با آیت الله منتظری سبب شده بود تا او واسطه میان برخی سران حکومت با فقیه عالیقدر نیز بشود. زمانی سید احمد خمینی به غیوری گفته بود: شما به قم بروید نزد آقای منتظری چون با هم قوم و خویش و رفیق هستید و ایشان متوجه هم نشود که شما را فرستادهام، به ایشان بگویید یک نفر را در دفترش به عنوان مدیر بگذارد که او دفتر را اداره کند و خود ایشان کمتر دخالت کند. وی نزد آیت الله منتظری میرود و اینگونه پاسخ میشنود:" من به هیچ کس احتیاج ندارم و خودم مدیر دفتر هستم." غیوری اما درباره آیت الله منتظری اینگونه داوری میکند که آقای منتظری یک مقدار بیدقت بود و بی تامل حرف میزد.(خاطرات آیت الله غیوری، ص۱۴۲) حاصل ازدواج سید علی غیوری و صبیه مرحوم سلیمانی، هشت فرزند بود. سید حسن، یکی از فرزندان آیت الله غیوری در جنگ، شیمیایی شده بود و به شهادت رسید. آیت الله غیوری اما میگفت که یادم نیست یک قطره اشک برای او ریخته باشم بلکه در دل خوشحال بودم. همسر آیت الله غیوری هم، روز شهادتِ سید حسن، به محمد فرزند دیگر که در هند تحصیل میکرد تلفن میکند و خیلی قوی و نیرومند میگوید: مبادا ناراحتی بکنی. محمد فرزند دیگر آیت الله غیوری در رشته پزشکی تخصص جراحی گرفت.
آیت الله غیوری در قم در محلهای میزیست که نزدیک با محافل "فدائیان اسلام" بود. وی نیز دلبسته فدائیان اسلام بود و مخالفت با آنها را بر نمیتابید. خانه آیت الله اما در مسیر رفت و آمد امام خمینی هم قرار داشت. در سال ۱۳۲۷ بود که نخستین دیدارها میان غیوری و آیت الله خمینی رخ داد. او شیفته امام شد. وی ابتدا مقلّد مرحوم بروجردی بود، پس از مدتی مرحوم سید عبدالهادی شیرازی را مرجع خود قرار داد. اما نظرش به جانب امام خمینی متمایل شد. از اینجا بود که از امام خواهش کرد تا رسالهای منتشر کند و شهریه بپردازد. امام اما رضایت نداد. غیوری، آیت الله ابراهیم امینی و آیت الله منتظری را یکی یکی واسطه کرد تا امام را به دادن شهریه ملزم کنند. سخن این دو کارگر نیفتاد. غیوری اما بار دیگر خود به نزد امام رفت و با گریه، پولی را به امام داد تا به عنوان شهریه به طلاب داده شود. وی به امام میگوید: اگر شما بتوانید شهریهای بدهید، دشمن دیرتر میتواند نسبت به شما کاری انجام بدهد و ما باید آنچه ضرورت دارد را انجام بدهیم تا مرجعیت شما تثبیت شود و یکی از اسباب آن همان دادن شهریه است.(خاطرات آیت الله غیوری، ص۶۲) اصرارهای آیت الله غیوری اما موثر افتاد و امام، پذیرفت تا شهریه طلاب را تقبل کند. غیوری نیز از امام، اجازهی دریافت وجوهات را گرفت. وی اجازه دریافت شهریه از حضرات آیات حکیم و خویی را هم داشت. غیوری از این پس مراودهی نزدیکی با امام میورزد. تا به جایی که میان سید مصطفی خمینی و مرحوم امام نیز واسطه میشد. وی گفته بود: یک روزی که با حاج آقا مصطفی به سمت حرم حضرت علی (ع) میرفتیم، ایشان به من گفت: خوب است حالا که حضرت امام نسبت به شما لطف دارد، ایشان را راضی کنید در این هوای گرم نجف یک یخچال برای خودشان بخرد. من گفتم چطور؟ حاج آقا مصطفی فرمودند: اگر ایشان یخچال بخرد، برای من هم راهی پیدا میشود که یک یخچال تهیه کنم، بنابراین شما با امام صحبت کنید تا راضی شود یک یخچال بخرد.