حاج حسین، پیرمرد خوش قلب اما کم طاقتِ محلهی ماست. به آداب شریعت به شدت پای بند است. مستحبات را به کرّات به جای میآورد. بارها به حج رفته، کربلا و نجف را سالیانه چندین بار زیارت میکند. در بحبوحه بحران سوریه حتی به زیارت بانو زینب کبری(س) نائل آمده است. همیشه سجادهاش در صف اول مسجد افتاده؛ گویی ورود دیگران به محدودهی او حکم نماز غصبی بر نمازگزار بار میکند.
صبح عید فطر بود که دیدم حاج حسین با آقا رضا صبوری ترشرویی میکند. عرق بر پیشانی آقا رضا نشسته و سر به زیر انداخته و از مسجد خارج میشود. نزدیکتر رفتم و عید را به حاج حسین تبریک گفتم. حاج حسین اما گِرهی به پیشانی اش افتاده که به راحتی باز نمیشود. علتِ این تندخویی را از اطرافیان جویا میشوم. میگویند که آقا رضا صبوری عید را به حاج حسین تبریک گفته و از وی خواسته که دعا کند امسال به مشهد و پا بوسی امام رضا(ع) مشرّف شود. حاج حسین از وی پرسیده که آخرین بار چه موقع به زیارت رفته ای؟ آقا رضا با شرمساری اذعان کرده که تا به حال توفیق زیارت نداشته ام. حاج حسین هم از کوره در رفته و طاقت از کف داده و بر سر وی فریاد زده است که مگر تو شیعه نیستی؟ مگر حُب ائمه در سینه نداری؟ مگر به اعمال اندک خود در این دنیا دلبستهای و شفاعت اهل البیت را نمیخواهی؟ و دهها از این سخنان را یکجا بر آقا رضا حواله داده است.
آقا رضا صبوری لحاف دوز محلهی ماست. مغازه کوچکی دارد و امرار معاش میکند. از وضع معیشتی او اطلاعی ندارم اما به خوش خُلقی و نیکرفتاری او تمامی محله معترفند. غمگین شدن او، سبب تلخکامی اهالی مسجد شده است. اینگونه برخوردهای حاج حسین البته مختص به او نیست و تازگی ندارد.
زیارت امام رضا (ع) نه کم نعمتی است که بتوان بر آن چشم بست. در روایتی بیان شده است که زیارت امام رضا(ع) پاداش هزار حج دارد.[1] باری این هست اما جز این هم سخنانی هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. کلام مولا امام رضا(ع) خود در بر دارندهی تعالیمی است که میتواند رهنمایمان در این وادی باشد. امام رضا(ع) از پیامبر نقل کرده است که: "هر کس مرد یا زن مؤمنی را به سبب تهیدستی یا اندک بودن مال و داراییش خوار شمارد یا تحقیر کند، خداوند متعال در روز قیامت او را انگشت نما و رسوا خواهد کرد.".[2] این سخن امام را در نظر آورید و با آن، رفتار حاج حسینها را بسنجید. چه میتوان گفت اگر آقا رضا صبوری از تهیدستان باشد و اذن سفر زیارتی نداشته باشد؟
از این سخن درگذرید. سخنان امام هشتم شیعیان را در خصوص ویژگیهای محبوبترینِ خلق بنگرید که چگونه اینچنین افرادی را معرفی میکند. از ایشان نقل است که فرمودند: "همه خلق عیال خدا هستند، پس محبوبترین خلق به درگاه خدا کسی است که به عیال خدا سودی رساند یا خانوادهای را خوشحال کند یا در پی برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که این نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجد محبوبتر است".[3] این سخنِ امامی است که سالهاست به زیارتش میرویم و بر گردش طواف میکنیم. حضرتش میفرماید که برآوردن حاجت انسانی دگر، از اعتکاف دوماهه در مسجد هم اولی است. این تعلیم را به که باید گفت؟ به چه شیوه باید به این سخن افتخار کرد؟ سجده بر تربت نهادن و ذکر و تسبیح گفتن و اعمال عبادی را به جای آوردن اگر چه نیکو و بسیار نیکوست؛ اما بنگرید که امام شیعیان چگونه بر اولویت دیگری تأکید دارد و آن را در پیش چشمان برجسته میکند.
