قضاوتها در مورد یک روشنفکر، سالها پس از علی شریعتی

بیش از ۳۰ سال از درگذشت علی شریعتی می‌گذرد. اگر تعابیر «توماس کوهن» فیلسوف برجستهٔ معاصر را دربارهٔ انقلاب‌های علمی بپذیریم، باید علی شریعتی را یک «آنومالی» (۱) در فکر سنتی روحانیت دانست. با فاصله گرفتن از زمانهٔ شریعتی اما بازخوانی مواجههٔ روحانیت با وی می‌تواند نکات نیکی را معلوم کند. برخی مواجههٔ سرسختانه با او کرده‌اند و تا نزدیکی‌های حکم قتل وی پیش رفته‌اند. برخی راه مدارا پیشه ساخته‌اند و سیاست سکوت در پیش گرفته‌اند و قلیلی هم به تأیید او پرداخته‌اند.

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی از مخالفان بی‌چون‌وچرای شریعتی بود. او تأسیس حسینیهٔ ارشاد را دسیسهٔ اجانب می‌دانست. وی در خاطرات خود، حسینیهٔ ارشاد را این‌گونه تصویر می‌کند: «اجانب برای ما حسینیهٔ ارشاد را ساختند. یادم می‌آید مؤمنین، آنجا را «یزیدیه اضلال» می‌خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیهٔ ارشاد حمله می‌شد، اما این برای اغفال مردم بود. در حسینیه دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع می‌شدند که البته خود این یک خطر بود. حسینیه ارشاد در حال به هم زدن وحدت بین دانشجویان و روحانیون و دیگر گروه‌ها و دسته‌های مردم بود». (۲)

خزعلی سپس انتقادات خود را معطوف به علی شریعتی می‌کند: «یک روز مرحوم مطهری به من و مرحوم هاشمی‌نژاد گفت من نسبت به آینده اسلام احساس خطر می‌کنم چون این‌ها (شریعتی و دوستانش) مطالب سادهٔ اسلام را هم نمی‌فهمند. البته مردم در آن زمان خوب نمی‌فهمیدند، بعدها بود که مردم به آگاهی سیاسی دست یافتند. گروه فرقان به سبب بیانات شریعتی بود که شکل گرفت و مجاهدین خلق از سخنان او تغذیه می‌شدند. در خانه‌های تیمی این گروه کتاب‌های شریعتی به وفور یافت می‌شد. کتاب “پدر، مادر، ما متهمیم” نشان می‌دهد که هدف از نوشتن آن مسموم کردن اذهانی است که به اسلام گرایش دارند». (۳)

آیت‌الله خزعلی سپس جلسه‌ای را به یاد می‌آورد که تشکیل شده بود تا دکتر شریعتی را اقناع کنند و او را از ابراز عقیده بازدارند. «در جلسه‌ای که این‌جانب، شهید مطهری و شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند ما تعرضاتی به شریعتی که در آن جلسه نیز حضور داشت، کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیون هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت شما به اندازهٔ یک خربزه‌فروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفته‌اید که روحانیون اگر صدای خوبی داشتند روضه‌خوان می‌شدند، اگر این‌گونه نبودند امام جماعت می‌شدند. آقای بهشتی هم در آن جلسه گفت آقای دکتر کار شما شبیه کار یک بلدوزر است که فقط خراب می‌کند و هیچ سازندگی در آن نیست. من هم درباره کتاب “پدر، مادر ما متهمیم” انتقاداتی به شریعتی کردم». (۴)

ابوالقاسم خزعلی در پایان سخنانش در مورد شریعتی می‌گوید: «افراد انقلابی ما گاهی شریعتی را در ردیف مطهری و بهشتی قرار می‌دادند که این برای من تأثرآور بود. آن زمان هم اگر حرفی می‌زدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب می‌بینیم این نظر را دربارهٔ او داریم ولی اکنون که وضعیت تغییر کرده است می‌توانیم واقعیت‌ها را به مردم بگوییم». (۵)

آیت‌الله محمد یزدی هم از دیگر منتقدان علی شریعتی بود. او نیز بعد از سال‌ها ماجرای علی شریعتی را باز گفته است. به تعبیر او: «جوانان فریفتهٔ سخنرانی‌های شریعتی بودند»(۶). این قدرت سخنوری شریعتی هم در نظر آیت‌الله یزدی به «قدرت خطابه ایشان و بهتر بگویم توانایی او در ملاعبه با واژه‌ها و تلفیق و تجمیع و تفریق مفاهیم بازمی‌گشت که در جای خود هنر بود. برای مثال گاه میان برخی کلمات ظاهراً هم‌شکل که ربط خاصی بین معانی آن وجود ندارد ارتباط برقرار می‌کرد. مثلاً میان “زری‌بافی” و زر و تزویر که ایشان با لطافت تمام آن‌ها را به هم پیوند می‌داد و نتیجه مورد نظرش را می‌گرفت.» (۷)

محمد یزدی سپس در مقایسه‌ای که میان شریعتی و مطهری برقرار می‌کند این‌گونه می‌گوید: «مرحوم شریعتی گاه ۱۰ صفحه می‌نوشت که در آن تنها یک یا دو مطلب آموزنده یافت می‌شد. در حالی که در هر صفحه از مکتوبات مطهری می‌توان ۱۰ مطلب جست. مطالب شریعتی نوعاً مستند و متکی بر مسائل جامعه‌شناسی و عرف رایج میان دانشمندان اعم از ملیت‌ها و مذاهب گوناگون بود و مشکل می‌شد روح اسلام اصیل را در آن ردیابی کرد، در حالی که مطهری بر پایه دین و با درد دین می‌نوشت و رد پای اسلام به وضوح در نوشته‌هایش قابل رؤیت بود». (۸)

آیت‌الله یزدی در ادامهٔ سخنان خود در مورد علی شریعتی از مواضع تند آیت‌الله مصباح یزدی یاد می‌کند: «در بین دوستان بنده آیت‌الله مصباح یزدی جبهه‌گیری تندی علیه شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود. بنده به ایشان عرض کردم: من هم بر این باورم که شیوهٔ شریعتی بسیار خطرناک است اما لزومی نمی‌بینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنم. آقای مصباح گفت: قضیه حساس‌تر از این حرف‌هاست که شما گمان می‌کنید». (۹)

آیت‌الله یزدی از جلسه‌ای یاد می‌کند که اعضای جامعه مدرسین در مورد اندیشه‌های شریعتی برگزار کرده بودند: «جلسه مزبور در منزل آیت‌الله نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفت‌وگوها را ضبط می‌کرد که در این صورت نواری به‌یادماندنی الان وجود داشت. بعضی‌ها صریحاً شریعتی را تکفیر می‌کردند و بعضی‌های دیگر نظر ملایم‌تری داشتند و او را مسلمان درجه یک می‌دانستند. بنده مأمور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به قدر مشترکی برسیم. در آن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند، از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد می‌کردند و می‌گفتند: مگر نه این است که محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟ آیت‌الله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل دعوت به عمل آمده بود».

آیت‌الله محمد یزدی سپس از پادرمیانی خود سخن می‌گوید و اینکه ابراز عقیده نباید به حکم تکفیر بینجامد: «بنده در آن جلسه وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم بحث و اختلاف علمی، همیشه در حوزه‌ها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی- اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یک‌پارچه نظر خود را درباره مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست». (۱۰)

محمد یزدی می‌گوید: «بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایل که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم کسی که وارد گود تحقیق می‌شود، حق دارد درباره مسائل نظر دهد و مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله چه اثباتاً و چه نفیاً موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالتی نکند. بهترین شاهدی که برای لزوم سکوت در این خصوص مطرح شد، این بود که حضرت امام (ره) از بدو مطرح شدن شریعتی و انتشار دیدگاه‌های او یک کلمه درباره‌اش سخن نگفته‌اند. بعد از آن قرار بر سکوت گذاشته شد».

