وزیر اطلاعات در جمع طلاب و مبلغین دینی حاضر شده و از برخی گرایشها به مسیحیت و خروج از دین اسلام پرده برداشته است. او گفته که: "در برخی مناطق، افرادی گرایش به مسیحیت پیدا کردهاند که جزو افراد عادی جامعه بوده و خانوادگی مسیحی شدند، ناچار شدیم اینها را احضار کنیم و دلیل گرایش به مسیحیت را از آنها جویا شویم. برخی از این افراد عنوان میکردند که ما به دنبال دینی هستیم که به ما آرامش بدهد و بین ما صفا و صمیمیت و برادری ایجاد کند. به آنها گفتیم اسلام دین برادری و صفاست. گفتند ما میبینیم علمای اسلام و کسانی که پشت تریبون صحبت میکنند به طور مداوم علیه یکدیگر سخن میگویند، اگر اسلام دین صمیمیت باشد باید قبل از هر چیز بین علمای خود باید صفا و صمیمیت ایجاد کند".[1]
باری! سخن از تغییر عقیده و مرام و مسلکی است که در اسلام از آن منع شده است و بدان تحذیرها دادهاند. پیش از این نیز برخی مراجع تقلید از وجود کلیساهای خانگی سخن به میان آورده بودند. دستگیری نوکشیشان نیز از جمله اقدامات نهادهای امنیتی است که گاه از آن خبری میرسد. اما چرا عدهای از اسلام روی بر میگردانند و به مکتب دیگری میل میکنند؟ مگر خواستهشان چیست که در این دین پاسخی برای آن نمییابند؟ این پرسش را باید از دینداران و مبلغان دینی پرسید و سخنی با آنها در میان گذارد.
سخنی با دینداران
دینداران که بر مکتبی ملتزم و معتقدند را باید به نکتهای واقف کرد. نکتهای که گاه از دیدهها پنهان میماند و رسالت دینداری به نهایت نمیرسد. و آن این است که مردمان در توجه و رجوع به دین، به دنبال هدف و غایتی میگردند. آن هدف، میتواند دست یابی به آرامش، معنویت، اخلاق و احساساتِ نیکو باشد. اگر رسیدن به این هدف، در آموزههای یک مکتب یافت نشود، گرایش به نحلهای دیگر نیز به وقوع میپیوندد. در این میان باید دید که رویکرد مبلغان دینی به چه نحوی صورت پذیرفته که برخی این غایت را در آن آموزهها نیافتهاند و دل به مکتبی دگر دادهاند.
به نظر میرسد که آنچه در میان قاطبهی روحانیت مورد توجه است و آن را متر و معیاری برای اسلام و مسلمانی میدانند، توجه به عقائد است. تأکیدهای مکرر بر این است که عقیدهی انسان، ملاک و معیاری برای التزام به دین است و لا غیر. اگر به روز جزا اعتقاد داری و اگر به نبوت خاتم پیامبران باور داری و اگر خدای حیّ و قیّوم را مبداء عالَم میشمری و اگر یَومُ الغَدیر را هنگامهی هدایت میدانی؛ آنگاه است که به قامت دینداری در آمدهای. این عقائد البته و صد البته مورد توجه است و جز به صحّت آن نمیتوان حکم داد. اما و هزار اما که آنچه در این میان قربان میشود، سویهی دیگر از دینداری است. آنچه در زیر این عقائد مغفول میماند، احساسات و عواطف دینی است. التزام به باورهای و عقائد، چنان فربه میشود که مجالی را بر جنبههای دیگرِ دینداری میبندد. در پسِ این عقائدِ نیک، میباید به دنبال گوهری دگر بود. مؤمن آن است که با التزام به این عقائد، به احساساتِ نیک نیز دست یابد، در پسِ عمل به اعمال دینی و عبادی، احوال او نیز متحوّل شود. به صِرف اعمالِ سمبلیکِ دینی بسنده کردن و انتظار تغییر در احوال نداشتن و مخارج حروف را در قرائت، به نهایت ادا کردن و سر به سجدههای طویل نهادن و شب تا به سحرگاهان به پهنای صورت گریستن، میباید که ثمرهای در وجود آدمی نهد. میباید که احساس لطیفی به او ارزانی کند. میباید که روحیهی شفقت طلبی را در او برانگیزد. روحیهای که جز به نرم خویی و حریر صفتی با مردمان سخن نگوید و به هیچ ناملایمتی رگ گردن برافروخته نسازد. و این مورد تأکید مکرر آیات قرآنی است. آنجا که وقتی از صفات مؤمن سخن میگوید، به احساسات او انگشت مینهد. اَلا انَّ اولیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون.(یونس، 62) مؤمنان و اولیاء الهی کسانیاند که ترس و حزن و غم و اندوه بر آنها غالب نمیشود. چه ملاکی برتر از این برای اهل ایمان؟ مؤمن آن است که به ناملایمات دنیوی خم به ابرو نیاورد؛ مؤمن آن است که هیچ نقص و خللی در این عالم نمیبیند؛ نه آنکه سر به سجاده میگذارد و لب به گله و شکایت از عالم و آدمیان هم میگشاید. نه آنکه به حج ابراهیمی میرود و سنگ بر شیطان میزند اما خود در پوستین خلق میافتد و نان به قیمت جان میفروشد و در کار مردمان خلل میآوَرد. تهجّدهای شبانه میورزد اما تاب تحمل اهل خانهی خود را ندارد.