باز هم بشنوید از امام رضا(ع) که گفت: "همانا خداوند در زمین بندگانی دارد که در راه نیازهای مردم میکوشند. آنان در روز قیامت ایمن و آسودهاند و هر کس مؤمنی را شاد کند خداوند هم در روز قیامت قلبش را شاد میسازد".[4] در روایتی دیگر از امام رضا(ع) گفته شده است که مهرورزی و برخورد نیک با مردم یک سوم از عقل است.[5] و از امام سئوال شد که عقل چیست؟ حضرت در جواب فرمود: عقل آن است که انسان غصهها را فرو برد و گرفتاریها را تحمل نموده و با دشمنان بسازد و با دوستان مدارا کند.[6] ساختن با دشمنان و مدارای با دوستان، یکی از محورهای اصلی کلام امام رضاست و بارها به آن تأکید میکند. شفقت و نیک رفتاری، بخشش و گذشت، گوهرهای همیشگیِ کلام امام(ع) است. در حدیثی از ایشان نقل شده است که: دو گروه با هم رو به رو نمیشوند مگر این که نصرت و پیروزی با گروهی است که عفو و بخشش بیشتری داشته باشد.[7] امام رضا(ع) در روایتی دیگر از پیامبر، مهمترین رکن عقلانیت را بعد از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم معرفی میکند.[8]
مدارای با مردم، تا چه میزان در میان ما زائرین همیشگیِ امام وجود دارد؟ حاج حسین چگونه با مردمی برخورد میکند که هم کیش اویند اما یک امر مستحب را مغفول نهادهاند؟ در نظر امام رئوف، انسانها با یکدگر برابرند و حُرمت همگی را می باید نگه داشت. حال چه بر مشی مسلمانی باشند و چه در غیر آن؛ چه سعادتِ پای بوسیِ حضرتش را داشته باشند و چه کم توفیق از این زیارت باشند. ما که به زیارت میرویم و بدان افتخار میکنیم، تا چه میزان به فرامین حضرتش واقفیم؟ تا چه میزان او را میشناسیم؟ چه سخت است که اسلحه بر کمر بستهایم و به شکار آهو میرویم، اما فریاد بر میآوریم که یا ضامن آهو. این از شگفتیهای مرام و مسلک مسلمانی ماست.
زیارت بارگاه حضرت، آدابی دارد. نخستین ادبش، واقف شدن به سخنان و آموزه ها حضرتش است. نگاهی که ما را مشق مهربانی با دگران میدهد و از غرور دینی منع میکند. شاید اگر حاج حسین هم آموزه های امام رضا(ع) را میدانست، گِرهی به پیشانیاش نمیافتاد و با آقا رضا صبوری با هم به زیارت مشرّف میشدند.
این متن در ایرنا پلاس منتشر شد.
چند وقتی است که با رشد فضای مجازی، برخی از داعیه داران حقوق شهروندی، موضوع حجاب را برجسته کرده و از بانوان ایرانی میخواهند تا تصاویر بدون حجاب خود در سطح شهر را منتشر کنند. حالا دادسرای ارشاد به میدان آمده و پادزهری برای این گونه فعالیتها یافته است. این دادسرا حکم داده که زین پس اگر فردی را در حال کشف حجاب دیدید، تصویری از او تهیه کرده و ارسال کنید تا به حکم قانون با او برخورد شود.[1] گویی میدان نزاعی بوجود آمده که در آن یکی مُشتی میزند و دیگری به تلافی بر می آید.