این تصمیم جامعه مدرسین اما مورد تأیید آیت‌الله مصباح یزدی قرار نمی‌گیرد: «پس از آن مطرح شد که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد، احتمالاً به فعالیت‌های خود علیه شریعتی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح یزدی به سکوت، صحیح به نظر نمی‌رسد و ایشان تکلیف خود را بهتر می‌داند. وقتی موضوع را به اطلاع آقای مصباح رساندیم ایشان گفت: من دست از برنامه‌هایم علیه شریعتی برنمی‌دارم، چون به شدت از این جهت احساس خطر می‌کنم». (۱۱)

آیت‌الله محمد یزدی در ادامهٔ خاطرات خود، ماجرای خواندن کتاب‌های شریعتی را نیز بازگو می‌کند: «یک بار سید هادی برادر مهدی هاشمی به منزل ما آمد، در حالی که یک بسته از کتاب‌های دکتر شریعتی زیر عبایش بود. این شخص که از قبل با طرز فکر من آشنا بود، مشغول صحبت با دیگر افرادی که در اتاق نشسته بودند شد و چنان گرم گفت‌وگو شد که موقع خروج فراموش کرد کتاب‌هایش را بردارد. کتاب‌های مزبور به عنوان مدرک جرم از این آقایان و باند مهدی هاشمی در منزل ما باقی ماند و وابستگی این افراد را به افکار شریعتی روشن ساخت. ضمن اینکه معلوم شد چه کسانی کتاب‌های شریعتی را در میان طلاب توزیع می‌کنند. از قضا حضرت امام هم در یکی از نامه‌هایی که برای آقای منتظری فرستادند، از او خواستند که از حضور این شخص در دفترش جلوگیری کند. بنده بعداً به او اطلاع دادم که کتاب‌هایت در منزل ما جا مانده است و اگر به آن‌ها نیاز داری، فردی را بفرست تا به او تحویل دهم. وجود کتاب‌های مزبور در منزل ما بهانه‌ای شد تا من یک دوره با آثار شریعتی آشنا شوم و آن تعدادی هم که در آن سری نبود، بعداً خودم تهیه کردم و خواندم. از جمله کتاب “فاطمه فاطمه است” را یک دور خواندم و نکاتی را که به نظرم می‌رسید، در حاشیه کتاب یادداشت کردم. البته کتاب مزبور از بُعد ادبی نمره بالایی دارد و بسیار زیباست ولی قسمت‌هایی از آن با معارف و اعتقادات ما سازگاری ندارد».

آیت‌الله محمدعلی گرامی نیز مواضع خود را در مواجهه با شریعتی بیان کرده است. او شریعتی را فردی دلسوز برای دین معرفی می‌کند اما رگه‌هایی از انحراف را نیز در آراء وی می‌بیند: «من شکی ندارم که بر خلاف نسبت‌هایی که به شریعتی می‌دهند، او مسلمانی متعهد، شیعه و دلسوز جامعه و دین بود ولی می‌توان گفت که نوع بحث‌هایش انحراف‌آور بود، چون ایشان می‌خواست عقاید اولیه را نیز با دید جامعه‌شناختی بسازد. مثلاً در یکی از کتاب‌هایش درباره اصل توحید و یکتا بودن خداوند می‌گوید: اگر خداوند دو تا باشد، به تدریج در جامعه دو قطب فقیر و غنی به وجود می‌آید و این مذموم است».

آیت‌الله گرامی در ادامهٔ خاطرات خود در مورد شریعتی می‌گوید: «به یاد دارم که در زندان اوین به آقای بشارتی (که مدتی وزیر کشور بود) گفتم عاقبت کار این‌ها انحراف است، چون فقط در مسائل روبنایی مثل اقتصاد و غیره کار می‌کنند و اصولاً به مسائل زیربنایی توجه ندارند. آقای بشارتی هم بعدها به این نتیجه رسید ولی با همه این‌ها من شریعتی را مسلمان شیعه متعهد می‌دانم و این‌ها همه اشتباهات اوست».

آیت‌الله گرامی هم در مواجهه با شریعتی از نحوهٔ برخورد امام خمینی یاد می‌کند. او می‌گوید: «وقتی امام در نجف بود، من نامه‌ای فرستادم و دربارهٔ حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی مطالبی نوشتم. در آن نامه آورده بودم که می‌دانم در ارتباط با آقای شریعتی به شما فشارهایی می‌آورند، خواهش می‌کنم شما چیزی نگویید. آقای شریعتی مسلمانی متعهد و ضد مارکسیسم و ضد استعمار است و از مقلدان شما می‌باشد، ولی دارای جنبه‌های منفی هم می‌باشد. امام در جواب نامهٔ من نوشت: من بنای مداخله ندارم و از اختلافاتی که وجود دارد، متأسفم».

آیت‌الله گرامی بیان می‌کند که حتی وقتی می‌خواستند جنازهٔ دکتر را به سوریه بیاورند، آقا مصطفی خمینی که آن موقع در سوریه بود برای اینکه می‌خواست در زمان تشییع دکتر در سوریه نباشد، بلافاصله به نجف رفت.

آیت‌الله احمدی میانَجی خاطره‌ای را نقل کرده است که نشان می‌دهد موافقت با شریعتی در میان روحانیون، امر رَوایی نبوده است: «یک روز با جمعی از علما از جمله حضرات آیات روحانی و آیت‌الله میرمحمدی برای دیدن آقای مشکینی با یک پیکان به گلپایگان رفتیم. آنجا مهمان آقای مشکینی شدیم. چون شنیده بودیم که ایشان از آقای شریعتی طرفداری و حمایت می‌کند، خدمت او رفتیم تا با وی مباحثه و دعوا کنیم. او در گلپایگان تبعید شده بود. آنجا رفتیم تا با ایشان دعوای طلبگی کنیم. پُرسان پُرسان خانه آقای مشکینی را پیدا کردیم… آقای مشکینی وارد شد.. ایشان در جریان بحث، گفت: آقای شریعتی در جذب جوان‌ها به سوی انقلاب خیلی مفید بود. اما اشتباهات مذهبی بسیاری هم داشت. تعبیر ایشان این‌گونه بود. گفتیم ما آمده بودیم تا با شما دعوا کنیم. ایشان گفت: نه من همیشه تعبیرم این‌طور بوده که آقای شریعتی در مسائل مذهبی خیلی اشتباه می‌کرد. حتی در بسیاری از مسائل اصولی هم اشتباه داشت. همچنین ایشان فرمودند: کسانی که طرفدار شریعتی هستند، دو طرف حرف مرا نقل نمی‌کنند و فقط به نقل قسمتی از صحبت‌های من که به نفع خودشان است می‌پردازند. آقای مشکینی گفت: من کی از او دفاع کردم؟»

 آیت‌الله خامنه‌ای اما بر این باور است که شریعتی یک چهرهٔ همچنان مظلوم است: «به نظر من شریعتی بر خلاف آنچه همگان تصور می‌کنند یک چهره همچنان مظلوم است! و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. به این معنا که هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه‌دارند. و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی را که در او بود نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می‌کنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌نامیم چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی هم برخوردار بود. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبنده‌تر. طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آن‌ها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی کردند و سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند و کوچک‌ترین اشتباهی را از وی نپذیرند».

آیت‌الله خامنه‌ای در تمجید از شریعتی، او را آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید می‌داند. به تعبیر ایشان «قبل از شریعتی بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود، فهمیدند. کسانی بودند اما هیچ‌کدام این موقعیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژه‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما گیرایی داشته باشد مطرح کنند. آن‌ها موفق نشده بودند این حقایق را به زبان روز بیان کنند؛ جوری که برای آن‌ها قابل فهم باشد این مسائل را بگویند. اما شریعتی این توان را داشت و آن را عملی کرد.»

ایشان در مورد مواجههٔ مرحوم مطهری با علی شریعتی نیز بر این باورند که نظرات مرحوم شهید مطهری چه در آغاز آشنایی‌شان که تا دو- سه سال از وی به نحو شگفت‌آوری ستایش می‌کرد و چه در سال‌های بعد که از او به نحو شگفت‌آوری مذمت می‌فرمود، غالباً مبالغه‌آمیز بود.