غایت این اعمال دینی جز این نیست که خُلق کریم بیابی. جز این نیست که رحمت بر خلق بورزی. در نظر آورید رفتاری را که سید ابوالحسن اصفهانی -به عنوان زعیم اعلای شیعه- در قبال قاتل فرزندش برگزید. گفته میشود که وی شبانه قاتل فرزندش را از دست مأموران فراری میدهد و عنوان میکند که یکی از فرزندانم، فرزند دیگرم را کشته است؛ از او شکایتی ندارم. مرحوم اصفهانی به غایتِ دینداری دست یافته است، به احساسِ صلح با جهان رسیده است و همگان را عیال الله میبیند و بر همگان مِهر میورزد. این است ثمره و غایت دینداری. و این است الگویی برای معرفی فرد دیندار.
باری! در معرفی دین و فرد دیندار، آنچه ملاک است، همین روحیه و همین معرفیِ نَفسِ بی کینه است. مبلغان دینی میباید رسیدن به این روحیه را ترویج دهند. این غایت و هدف دینی را ثمرهی دینداری و ایمان معرفی کنند. دینداران نیز به اعمالِ عبادیِ خود دل خوش ندارند و ثمرات دینداری را نشان دهند. در این صورت است که کمتر کسی از این ایمان و این دینداری گریزان میشود و به مکتب و نحلهای دگر روی مینهد.
سخنی با غیر دینداران
در این دنیایی که از سنگ فلک، چرخ پرسشهای ایمان سوز میبارد و دین و دینداری را نشانه میرود، میتوان و میباید برخی از مؤلفههای دینداری را به تصویر کشید، شاید که غیر دینداران را نیز رغبت افزاید. در این میان، البته سخن گفتن از پاکیِ نفس و لطافت روحی گفتن، تکرار مکرّرات است. از سویهای دیگر نیز میتوان بر ثمرات دینداری توجه داد. این مهم را "آلن دوباتن" نویسنده و فیلسوف ساکن بریتانیا با ما در میان گذاشته است.
دوباتن خود را دین باور نمیداند. وی غالباً به مشکلات و دغدغههای انسان امروزی توجه میدهد و بر آن است تا راه حلهایی را برای این معضلات ارائه دهد. او در حین طرح مباحث خود، بعضاً به راه حلی که ادیان معرفی کردهاند نیز توجه داده است. وی روش ادیان برای تعلیم به بشریت را شیوهای برتر در دنیای سرعت زدهی امروزی معرفی میکند و معتقد است که در دنیای امروز، دانشهای مختلفی به بشر عرضه میشود، اما همگی این آموزهها، زودگذر است. اما ادیان، شیوهی تکرار را برای تعالیم خود برگزیدهاند. یکی از مهمترین روشهای تعلیمی ادیان، تکرار چند باره یک مطلب است. ادیان بر این باورند که اگر میخواهید چیزی را در ذهن ابناء بشر جا بیندازید، باید آن را ده یا پانزده بار در روز تکرار کنید؛ در غیر این صورت فراموش خواهند کرد. به خاطر همین است که تمام ادیان عادت نیایش کردن را از صبح تا شب در برنامه خود دارند. چون میدانند چیزی که ساعت ده صبح یاد بگیریم، تا موقع ظهر یادمان میرود.[2]
دوباتن، وجود تقویم در ادیان را نیز مورد توجه قرار میدهد و آن را یکی از ضروریات در دنیای مدرن میداند. وی میگوید، اینکه کتابی به دست فردی بدهیم و به او بگوییم تا بخواندنش و رفتارهایش تغییر کند، شیوهی معیوبی است. باید تقویمی برای رفتارهای انسانی ترسیم کرد. همان کاری که ادیان، آن را انجام دادهاند. ادیان، شیوههای تربیتی خود را در قالب تقویم تاریخی، به نحو مدام به مخاطبان خود تعلیم میدهند. دوباتن با ذکر مثالهایی عنوان میکند که: مثلاً در آیین یهودیت فستیوالی وجود دارد که در آن روز، شما با یک روحانی به دشت و دمن میروید و به نخستین شکوفههای بهاری مینگرید و از خدا به خاطر فصل بهار و زیباییاش شکر گزاری میکنید، شعر میخوانید و خدا را نیایش میکنید.
وی در تذکری تأمل برانگیز، این پرسش را مطرح میکند که: ممکن است بگویید من به دین نیاز ندارم که ستایشگر بهار باشم، بلکه خود کتابی بر میدارم و به دشت و صحرا میروم. وی در پاسخ به این ایده میگوید: مشکل اینجاست که دقیقاً این کار را نمیکنیم چون یادمان میرود، یا چون توی گوشی همراهمان چیزهای جالبی وجود دارد، یا تلویزیون برنامه خوبی پخش میکند. ما به فصل بهار بیاعتناییم، اما در ساختار مذهبی و با تقویمهای دینی، به بهار هم توجه میکنیم.