اما این نحوه مواجهه تا چه میزان میتواند درمان درد باشد؟ آیا به این نحوه برخوردها میتوان رغبت به حجاب را افزون کرد؟ آیا میتوان مُعرِّفِ نیکی برای پیام اسلامی بود؟
1- اوایل انقلاب بود و شور انقلابی در گرفته بود. انتخاباتی که برگزار میشد، همراه با پیروزیهای قاطع طیف حاکم بود. برخی بر آن بودند که دیگر افکار اساساً در انتخابات حق حضور ندارند. میگفتند که در انتخابات نباید افراد غیر انقلابی را تأیید کرد؛ مبادا که نفوذ در دستگاه حاکمه رخ دهد. مرحوم سید محمود طالقانی از جمله افرادی بود که نگرشی دگر در این خصوص داشت. او اینگونه ایده ها را بر نمی تابید. در یکی از سخنرانیهایش صراحتاً گفت که: "به من میگویند که کمونیست ها نفوذ میکنند، خب بکنند، مگر چه کار میکنند؟ در مقابل این همه قدرت دینی، بر فرض 3 یا 4 نفر کمونیست در درون یک شورای 11 نفره هم وجود داشته باشد. هی وحشت... هیچی نیست کمونیسم، در این مملکت کمونیسم هر چه کنار برود و هر چه تو سری بخورد، اسلحه اش میشود مظلومیت، اسلحه مظلومیت از هر سلاحی قوی تر است. کمونیسم مولود استبداد سیاسی و دینی در جوامع غربی است، اصالت ندارد، در هر کشوری که استبداد استعمار و محرومیت بوده و چهره دین حذف شده است، پشت این نهضتها کمونیسم خود به خود تشکیل خواهد شد".[2] طالقانی اصرار داشت که حتی اگر افکار رقیب هم در انتخابات رأیی نیاورد، میباید از آنها دعوت کرد تا در مجلس حضور بیابند.
طالقانی میدانست که هر چه برخوردی حذفی صورت پذیرد، راه برای گسترش و رشد آن تفکر نیز بیشتر مهیّا میگردد.
2- این سخن را وانهیم. از موضع شرعی به ماجرا بنگریم. در رسالت امر بر معروف و نهی از منکر، آنچه ملاک است و آنچه مبناست، احتمال تأثیر پذیری است. با این واجبِ شرعی، میباید معروفی مستقر شود و منکری ریشه کن گردد. کدامین باور سلیم میپذیرد که با برخوردهای حذفی، سلبی و فیزیکی میتوان باوری را مستقر کرد؟ پُر بی راه نبود که سید بن طاووس بر این باور بود که امر به معروف و نهی از منکر، تنها میباید در قلب انسان تحقق یابد. به باور وی کفایت میکند که دل به منکر نسپُرد و از آن اِعلام برائتِ قلبی کرد.[3]
سیّد بیم آن داشت که مبادا این فرعِ فقهی به نیکی انجام نپذیرد و به زبانِ تلخی و یا رفتار ناروایی به انجام رسد و نتایج شومی به بار آورَد و مردمان را از دین و دینداری رَمیده کند. این رأیِ یک عالِم شیعی در سدهی ششم و هفتم هجری بود. شگفت آنکه برخی عالمانِ دین، در زمانهی معاصر، امر به معروف را به مثابه ی جهاد دیده و بر این باورند که می باید از گناه بازداشت حتی اگر نزاعی در بگیرد و خونی ریخته شود. چگونه میتوان در دنیای کنونی، نزاعی را تدارک دید و قلم تخفیف بر دیگران کشید و انتظار بُرد که به دین و دینداری مایل شوند و امر بر معروفِ ما به ثمر نشیند؟
در نظر آورید سیمای دخترکی را که در ماجرای اخیر اسنپ وارد شد و در نهایت، تصویری از او منتشر شد که غم از چهره اش میبارید. چگونه میتوان پذیرفت که او اینک به جرگه ی ملتزمین به حجاب در آمده است؟ چگونه میتوان باور کرد که ایمان به حجاب شرعی در قلب او رسوخ کرده و زین پس به طوع و رغبت بدین موضوع التزام می ورزد؟
اهل منبر میباید این را بر مردمان بارها و بارها تذکار عالمانه دهند که ایمان جز به رغبت و میل درونی رخ نمیدهد. اجبار و اکراه بر امری، فرسنگها با ایمان قلبی فاصله دارد. آنانکه داعیه دینداری دارند و به توصیه یک مقام قضایی اینک بر آنند تا دوربین به دست گیرند و از کشف حجاب دگران تصویری بردارند، بدانند که بوی رحمت از این عمل به مشام نمیرسد. بازی در میدان رقیب، برکتی به ارمغان نمیآورد.