آن‌گونه که آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید، شریعتی بر خلاف آنچه گفته می‌شود، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود. ایشان خاطره‌ای نقل می‌کند که در جلسه‌ای مرحوم آل احمد به شریعتی می‌گوید: شما چرا از حوزه علمیه این‌قدر انتقاد می‌کنی؟ بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن. شریعتی پاسخ می‌دهد: علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع بیشتری داریم تا از روشنفکر جماعت. نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده آن چیزی نیست که ما از او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیل است و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عملی نمی‌شود، به همین دلیل است که انتقاد می‌کنیم.

آیت‌الله خامنه‌ای ادعا می‌کند که علی شریعتی در سال ۵۲ به بعد در اثر تماس‌هایی که با برخی روحانیون جوان داشت، نظرش نسبت به این قشر عوض شده بود و نه‌تنها معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به افراد روحانی نیز بود.

آیت‌الله ابراهیم امینی نیز از مواجهه با آراء شریعتی سخن گفته است. او از شریعتی به نیکی یاد می‌کند. سخن او فصل الخطابی در مواجههٔ روحانیت با این روشن‌اندیش معاصر است: «علی شریعتی بود که در برابر ماتریالیست‌ها ایستاد و گروه کثیری از دانشجویان را به سوی اسلام جذب نمود. چه خوب بود دانشمندان مذهبی با او به گفت‌وگو می‌نشستند و دوستانه و مشفقانه اشکالاتش را برطرف می‌ساختند. در دفاع از مسائل کلامی یا فقهی – اجتماعی اسلام، توسل به حربهٔ تکفیر کار درستی نبوده و نیست. به‌ویژه دربارهٔ کسانی که نسبت به اصل اسلام عنادی ندارند.»

پاورقی‌ها:

  1. توماس کوهن، افکاری را که خلاف پارادایم غالب باشد را “آنومالی” می‌نامید.
  2. خاطرات ابوالقاسم خزعلی، ص ۱۳۵
  3. همانجا
  4. همان، ص ۱۳۶
  5. همان، ص ۱۳۷
  6. خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، ص ۲۸۲
  7. همانجا
  8. همانجا
  9. همان، ص ۲۸۳
  10. همان، ص ۲۸۴
  11. همانجا
  12. همانجا
  13. خاطرات آیت‌الله گرامی، ص ۳۷۰
  14. خاطرات آیت‌الله احمدی میانجی، ص ۲۵۵
  15. مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی
  16. جریان‌ها و سازمان‌های سیاسی مذهبی ایران، رسول جعفریان، پاورقی ص ۴۷۶
  17. همانجا
  18. خاطرات ابراهیم امینی، ص ۲۰۵

محمد باقر کمره ای، روشن اندیشی که ناشناخته ماند

آیت‌الله مسعودی خمینی از قول امام خمینی نقل کرده است: «در اراک، درس رسائل را خدمت استادی تلمذ می‌کردم. ولی بعضی روزها به درس نمی‌رفتم و خود مطالعه می‌کردم و بدون نیاز به استاد متوجه می‌شدم که منظور کتاب چیست. آقای میرزا محمدباقر کمره‌ای هم به قدری استعداد داشت که بدون شرکت در درس و به صورت مطالعه شخصی مطالب کتاب را درک می‌کرد و حتی از خود استاد هم بهتر می‌فهمید».

محمدباقر خمینی کمره‌ای از علمای مشهور و از نویسندگان بنام دهه بیست به بعد بود. وی افزون بر نگرش در عرصهٔ دین، درباره مسائل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه اسلام نیز فعال بود و کوشیده بود تا از دین اسلام یک دین سیاسی و اجتماعی هماهنگ با زمان، معرفی کند؛ دینی که در دشواری‌های جهان معاصر به کار می‌آید.

وی کتابی با عنوان «روحانیت و اسلام» نوشته بود که باید آن را یکی از نخستین آثاری دانست که درباره نظام سیاسی اسلام در دوره جدید و پس از آغاز حرکت احیاگری دینی نوشته شده است.

وی همچنین کتابی در زمینهٔ فقه فارسی با مدارک آن منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. ناشر آن کتاب در مقدمه‌ای که بر آن نوشته آورده است: «عدهٔ بسیاری از مسلمانان هستند که در اثر پیش‌آمدهای زندگی نتوانسته‌اند مطبوعات دینی کافی اکتساب کنند و روی این اصل مقلد مجتهدین بزرگ گردیده‌اند. ولی میل دارند علاوه بر این، اصل و ریشه مسائل را نیز بدانند. اما از آنجا که وقت و مواد خاص زندگی آن‌ها اجازه نمی‌دهد که تحصیلات دینی کافی انجام دهند، می‌خواهند از طرف مجتهدینی که به معلومات آنان اطمینان کافی حاصل است، کتابی نوشته شود که مسائل دینی یا فقه اسلامی را با ذکر مدارک گوشزد نماید و چون در رساله‌ها این منظور عمل نشده و به علاوه چنین کتبی کمتر در عالم اسلام نگارش یافته است، همه تشنه و مشتاق آن هستند.» عنوانی که کمره‌ای بر این کتاب گذاشت چنین بود: «فقه فارسی با مدارک فروع دین و نصوص احکام».

کمره‌ای دل‌بستهٔ آزادی و حقوق برابر ملت‌ها بود. او به صلح جهانی می‌اندیشید. به همین منظور در کنفرانسی که در زمینهٔ صلح بین اللملی در وین تشکیل شده بود شرکت کرد. افرادی که به جنبش‌های چپ تعلق داشتند از این کنفرانس ابراز خرسندی کردند. در این کنفرانس روحانی دیگری به نام علی اکبر برقعی هم شرکت کرده بود که سبب بر هم ریختن موقعیت وی در قم و تبعید وی از این شهر با توصیهٔ آیت‌الله بروجردی شد.

کمره‌ای در آنجا مقالاتی ارائه داده و مورد تقدیر قرار گرفته بود. وی در مصاحبه‌ای گفته بود: «من از نظر سیاسی و اجتماعی به آزادی کامل و بهره‌وری همه افراد رشید از حقوق دینی و مدنی خود معتقد بوده و استقلال ملت‌ها را همیشه محترم شمرده، کلیت رسائل و مقالات بسیاری در این زمینه چاپ و منتشر نموده‌ام. و مهم‌ترین موفقیت من در این زمینه قدرشناسی و تقدیری بود که نمایندگان همه ملل در کنگره ملت‌ها در وین از من نمودند و با اینکه هیچ وسیله تبلیغاتی در دست نداشتم و از نظر زبان هم جز عربی و فارسی به طور کامل نمی‌توانستم صحبت کنم و این هر دو زبان هم در کنگره رسمیت نداشت و متداول نبود، در مجله و انتشارات کنگره که در میلیون‌ها نسخه و به چند زبان عمومی منتشر شد، مقام مهمی برای من روشن نمودند». (حدیث عارفان، ص ۱۰۹)

وی در آن سخنرانی از نقش برجسته انسان در عالم هستی با زبانی شاعرانه سخن گفته بود: «هر جا بشر نقش زندگی دارد آنجا کبوتر روح من بال می‌گشاید و هر جا بشر زندگی مستقل و شرافت‌مندانه‌ای دارد، آنجا بوسه‌گاه جان من است. من چون با بشریت مواجه می‌شوم چنین احساس می‌کنم، هر چه در نهاد خود کاوش می‌نمایم برای این علاقه انسانی سببی درک نمی‌کنم جز صفای عالم انسانیت و هم‌بستگی معنوی که میان اعضای بشریت در سرتاسر جهان وجود دارد. این حس بشری همه وقت بوده و باید با همه کس باشد؛ چنانچه سعدی سروده است:

بنی‌آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند

ولی صد اسف که بار سنگین و خسته‌کننده و پرهراسی بر دوش دارد و از آن فریاد و خروش، زمین را می‌لرزاند و تکان می‌دهد. این بار، بار اسلحه است. بشریت به خوبی درک می‌کند که موشک مرهم زخم‌های او نیست. با گلوله توپ نمی‌توان ناتوان را نیرو بخشید. بشریت در شبه‌مثلثی گرفتار شده و خود را در تنگنای خطرناکی می‌نگرد که از هر ضلع آن، بمب اتمی آویزان است و درست قلب او را نشانه گرفته است».