وی در همین خصوص، از ذن بودیزم هم مثالی میآورد و عنوان میکند که در این آیین، سالی یک بار از ما خواسته میشود که به ماه نگاه کنیم. شاید برخی بگویند که نیازی به التزام به این آیین نیست و میتوان یک شب را در کنار خانواده به تفریح گذراند و به آسمان هم نگاهی انداخت. دوباتن اما بر این مسأله توجه میدهد که در عصر مدرن، این عمل را کمتر انجام میدهیم و نگاه به آسمان، به فراموشی سپرده شده است. تنها در قالب التزامهای ادیان است که میتوان به این زیباییها پی برد و از نعماتی که در اختیار بشر گذارده شده و انسان از آن غافل است استفاده کرد.
باری! آنگونه که دوباتن تعلیم میدهد، توجه به زیباییهای هستی و دریافتن برخی امور ساده اما مغفول مانده نیز، جز از دین و آیینهای دینی بر نمیآید. شاید کمتر کسی است که خود را ملتزم بداند که سحرگاهان برخیزد و زیباییهای آن را مشاهده کند. اما دین این بهانه را در اختیار نهاده است و با التزامهای خود، دینداران را به بهره گرفتن از این امور نیز ترغیب میکند. به نظر می رسد که غیر دینداران نیز میتوانند به این جنبههای اعمال عبادی دینی نگاهی مثبت داشته و از نعمات آن بهره برگیرند.
سخنی با آنان که دینشان را تغییر میدهند
در پی برنیامدن پارهای از خواستهها و مُیسّر نگردیدن برخی از اهداف، بعضی افراد به دینی دگر گرایش مییابند. در این تغییر دادنِ مکتب و مَسلک اما نقیصهای وجود دارد. این نقیصه را احمد العلوی -عارف مغربی- به خوبی بیان کرده است. او میگوید: اگر تشنهای در بیابانی دنبال آب بگردد، در یک جایی یک وجب بکند، بعد آنجا را رها کند، برود جایی دیگر را دو وجب بکند، یک جای دیگر را هم پنج وجب بکند، این فرد از تشنگی خواهد مُرد. تشنه عاقل کسی است که یک جا را بگیرد، اما هر چه نیرو دارد صرف همین جا بکند. باز امید به پیدا کردن آب در اینجا بیشتر است تا امید پیدا کردن آب در وضعیت شخص اول. اگر به جاهای مختلف بروید، همه جا ناکام میمانید.[3]
علاوه بر این علقههای فرهنگی و خانوادگی و محیطی که آدمی در آن پرورش مییابد نیز در انجام عبادات دینی تأثیر بسیاری دارد. هر انسانی با تعلقات فرهنگی زیست میکند و این فرهنگ او میتواند راه هموارتری برای کسب معنویت را نیز فراهم آورد. در این خصوص دالایی لاما سه عارضهی مهم را برای تغییر دین عنوان کرده بود. اول اینکه انسان چون نمیتواند به سرعت رسوبهای فکری و فرهنگی و عاطفیِ دین قبلی را از وجود خودش رفع کند، تا مدتهای مدیدی چه بسا تا آخر عمر نوعی انشقاق شخصیت پیدا میکند. مانند مسلمانِ شیعهای که بودایی میشود اما در روز عاشورا نمیتواند جلوی گریهی خود را بگیرد. آن وقت است که احوالات درونی انسان، به سختی میتواند تحول یابد و کمتر ثمرهای بر این تغییرِ دین بار میشود. دوم اینکه رویگردانی از دین، انسان را نسبت به دینِ سابقش غیر واقع بین میکند. تحقیقات روانشناسی نیز این سخن را تأیید میکنند که وقتی شما دین را عوض میکنید، تمام مصائب و مشکلات جهان را ناشی از دینِ سابقتان میدانید و واقع بینیتان نسبت به آن دین را از دست میدهید. سوم اینکه دین گردانی باعث میشود که انسان آهسته آهسته گمان کند که میشود آنچه را دین برای آن آمده است بخشی از آن را از یک دین گرفت، بخشی دیگر را از دین دیگر و این پیامدی منفی است.[4]
این معایب تغییر دین را اگر در نظر آوریم، میتوان دریافت که التزام به یک مکتب و آیین و مجاهدت بسیار بر سرِ پاسداشتِ آدابِ آن، میتواند ثمرات افزونتری را نصیب کند. فهم صحیح دینداری البته ابتدای راه دینداری است. هدف از انجام اعمال دینی وقتی که به نیکی ترسیم شود و رغبت دینی را افزون کند، تغییر در دین نیز کمتر رخ میدهد. محبت، رواداری و شفقت با عالمیان و آدمیان، اگر نتیجه و ثمرهی دینداری باشد، هیچگاه خلل نمیپذیرد و نیاز به تغییر ندارد. چرا که:
خلل پذیر بُوَد هر بنا که میبینی مگر بنای محبُت که خالی از خلل است.
این متن در شماره 130 ماهنامه خیمه منتشر شد.