بدانیم و به خاطر آوریم زمانی که در جنگ صفین آب بر حضرت امیر(ع) بستند، آنگاه که سپاهیانِ حضرت توانستند پس از مبارزهای طاقت فرسا، دوباره به آب دست یابند و توان بستن آن را برای سپاه دشمن نیز داشتند، اما هیچگاه در مقام مقابله به مثل بر نیامدند. هیچگاه آب از دشمن دریغ نداشتند. میدانِ مبارزه برای علی(ع) و سپاهیانش، میدانی نیست که معادلات بازی را رقیب برای او تعیین کند و او را به مقابله به مثل بکشاند. او از مرامِ کریم خود هیچگاه عدول نمیکند، حتی اگر بر صحنه ی مبارزه باشد.
مؤمن آن است که بر دیگران رحمت بَرَد و شفقت ورزد. بر غیر دینداران هم به دیدهی مِهر و عنایت بنگرد. در این دنیا، هرکسی مرامی را برگزیده است. همگان را به مسلکِ خود دعوت کردن و بر دیگران به دیدهی تحقیر نگریستن، نه شایستهی رفتاری اخلاقی است و نه عملی دینی در حساب میآید.
بیاییم در میدان رقیب بازی نکنیم. دوربین به دست گرفتن و از حجاب دیگران تصویر برداشتن، نه کسی را به حجاب ترغیب میکند و نه برکت و تأثیر مثبتی در این موضوع بوجود می آورد. بگذارید تا اگر اندک هنجاری هم شکسته میشود، با حذف و انکار و برخوردهای ناروا، در موضع مظلومیت قرار نگیرد و تیغ آن بُرّان نگردد. همان سخنی که مرحوم طالقانی در اوایل انقلاب به ما توصیه کرد و بدان گوش نسپردیم که: اسلحه ی مظلومیت از هر سلاحی قویتر است.
[1] https://www.mizanonline.com/fa/news/523518/دعوت-دادسرای-ارشاد-از-مردم-برای-نظارت-اجتماعی-بر-جرائم-منافی-اخلاق-و-عفت-عمومی-اعلام-شماره-تلفن-برای-ارسال-گزارشات-مردمی-شهروندان-تهرانی-یار-قوه-قضاییه-می%E2%80%8Cشوند
[2] اندیشه های اجتماعی – سیاسی آیت الله سید محمود طالقانی، پژوهش محمد بسته نگار، ص126
[3] سید بن طاووس، کشف المحجه لثمره المهجه؛ نقل از اتان کلبرگ؛ کتابخانه سید بن طاووس
از مدرسه ی مروی و مؤسسه حکمت و فلسفه، می توان به عنوان دو پایگاه اصلی فلسفه تا پیش از انقلاب اسلامی در تهران یاد کرد. اما امروز فلسفه در تهران را در کدام محافل می توان ردیابی کرد؟
در تهرانِ امروز، برخی به محافلِ شخصی و خصوصی بسنده کرده و تأملات خود را عنوان میکنند، عده ای به دانشگاه دل سپرده اند، بعضی نیز فلسفه ورزی را از بیرون دانشگاه ادامه میدهند. حامیان فلسفه اسلامی از جمله حاضرین در فلسفه ی امروز تهران هستند. آقا سید رضی شیرازی از فضلایی است که به تدریس اسفار اربعه و منظومه سبزواری مشغول است. وی از شاگردان شیخ حسین حلی و میرزا مهدی الهی قمشه ای و شیخ حسن شعرانی محسوب میشود. او از جمله فیلسوفان صدرایی و داعیه داران حکمت متعالیه است. فلسفه ی اسلامی اما مختص به حکمت متعالیه نیست. آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی نیز در فلسفه اسلامی به تحقیق و تدریس مشغول است. وی علاوه بر حکمت متعالیه، توجه بیشتری به فلسفه مشاء دارد. او از شاگردان مرحوم محمد تقی آملی و رفیعی قزوینی محسوب میشود. وی در دانشگاه امام صادق(ع) تهران مشغول به فعالیت است. حکمت اشراق نیز در فلسفه تهران، حامیانی دارد. غلامحسین ابراهیمی دینانی را میتوان از احیاء کنندگان حکمت اشراقی دانست. وی که از شاگردان علامه طباطبایی بوده، بیش از دیگران مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است. وی عضو بازنشسته دانشگاه تهران است و اینک در مؤسسه حکمت و فلسفه ایران نیز به فعالیت مشغول است. حامیان فلسفه اسلامی، در خرداد ماه هر سال، همایشی را در نکوداشت ملاصدرا برگزار میکنند.