کمره‌ای بر این باور بود که برای استقرار صلح جهانی باید یک دولت جهانی تشکیل شود. وی در کنفرانس وین گفته بود: باید یک دولت جهانی تشکیل شود. برای استقرار صلح جهانی یک پارلمان بین‌المللی ضروری است. سازمان ملل ناقص است و به جای یک دولت جهانی نمی‌تواند بر اوضاع جهانی مسلط باشد و لنگر برقراری صلح عمومی گردد.

محمدباقر کمره‌ای اگرچه هم‌درس امام خمینی بود ولی در پاره‌ای از مبارزات سیاسی امام خمینی (ره)، با روحانیت همراهی نکرده بود. وی در تأیید انقلاب سفید پهلوی سخن گفته بود. او جزوه‌ای در تأیید انقلاب سفید منتشر کرده بود و در آن چنین آورده بود: «بسیار می‌پرسند از اینکه شش ماده پیشنهادی اعلی‌حضرت محمدرضا شاه پهلوی که به تصویب ملت ایران رسیده است با دیانت اسلام و مذهب جعفری که در قانون اساسی، مذهب رسمی کشور قید شده است، موافقت دارد یا نه.

خداوند فرمان می‌دهد به عدالت و احسان و عطا به خویشان و بازمی‌دارد از هرزگی و ستم. جوهر فرمان خدا در قرآن مجید عدل مطلق است. عدل شامل راستی و درستی، برابری و همکاری عمومی مردم می‌شود. یکی همیشه سیر و دیگری گرسنه، یکی هرگونه جامه زیبا و دیگری همه برهنه‌پا، یکی هر چه خواهد آماده و دیگری هیچ نداشته باشد، یکی همه بکوشد و کار کند و دیگری همه بی‌کار بگردد، عدالت نیست. یکی همه بار بر دوش و دیگری همه در عیش و نوش؟»

وی سپس تأکید می‌کند که این بی‌عدالتی‌ها با انقلاب سفید به پایان خواهد رسید: «اکنون این فرمان قرآنی و کمال مطلوب انسانی و ایرانی در پیشنهاد شش‌ماده‌ای اعلی‌حضرت محمدرضا شاه پهلوی ظاهر شده و مورد تصویب ملت ایران قرار گرفته است.»

وی سپس در تأیید بندبند مواد این فرمان از استدلال‌های دینی کمک می‌گیرد و آن را تبیین دینی می‌کند.

ماده یک: ماهیت این ماده این است که دولت، املاک مالکان بزرگ را بخرد و به زارعان آن‌ها بفروشد. این عمل در ذات خود بسیار خوب است و موافق عدالت است و موجب رضای خداوند است و مطابق اسلام و مسلمانی است. چه عدالتی بهتر از اینکه همه کشاورزان مالک آب و زمین باشند و چه خوب بود که خود ملاکان نگفته این کار را کرده بودند. چه اعانتی بر برّ و احسان بالاتر از اینکه خداوند فرموده است و تعاونوا علی البرّ و التقوی.

وی در تأیید حق زنان برای رأی دادن نیز به آیات قرآنی تمسک می‌جست. او می‌گفت برای صحت و شرعیت مداخله زنان در انتخابات به ادله‌ای از کتاب و سنت اشاره می‌شود: ولا تتمنّوا ما فضّل الله به بعضکم علی بعض. للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن (نساء/۳۳) یعنی آرزو نکنید آنچه را که خداوند شماها را بر اساس آن بر یکدیگر برتری داده. بهره مردان است آنچه را به دست خود کسب کنند و بهره زنان است آنچه را به دست خود کسب کنند. به این معنا که رقابت باید در امور اکتسابی باشد. اکتساب، به دست آوردن هر فایده مادی و معنوی است. و انتخاب وکیل و فعالیت سیاسی یکی از فواید مهم انسان است و این میان زن و مرد یکسان است و تفاوتی نمی‌کند.

به تعبیر محمدباقر کمره‌ای: یک زن بالغه عاقله مختار نفس خود است و نمی‌شود بی‌اجازه‌اش او را به شوهر داد یا در مال او تصرف کرد و چون قوانین مجلس راجع به احوال و اموال افراد است باید هم مرد و هم زن از راه انتخاب وکیل، آن را به انجام برسانند. قانونی که فقط به امضای مردها وضع شود، مانند این است که زنی را به وکالت از طرف مردی برای او عقد کنند در حالی که خود زن راضی نباشد.

ولی کمره‌ای در دی‌ماه ۱۳۵۷ مطالبی علیه رژیم پادشاهی منتشر کرد. وی در مقدمهٔ آن جزوه آورده بود که «از نزدیک شدن به مرز ۸۰ سال عمر نگرانم، ولی شوریدگی وضع عمومی که برای هر کس مایهٔ نگرانی است مرا به نگارش این رساله مختصر وادار کرد.» وی در آن رساله از ضعف حکومت‌های پادشاهی سخن می‌گوید و از تشکیل حکومت اسلامی نیز سخن به میان می‌آورد و آن را یک حکومت جمهوری و حاکمیت مردم بر مردم می‌داند. کمره‌ای در انتهای آن متن وعده می‌دهد که رساله‌ای را در پاسداری جمهوری اسلامی منتشر خواهد کرد. مشخص نیست که این رساله منتشر شده است یا خیر.

محمدباقر کمره‌ای در تاریخ ایران چندان شناخته‌شده نیست. او خود را پیرو سید جمال‌الدین اسدآبادی می‌دانست. رویکرد او به دین، یک نگاه اصلاحی بود و شاید اگر در اوج مبارزات سیاسی انقلابیون، از درِ دفاع از ایده‌های حاکمیت پهلوی برنمی‌آمد، امروز به عنوان یکی از برجستگان روشنفکری در عرصهٔ دین، شناخته می‌شد. او در سال ۱۳۷۴ روی در نقاب خاک کشید.

این متن در مباحثات

منشِ سیاسی آیت الله میلانی

آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای در کتاب خاطراتش گفته است: «در اوایل سال ۱۳۴۱ متوجه شدیم مشهد بویی از نهضت امام (ره) نبرده است، یعنی درک نکرده بودند که امام چه می‌کند و به چه می‌اندیشد. فکر می‌کردند امام در یک موضوع سیاسی روز اظهار مخالفتی کرده و تمام شده است». (خاطرات سید محمد خامنه‌ای، ص ۱۷۶)

اگرچه در مشهد به تعبیر سید محمد خامنه‌ای، چندان شور انقلابی درنگرفته بود ولی آیت‌الله سید محمدهادی میلانی از مراجعی بود که با مبارزان انقلاب همراهی می‌کرد. آیت‌الله میلانی فعالیت‌های سیاسی خود را از دوران جوانی در عراق آغاز کرده بود. وی در جریان جنگ مردم مسلمان عراق علیه حضور انگلیس در این کشور که به رهبری مراجع دینی صورت گرفت، همراه میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی، شیخ جواد جواهری پسر صاحب جواهر و برخی دیگر از هم‌دوره‌ای‌های خود، در این رویداد بزرگ اجتماعی شرکت کرده بود.

آیت‌الله میلانی در جریان نهضت امام خمینی (ره) هم مواضع سیاسی قاطعی علیه رژیم پهلوی اتخاذ می‌کرد. آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای اما گفته است: «زمانی که امام علیه رفراندوم موضع گرفتند نامه‌ای را به بنده و اخوی (آیت‌الله سید علی خامنه‌ای) دادند تا خدمت آقای میلانی ببریم. اما معمولاً آقای میلانی هیچ وقت جواب مثبتی نمی‌داد. همیشه می‌گفت که به ایشان سلام برسانید و بگویید ما بعون الله تعالی، خودمان اقداماتی کرده‌ایم. یعنی به ایشان در جواب امام می‌گفت که ما مستقلاً یک کاری کرده‌ایم. بعدها معلوم شد که بیت ایشان بیت مطمئنی نبوده است و ما کار مؤثری هم از ایشان ندیدیم.» (خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، ص ۱۷۶)

سید محمد خامنه‌ای از این‌گونه رفتار آیت‌الله میلانی گلایه می‌کند و در جای دیگری می‌گوید: روزی ما به قصد حرکت دادن و راه انداختن آیت‌الله میلانی و همراهی کردن ایشان با نهضت، به آقای نهاوندی گفتیم جلسه‌ای در منزلش بگذارد و عده‌ای را هم دعوت نماید. جلسه تشکیل شد. از قضا، یکی دو نفر از حاضران از آن‌هایی بودند که با امام خیلی نظر موافق نداشتند. ما این‌ها را جمع کردیم و قرار گذاشتیم برویم با آقای میلانی بحث کنیم؛ یعنی به صورت مؤدبانه اعتراضاتی به سکوت ایشان داشته باشیم. روز موعود، به دیدن آیت‌الله میلانی رفتیم و ابتدا با پسر آقای میلانی روبه‌رو شدیم. او همراه ما به داخل آمد و در جلسه نشست. پسر آقای میلانی از آن آدم‌هایی بود که سیاست‌های شخصی دارند و با جریان عمومی هماهنگ نیستند. آقای میلانی از وضع ما متوجه شد که پسرش را نیز باید از این جلسه بیرون کند. این کار را هم کرد و ما ماندیم و ایشان. آن روز خیلی به ایشان تاختیم. از خصوصیات اخلاقی ایشان ملایم بودن و نرم‌خویی ایشان بود. قول و وعیدهایی به ما داد و ما جلسه را ترک کردیم. (خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، ص ۱۷۸)

سید محمد خامنه‌ای، آیت‌الله میلانی را همراه خوبی برای انقلاب نمی‌داند و بر این باور است که ایشان همراهی چندانی با نهضت امام خمینی (ره) نکرده است.

اما آیت‌الله محمد یزدی نظری خلاف این دارد. وی معتقد است آیت‌الله میلانی در جریان انقلاب، همه تلاش خود را برای همراهی با نهضت به کار بسته و از هیچ کوششی دریغ نکرده است؛ «فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ایشان علیه رژیم پهلوی بر همگان روشن و آشکار است. آن مرحوم یکی از چهره‌های شناخته‌شده بین مبارزان در نهضت اسلامی ایران بود و مخصوصاً بعد از انجمن‌های ایالتی و ولایتی، فعالیت‌های معظم له، به همراه دیگر مراجع بزرگ، چشمگیر و قابل توجه بود. بعد از قیام شکوهمند ۱۵ خرداد و دستگیری حضرت امام (ره)، آیت‌الله میلانی برای دفاع از کیان اسلام و مرجعیت شیعه به تهران عزیمت کرد. ایشان در همهٔ مراحل با اطلاعیه‌های خود از نهضت امام خمینی حمایت می‌کرد». (خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، ص ۱۷۰)

آیت‌الله محمد یزدی حتی سید میلانی را مرجعی برای «فداییان اسلام» می‌داند و فعالیت سیاسی ایشان را تا مرحلهٔ تأیید حرکت‌های مسلحانه پیش می‌برد. «در زمان مرحوم آیت‌الله میلانی، ایشان در پاره‌ای مسائل، مرجع شرعی برخی از افراد (فداییان اسلام) محسوب می‌شدند و افراد مزبور از مراجعه به حضرت امام خودداری می‌کردند». (خاطرات محمد یزدی، ص ۱۶۹-۱۷۰)

محمد یزدی حتی حرکت‌های مسلحانهٔ فداییان را هم به مجوز آیت‌الله میلانی می‌داند: «در خصوص مجوز اعدام حسنعلی منصور و مشابه او، در مجموع آن‌گونه که اطلاعات بنده اجازه می‌دهد، از سوی مرحوم آیت‌الله میلانی در مشهد صادر می‌شد. آن مرحوم کسی بود که حضرت امام در بسیاری از مسائل انقلاب، او را قبول داشت. مرحوم میلانی در ردیف آیات عظام و هدایت‌کنندگان انقلاب بود. افرادی که در نماز یا درس ایشان شرکت می‌کردند، به‌وضوح متوجه می‌شدند که حساب او از حساب سایر مراجع مستقر در مشهد جداست. بنده چند بار توفیق داشتم که در حلقهٔ درس ایشان شرکت کنم و مشاهده می‌کردم که صفوف جلوی شاگردان، بیشتر از افراد انقلابی تشکیل می‌شود و به نظر می‌رسید که حضور برخی از آن‌ها در درس تنها برای تحکیم موقعیت ایشان است. در قضایای مربوط به اعدام سرسپردگان رژیم، نوعاً با ایشان مشورت و در قالب استفتاء خواسته می‌شد تا مشکل شرعی ترورهایی از این دست، برطرف شود. ایشان هم به راحتی و با مراجعه به مبانی‌شان تصمیم می‌گرفتند و فتوای لازم را صادر می‌کردند». (خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، ص ۱۸۰)

آیت‌الله میلانی از کمک‌های مالی به مبارزان هم دریغ نمی‌کرده است. در اسناد ساواک آمده است: «از سال ۱۳۴۰ به دنبال دستگیری روحانیون و متعصبین مذهبی و سران جمعیت نهضت آزادی، آیت‌الله میلانی از خراسان کمک مالی خود را به زندانیان آغاز کرده است. نامبرده از سال ۴۱ هر فرد طلبه یا آخوندی که زندانی می‌شده مبلغ ۲۰۰۰ الی ۳۰۰۰ ریال به او و خانواده‌اش تا ۵۰۰۰ ریال کمک مالی می‌کرده است و در حال حاضر نیز این کمک ادامه دارد. آیت‌الله میلانی خصوصاً به زندانیان نهضت آزادی به‌ویژه مهندس بازرگان و سید محمود طالقانی کمک مالی فراوانی کرده به طوری که با وجود زندانی بودن سید طالقانی پسرش اتومبیل و خانه خریده و گفته شده که منشأ پول این خریدها همان کمک‌های آیت‌الله میلانی است». (آیت‌الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ص ۸۳)

این خبر ساواک در مورد کمک‌های زیاد مالی به زندانیان نهضت آزادی البته مورد تردید است، اما نامه‌ای از آیت‌الله میلانی در دست است که به سید محمود طالقانی نوشته و در آن از زندانی شدن اعضای نهضت آزادی ابراز نگرانی کرده است: «جناب مستطاب حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود طالقانی… بدون شک ادامه حیات به معنای انسانی آن روزبه‌روز مشکل‌تر بلکه ناممکن‌تر به نظر می‌رسد. و گاه چنان غرق ملالت‌هایی می‌گردم که در تمام عمر بی‌سابقه بوده است. نمی‌دانم شاید حبس جسمانی اگر به روح سرایت نکند بسی سهل‌تر از حبس‌ها و قبضه‌ای روحی باشد بخصوص که در آن حال با سقوط بعضی تکالیف وجدان انسان آسوده گشته و شخص خود را مسئول نمی‌بیند. به هر حال پیوسته به یاد آن آقایان هستم. و اینک آقایان دانشمندان محترم جناب آقای مهندس بازرگان و جناب آقای دکتر سحابی و سایر آقایان اماجد به زندان برازجان بسی بر تأثراتم می‌افزاید…» (یاران امام به روایت اسناد ساواک، محی‌الدین انواری، ج ۳۹)

سید میلانی در مواقع لزوم اعلامیه‌هایی علیه حکومت پهلوی صادر می‌کرده است. در ماجرای کشتار فیضیه در نامه‌ای به امام خمینی می‌گوید: «اکنون که مراقبت شدید بر تمام نشریات مستولی است و نمی‌توان نشریه‌ای صادر نمود، باید به وسیلهٔ مبلغین دانشمند و وعاظ محترم مذهبی، در ایام عاشورا و قیام امام حسین (ع) اذهان مردم مسلمان را روشن کرد و از فلسفه قیام امام حسین (ع) آگاهشان نمود… این وظیفه جامعه مبلغین در ایام عاشورای حسینی است که هر کس جز این عمل کند، بر سر سفره حسین (ع) نان و نمک خورده و نمکدان شکسته است».