در تهران اما نحله های دیگری از فلسفه نیز مورد توجه است. پژوهشگاه دانشهای بنیادی ipm مرکزی است برای فیلسوفان تحلیلی. حمید وحید دستجردی ریاست این پژوهشگاه را به عهده دارد. وی که از شاگردان عبدالکریم سروش بود اما از موضع یک فیلسوف تحلیلی به بحث قبض و بسط وارد شده و ادعا کرده بود که نظریه قبض و بسط به یک ناواقع گرایی منتهی میشود. علی پایا نیز از جمله افرادی است که به فلسفه تحلیلی دلبسته است. وی اما مدتی است که در انگلستان مشغول به تدریس است.
علاوه بر اینها، فلسفه علم هم در تهران طرفدارانی دارد. دکتر مهدی گلشنی از آن جمله است. وی استاد دانشگاه صنعتی شریف است. رشته ی تخصصی او فیزیک است اما در زمینه مطالعات تطبیقی میان دو حوزه علم و دین نیز صاحب نظر است. وی به عنوان بنیانگذار گروه فلسفه علم دانشگاه شریف شناخته میشود. دکتر شاپور اعتماد نیز به فلسفه علم دلبسته است. حوزه پژوهش او نیز فلسفه علم است و علاوه بر آن در سالهای اخیر مسئولیتهایی در زمینه علم سنجی در سطح کشور را به عهده داشته است.
میراث داران احمد فردید نیز در فلسفه ی امروز تهران حضور دارند. نام فردید با مارتین هایدگر گره خورده است. دکتر رضا داوری اردکانی از وابستگان فکری به احمد فردید است. او که بازنشسته از دانشگاه تهران است، اینک در دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان استاد مدعو به فعالیت مشغول است. گرچه او توصیف خود به هایدگری را قبول ندارد، اما وی در جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه 70 به عنوان یک طرف ماجرا مطرح بود. محمد جواد فرید زاده نیز اگر چه دلبسته ی استادِ خود احمد فردید است اما کمتر دفاعی از وی انجام می دهد. فرید زاده، زمانی مشاور فرهنگی سید محمد خاتمی بود و در سالهای 78 و 79 ریاست مرکز گفتگوی تمدنها را برعهده داشت. او اینک عضو شورای عالی علمی دائره المعارف بزرگ اسلامی است.