به نظر می‌رسد آیت‌الله سید محمدهادی میلانی در مبارزات سیاسی پیش از انقلاب، به موقع لزوم اعلامیه‌هایی علیه حکومت پهلوی صادر می‌کرده و از مبارزان سیاسی نیز حمایت می‌کرده است. سید میلانی با این روّیه سعی در زنده نگاه‌داشتن باورهای اسلامی و حفظشان روحانیت داشته است و این در بیانیه‌ای که پیش از انقلاب صادر کرده است مشخص می‌شود: «من به جدّ خود حضرت سید الشهداء تأسی کرده‌ام تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت به هیچ وجه صورت ارتجاعی ندارد و نهضتی است که ملتی مسلمان برای مقابله با حکومت‌های جابرانه، با پشتوانه مقامات عالیه روحانی تعقیب می‌کنند…».

 

سید محمد باقر شیرازی، فهم فقهی با تمسک به دانسته های بشری

mohamadbagher-shirazi

در ماه رجب سال ۱۳۵۰ هجری قمری بود که سید محمدباقر شیرازی در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرش سید عبدالله طاهری شیرازی از مراجع بزرگ زمان بود. سید عبدالله در وصف فرزندش گفته بود: «فرزندم سید محمدباقر از همان ابتدای عمر به مرتبهٔ عالیهٔ اجتهاد نائل آمد». سید محمدباقر در سن بیست‌سالگی به رتبهٔ اجتهاد رسیده بود.

او اما علاوه بر دانش فقه بر علوم دیگر هم تبحر داشت. او در علومی از قبیل هیئت و نجوم، ریاضیات و علوم فلکی متخصص و صاحب‌نظر بود. برخی از نظرات او در سایر علوم، در کتاب «الفقه الإسلامی و سیر الزمن» گرد آمده است. پس از انتشار این کتاب، سید محمدباقر صدر و سید مصطفی خمینی، آن را به کتاب «مستمسک عروة الوثقی» مرحوم آیت‌الله‌العظمی حکیم تشبیه نمودند. (۱) همین دانسته‌های وی در علوم دیگر بود که فهم او از مسائل فقهی را نیز عالمانه‌تر کرده بود.

دانش او در علم نجوم سبب شده بود تا در بحث از رؤیت هلال، نظریه‌ای کاملاً مستقل ارائه کند. وی رساله‌ای تدوین کرده بود و در آن اثبات کرده بود که از نظر علمی نمی‌توان به اتحاد افق برای تمام کره زمین قائل شد. بر اساس دیدگاه وی، با دیدن ماه در یک مکان حکم به اول بودن ماه برای تمام کره زمین اثبات نمی‌شود بلکه این رؤیت، تنها برای نیمی از کره زمین حجت است. (۲) گفته می‌شود انتشار این کتاب، باعث شد تا فتوا و نظر علمای بزرگی همچون آیت‌الله‌العظمی خویی نیز تغییر کند و رأی سید شیرازی مورد استناد قرار گیرد. (۳)

وی در ماجرای رؤیت هلال، دیدن ماه با چشم مسلح و تلسکوپ را نیز حجت می‌دانست. وی کتابی نیز در همین زمینه با عنوان «رؤیة الهلال و ما فیها من الأراء و الأقوال»، به صورت مستدل از جهت رویارویی با علوم جدید تدوین نمود.

دانش وی در علم نجوم سبب شده بود تا بتواند با طرحی ابتکاری بر روی یک صفحه کاغذ عادی، این امکان را به هر شخصی در هر نقطه از کره زمین بدهد که تنها با گذاشتن یک شاخص بر روی کاغذ، جهت قبله را به طور دقیق مشخص کند. قبله‌نمای رزم‌آرا و سایر قبله‌نماها نیز از این طرح آیت‌الله الگو گرفته بودند.

ایشان حتی رساله‌ای تدوین کرد و با تعیین دقیق محاسبات ریاضی، رؤیت هلال در هر فصل از سال را برای شهرهای مختلف معین نمود که از آن زمان تاکنون مورد استفاده منجمین قرار گرفته و در بسیاری موارد، تعجب و تحسین دانشمندان و علما را برانگیخته است.

علاوه بر دانش‌های غیر فقهی که اثرات ملموسی در آراء فقهی او نهاده بود، سید محمدباقر شیرازی در آراء فقهی خود نیز نگاهی بر اساس مقتضیات دنیای جدید داشت. وی ۵۰ سال پیش در ماجرای حج حکم کرده بود که مطاف سعی و منی و مشعر و عرفات می‌تواند به صورت طبقاتی انجام شود.

در امر تقلید نیز حکم کرده بود که در امور سیاسی و حکومتی ‌باید از فقیهی که در امور سیاسی اعلم است تبعیت کرد. در امور احکام دین مانند روزه و نماز و امثال آن باید از مجتهد اعلم فقهی تقلید کرد و در اموری که نیازمند نیابت از حضرت صاحب الزمان (عج) باشد باید به أتقی رجوع کرد. (۴) این تفکیک نهادن میان ساحت‌های مختلف علمی و فقهی، نظریه‌ای است که تخصصی شدن علوم را حتی در عرصهٔ فقه و اجتهاد دنبال می‌کند و سید شیرازی نیز بر این رأی معتقد بود.

وی به جواز عقد موقت دختر بدون اجازه پدر در صورت ضرورت و با شرایطی حکم کرده بود. (۵) وی به زندانی کردن اشخاص برای مهریه و بدهی نیز اعتراض کرده بود و به عدم جواز فقهی آن حکم داده بود. (۶) سید محمدباقر شیرازی سود بانک‌ها و جریمهٔ تأخیر وام از سوی بانک‌ها را نیز شرعاً حرام می‌دانست.

این زادهٔ شهر شیراز، از زادگاه خود نیز به نیکی یاد می‌کرد. وی سلمان فارسی را یکی از افتخارات فارس می‌دانست و می‌گفت: قطعاً موطن سلمان فارسی، فارس و اطراف شیراز است و آنانی که سلمان را از فارس نمی‌دانند همانند افرادی‌اند که خلیج فارس را با آن همه سابقه، خلیج عربی می‌خوانند.

آیت الله شیرازی عید نوروز را نیز در حاشیه‌ای بر عید غدیر تفسیر می‌کرد. او می‌گفت بر اساس شواهد تاریخی و متون غیر قابل انکار، عید نوروز مصادف با عید غدیر خم بوده و لذا این عید علی‌رغم باستانی بودنش، با طلوع خورشید اسلام در ایران، همچنان مورد احترام و ارزشمند مانده است؛ لذا می‌توان گفت تقارن عید نوروز با عید غدیر، رمز بقای این عید باستانی است. (۷)

ایشان بر مناسبات مذهبی تأکید فراوان داشت. زمانی که طرح حذف تعطیلاتی نظیر سالروز شهادت حضرت زهرا (س)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) در مجلس شورای اسلامی به راه افتاده بود، وی در بیانیه‌ای انتقادات تندی بر آن طرح وارد کرد. او گفته بود: این‌جانب با اعلام عزای عمومی برای مطرح شدن چنین طرحی در مجلس شورای اسلامی که باید قوانین مطابق با اسلام و مکتب اهل‌بیت (ع) را به تصویب برساند، خواستار لغو هرچه سریع‌تر این طرح شده و هشدار می‌دهم در صورت تصویب این طرح باید منتظر عواقب سوء آن و خدای ناکرده روی گرداندن اهل بیت (ع) از این ملت و مملکت باشیم که إنا لله و إنا إلیه راجعون.

زمانی که سخنانی بحث‌برانگیز مبنی بر برائت یزید، شمر و عمر سعد گفته شده بود، آیت الله شیرازی با صدور بیانیه‌ای، به تندی از چنین سخنانی یاد کرد: «این‌که یزید و شمر و عمر سعد و مانند این‌ها در بهشت‌اند، آن هم از سوی برخی مدعیان شاگردی بزرگان علما و منسوبین قم، از بالاترین مصادیق بدعت بلکه کفر و آب به آسیاب دشمن ریختن است و اثر این گفتار از تیر و سنان شمر و هرمله بر وجود مقدس امام حسین (ع) در روز عاشورا نه‌تنها کمتر نیست، بلکه از جهاتی بدتر است.»

سید محمدباقر شیرازی که برابر با میلاد امام باقر (ع) در اول ماه رجب دیده به جهان گشوده بود، در شامگاه ۱۳ رجب برابر با میلاد امام علی (ع) دیده از جهان فروبست. شاید زندگانی او نیز نمادی از ولادت و وفات او بود؛ روحانی وارسته‌ای که دل در گرو اهل‌بیت (ع) داشت و در فهم کلام معصومین (ع) مجاهدت علمی می‌ورزید. روحش شاد!

پاورقی‌ها:

  1. چهرهٔ پرفروغ، ص ۲۹۸.
  2. به نقل از سایت سید محمدباقر شیرازی.
  3. همان.
  4. همان.
  5. توضیح المسائل سید محمدباقر شیرازی، مسئله ۲۳۱۰.
  6. به نقل از سایت سید محمدباقر شیرازی.
  7. همان.

مواجهه جواد طباطبایی با سید عبدالحسین لاری

نود سال از درگذشت سید عبدالحسین لاری می‌گذرد. او از جمله روحانیون مشروطه‌خواه بود. وی در مقرّ خود در لارستان و در اجرای اهداف اسلامی، اقداماتی را به انجام رسانده بود، نیروهایی نظامی را سامان داده بود، نشان ویژه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته بود، به چاپ و تکثیر تمبر مخصوص با عنوان «پست ملت لار» و «پست ملت اسلام» اقدام کرده بود. او در نواحی تحت سلطهٔ خود به اجرای حدود اسلامی نیز کوشیده بود. اخذ مالیات‌های شرعی از اقشار مختلف مردم منطقه هم از ویژگی‌های خاص رفتاری وی بود.

abdul-hossein-lari

منتقدان سید لاری

این اقدامات وی در لارستان سبب شد سید عبدالحسین را از نخستین عاملان به نظریهٔ ولایت فقیه بدانند. هرچند این‌گونه رفتارهای وی مخالفان و موافقانی نیز داشته است. موافقان بر این باورند که رویّهٔ وی اجرای احکام اسلامی بوده و او از نخستین افرادی است که اندیشهٔ اسلامی را به عمل نزدیک کرده است. از نظرگاه موافقان، اقدامات سید با عناوین «تشکیل حکومت اسلامی»(۱) و «اجرای عملی نظریه ولایت فقیه»(۲) تعبیر شده است.

این اقدامات سید از دید مخالفان اما با عنوان «شورش علیه دولت»(۳) و «تجزیه‌طلبی»(۴) یاد شده است. منتقدان بر آن‌اند که سید لاری با این اقدامات خود، علیه حاکمیت وقت شورش کرده و تن به قوانین مملکتی نداده است.

دکتر سید جواد طباطبایی نیز بر این باور است که سید لاری چندان اطلاع دقیقی از مفاهیمی مانند مشروطه نداشته و تلقی او از مفاهیمی چون مجلس شورای ملی، بیشتر تعابیری شاعرانه است که همسانی‌هایی با روضه‌ای از روضات جنات بهشت دارد.(۵)

دکتر طباطبایی بر سیّد لاری خرده گرفته است که سید عبدالحسین لاری با همهٔ انتقاداتی که بر سلطنت جور می‌کند، اما ناصرالدین‌شاه را «شاه شهید» می‌نامد و دوام سلطنت او را از نتایج «حسن عقیدت به اهل شریعت»، به‌ویژه در آغاز سلطنت می‌داند که «به نشر صندوق عدالت در تمام مملکت و قمع بابیه و دفع شیخیه و رفع دخانیه و منع کفار از مداخله در کار» اقدام کرده است.(۶)

طباطبایی، تناقض‌هایی که در گفتار سید لاری وجود دارد را برجسته کرده و بر آن نقد می‌کند. او بر این گفتار سید لاری نیز خرده می‌گیرد که در جایی گفته است سبب انکسار هندوستان، مداخلهٔ بیگانگان و کفار در این کشور بود؛ اما در جایی دیگر سبب بقای استقلال افاغنه کابل و قندهار را جز این نمی‌داند که کفار را در امور داخلی خود از مداخله منع کرده‌اند.(۷)

سید جواد طباطبایی بر پاره‌ای از گفتارهای سید لاری انگشت نهاده است و او را بی‌اطلاع از تاریخ، حتی تاریخ اسلام معرفی می‌کند. طباطبایی این فقره از عبارات سید عبدالحسین را نقل می‌کند که گفته است: استیلای اعراب علی خرق العاده و العجائب بر تمام مشارق و مغارب و ملوک الحاسره و جبابره در مدت ششصد سال بعد از آن نشد و نمی‌شود، مگر به‌واسطهٔ باطن شریعت و مدد و امداد و شوری و مشورت با والی ملت و امام امت… (۸) طباطبایی در نقد این گفتارِ سید می‌گوید: به نظر نمی‌رسد سید لاری اطلاع درستی از تاریخ-حتی تاریخ اسلام- می‌داشته است، چنانکه منظور او از ذکر ششصد سال در فقره‌ای که نقل کردیم، معلوم نیست، و به نظر می‌رسد منظور از ظهور اسلام تا آغاز غیبت کبرا بوده است که در سال ۳۲۰ قمری صورت گرفته وگرنه سال ۶۰۰ قمری که در بیان لاری آمده ربطی به اخفای امامت ندارد. چنین اشتباهی در مواضع دیگری از رساله قانون مشروطه مشروعه نیز تکرار شده که مدت سلطنت صفویان در آن پانصد سال ذکر شده است.(۹)

جواد طباطبایی با برجسته کردن برخی ایراداتی که در اندیشهٔ سید لاری وجود دارد، بر او نقد می‌کند و او را به عدم درک صحیح از مفاهیم مشروطه و قانون منتسب می‌کند.

رهایی از ظلم، اولویت سیاسی سید لاری

هرچند انتقادات طباطبایی بر اندیشهٔ سید لاری به نظر منطقی و معقول به نظر می‌رسد و می‌باید سید لاری را از جهت عدم التفات بر پاره‌ای از مفاهیم جدید التأسیس همچون قانون ملی، مورد انتقاد قرار داد، اما از نکته‌ای نیز نباید غفلت ورزید. در تعابیری که بزرگان فلسفهٔ سیاسی به کار می‌گیرند، از مفاهیمی یاد می‌کنند که آن را «آزادی از» و «آزادی به» می‌نامند. در این تعابیر گفته می‌شود جوامعی که تحت سیطرهٔ استبدادند، برای رهایی از دست ظلم و ستم، ابتدا به «آزادی از» ستم می‌اندیشند. تمامی جهد آنان بر آن است که خود را از زیر تیغ تیز ستم رهایی بخشند. اما پس از این رهایی است که «آزادی به» سمت آنچه مورد دلخواه است، روی می‌کند و تشکیل نظامی مطلوب مورد توجه قرار می‌گیرد.

زمانه‌ای که سید لاری در آن می‌زیسته دورانی بود که مشروطه‌خواهان، به‌تازگی بر مفاهیم دنیای مدرن التفات یافته بودند و رهایی از حاکمیت استبداد را در خاطر می‌پروراندند. سید لاری به غایت تلاش می‌کند تا مفاسد حاکمیت ظلم را برجسته کند و به تصویر بکشد.

از نخستین رساله‌هایی که از سید عبدالحسین لاری در مباحث اجتماعی و سیاسی به دست رسیده، رساله‌ای با عنوان «آیات الظالمین» است. سید در این رساله، همه آیاتی که دربارهٔ ظلم آمده است را احصاء کرده و در مواجهه با استبداد بدان‌ها تمسک جسته است.(۱۰)

او ظلم را «صریح مذهب کفریه» می‌داند که از مذهب حقهٔ عدلیه عدول کرده‌اند.(۱۱) لاری ظلم را خاستگاه همه تباهی‌ها و عدل را موجب همه ترقیاتی می‌داند که قومی می‌تواند بدان نائل شود.(۱۲)

سید عبدالحسین لاری با تمسک به آیات قرآنی، قبح ظلم را استخراج می‌کرد و می‌گفت: قبح ظلم در دیانت اسلام به درجه‌ای است که خداوند به موجب آیه ۳۳ از سورهٔ مائده برای نوعی از ظلم که در این زمان متداول شده، یعنی «محاربه با مسلمانان» چنان حد و عقوبتی معین کرده که برای هیچ‌یک از انواع کفر و ارتداد چنین حدود و عقوبتی دنیوی مترتب و مقرر نفرموده است.(۱۳)

سید عبدالحسین حتی از مرحوم مجلسی نقل می‌کند که هرگونه همکاری با شاهان و سعی در رفع نیازهای آنان معادل کفر است و می‌نویسد که «عمداً به سوی ایشان نظر کردن گناه کبیره است».(۱۴) سید تفاوت حکومت مشروطه مشروعه و حکومت استبدادی را چونان تفاوت ایمان و کفر می‌دانست و مقایسه بین این دو نوع حکومت را چون مقایسه میان حق و باطل تلقی می‌کرد. به نظر می‌رسد همت اصلی سید لاری در جهت رفع ظلم بوده و رهایی از استبداد اولویت اول سیاسی وی بوده است.

مواجهه با بیگانگان، مشی سیاسی سید لاری

سید لاری در زمانه‌ای می‌زیست که مواجهه با هجوم خارجی یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های آن زمان را شکل می‌داد. سخنان سید نیز علی الاغلب در مواجهه با هجوم بیگانگان بود و می‌کوشید تا از درِ مخالفت با آنان درآید. او بر انگلیس و روسیه این‌گونه می‌تاخت که هیچ‌یک از انواع چهارپایان و جانوران بیابانی و درندگان، حتی سگ و خوک با همهٔ پلیدی و ناپاکی و درنده‌خویی غریزی که در وجودشان نهفته است، فاسد را به فاسدتر برنمی‌گردانند جز «ابالیس انگلیس» و «روس بدتر از مجوس» که پلیدترین و فاسدترین انواع از شیاطین جاندار هستند.(۱۵)

وی سپس می‌کوشد تا تشبه جستن به غربی‌ها را مطرود و مطعون بداند و هیچ‌گونه اقبالی بدان‌ها نشان ندهد: «هرگز نباید توهم و اشتباه کرد که این‌ها (غربی‌ها) دارای نظم و ترتیب هستند، چه شدت فساد و تباهی آن‌ها به‌اندازه‌ای است که اِذ دَخَلوا قَریَة أفسِدوها وَ جَعلوا أعِزّة أهلها اَذلّة (نمل/۳۴) (چون به دیاری روی آورند، کشور را ویران سازند، و عزیزان آن را ذلیل گردانند.)»

سید لاری سپس این‌گونه بر علیه اروپایی‌ها که آنان را بیگانگان می‌نامد، می‌شورد: «مسلم است که تمام اسلحه و مال و دارایی و جان و ایمان و اختیار مردم را از هر جهت خواهند گرفت و خوشی را از مردم سلب کرده، مهر خموشی بر زبان آنان خواهند زد. حتی اختیار دین و آئین و آبرو و شرف و ناموس و حیثیت برای آن‌ها باقی نمی‌گذارند و از هیچ امری فروگذار نخواهند کرد مگر آنکه آن را در حیطهٔ تصرف خود درآورند و عزیزان و بزرگان مملکت را بندهٔ زرخرید خود گردانند و با هزاران گونه ننگ وابسته به خود کنند».(۱۶)

سید دربارهٔ قراردادها و معاهداتی که فرمانروایان و کارگزاران حکومتی کشورهای اسلامی با بیگانگان منعقد ساخته‌اند و موجب گسترش و نفوذ بیگانه و اشغال بخشی از سرزمین‌های اسلامی شده و استقلال مسلمین را به خطر انداخته است، این‌گونه سخن می‌گوید: «هر قرار و مداری و رأی و حکم و معاهده پیمانی که از روی نادانی و سفاهت و نادرستی و یا با زور و فریبکاری و ستمکاری یا از روی مخالفت با قانون شریعت اسلامی از وکلا و امناء دول اسلامی صادر گشته است، بیهوده و باطل و غیر قابل اجرا بوده و به هیچ وجه قابل قبول نیست، چرا که عمل سفیهان و نابخردان و خطاکاری آنان در حق خود آن‌ها، از نظر شرعی و هم از دیدگاه خرد، روا و نافذ نیست چه رسد به آنکه در حق دیگر مسلمانان مطاع، نافذ و قابل اجرا باشد».(۱۷)

به نظر می‌رسد سید لاری در زمانه‌ای می‌زیست که مخالفت با ظلم و استبداد، اولویت اول سیاسی وی بوده و مواجهه با دول متخاصم خارجی نیز دغدغهٔ اصلی سید لاری را شکل می‌داده است. اینکه وی بر زیروبم اندیشهٔ مشروطه‌خواهی و ریزبینی‌های آن التفات تام و تمام نداشته البته سخنی است که می‌توان نزدیک به یک قرن پس از او در آن باب سخن گفت. زمانهٔ سید لاری اما اقتضائات دیگری داشته و مجاهدت دیگری می‌طلبیده است.

سید عبدالحسین لاری، فقیهی بود که راه مبارزه با ظلم را در پیش گرفته بود. او هم به لحاظ تئوریک علیه ظلم و استبداد قدم به میدان نهاده بود و هم از نظر عملی مقابله با ظلم را پیشه ساخته بود. انتقاداتی که بر وی وارد می‌شود اگرچه خالی از صحت نیست اما به نظر می‌رسد زمانه‌ای که سید در آن می‌زیسته است را مغفول نهاده است. در ثانی دوران گذار از استبداد را نیز به دیدهٔ غفلت نگریسته است. شاید با در نظر داشتن این دو مهم، بیشتر بتوان به منش سیاسی و اندیشه‌ای سید لاری وقوف یافت.

پانوشت‌ها:

  1. سید عبدالحسین لاری پیشوای تنگشتان، ص ۷۸
  2. ولایت فقیه زیربنای فکری مشروطه مشروعه، ص ۷۵
  3. تاریخ بستک و جهانگیریه، ص ۳۱۷
  4. مخبر السلطنه، خاطرات و خطرات، ص ۲۴۸
  5. اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، به کوشش علی اکبر علیخانی و دیگران؛ جلد دهم، مقالهٔ اندیشه سیاسی سید عبدالحسین لاری، سید جواد طباطبایی، ص ۲۳۳
  6. همان، ص ۲۲۷
  7. همانجا
  8. مجموعه رسائل سید لاری، صص ۳۶۲-۳۶۱
  9. همان، ص ۲۲۶
  10. رسائل سید لاری، ج ۱، ص ۲۴۹ به بعد
  11. رسائل سید لاری، ص ۲۵۰
  12. رسائل سید لاری، ص ۲۵۱
  13. رسائل سید لاری، ص ۲۵۲
  14. رسائل سید لاری، ص ۲۹۹
  15. به نقل از کتاب شجره طیبه، مهاجری، صص ۳۷-۳۹
  16. قانون و اتحاد دولت و ملت، عبدالحسین لاری، ص ۱۵
  17. همان، ص ۱۶