بنیاد دائره المعارف اسلامی نیز محلی است برای مدرسان و محققان فلسفه. بعضاً افرادی که اجازه حضور در دانشگاهها را ندارند، در این مرکز به فعالیتهای علمی مشغولند. از آن جمله میتوان به محمد مجتهد شبستری اشاره کرد. شبستری را باید در جرگه ی روشنفکران دینی محسوب کرد. سید جواد طباطبایی که فلسفه ی سیاسی را دنبال میکند نیز در همین مرکز به فعالیتهای علمی مشغول است. از جمله افرادی که بیرون از محیط دانشگاه به فعالیت میپردازند میتوان به مصطفی ملکیان نیز اشاره کرد. عمده تأملات وی در خصوص فلسفه اخلاق است. مرتضی مردیها نیز از جمله افرادی است که دیگر در محیط دانشگاه حضور ندارد اما دست از تأمل و تفکر باز نداشته است. وی خود را از مدافعان لیبرالیسم میداند.
فلسفه در تهران، اینک مختص به یک گرایش فکری و یک رویکرد واحد نیست. کاش که همه ی این نحله های فلسفی، اذن ابراز عقیده ی خود را بیابند و کوره ی فلسفی تهران را گرم و گرمتر کنند.
آیت الله شریعتمداری از جمله مراجعی بود که دغدغه ی حفظ قانون داشت. بر این باور بود که عمل به قانون میتواند کشور را نجات دهد. هم شاهِ ایران را به این مهم توصیه میکرد و هم فعالین انقلابی را به آن توجه میداد. وی در مصاحبه ها و گفتارهای خود، بارها از این رویکردِ خود سخن به میان آورده بود. در مصاحبه ای که بهمن ماه 1356 با رادیو بی بی سی انجام داد نیز بر حفظ آرامش مردم و اجرای قانون اساسی تأکید کرده بود. وی تا آستانه ی انقلاب اسلامی بر همین رویکرد خود اصرار داشت و الزام به قانون را راه نجات کشور میدانست. در اردیبهشت ماه 1357 وی در پاسخ به خبرنگار فرانسوی در مورد برقراری و تشکیل حکومت اسلامی گفته بود: "حکومت اسلامی مورد علاقه شدید و عمیق ماست، ولی شرایط و موقعیت فعلی این چنین آمادگی را ندارد و شاید رسیدن به آن در حال حاضر یک آرزوی دور باشد. ما قبل از هر چیز خواستار اجرای قانون اساسی هستیم".[1] ایدهی شریعتمداری این بود که شاه بماند و به قانون اساسی ملتزم باشد تا امور کشور به سامان گردد.
شریعتمداری در جریان انتخاب ولیعهدی برای شاه نیز از آن جهت که خلاف قانون اساسی بود و رویّه ای مذموم را در قانون پایه گذاری میکرد به مخالفت برخاسته بود. وی که به اجرای قانون اصرار داشت، پیامی به شاه فرستاده و اعتراض کرده بود که: "این که در حال اجراست هرج و مرج است، وظیفه قانونی شاه حفظ امنیت مردم است".[2] آیت الله شریعتمداری ایجاد محدودیت برای علما و مراجع را هم از آن رو که خلاف قانون تلقی میشد بر نمی تابید.
بر اساس همین التزام به قانون، شریعتمداری بر این باور بود که انتخاباتی برگزار شود و متدینین نیز در آن نامزد شوند. بر اساس این ایده، زمانی که مجلس تشکیل شد و مذهبیها نیز صاحب کرسی نمایندگی شدند، آنگاه میتوان به اصلاحات مذهبی نیز اقدام ورزید. شاه را نیز با همین کرسیهای مجلس میتوان محدود کرد و از قدرتِ او کاست. گفته میشود مرحوم شریعتمداری معتقد بوده که در دوران معاصر، روحانیون نباید حکومت کنند و حکومت باید به دست دیگران باشد و روحانیت نظارت کند.[3]
اینگونه مواضع شریعتمداری، برخی موافقان و مخالفانی به همراه داشت. از موافقین وی، طیف جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. آنها نیز در مبارزات پیش از انقلاب، به مسأله ی حفظ قانون تأکید داشته و با رویکرد شریعتمداری همدلی داشتند. گفته میشود که آقایان نهضت آزادی هر وقت به قم میآمدند، ابتدا به دیدن مرحوم شریعتمداری میرفتند و سپس با امام خمینی دیدار میکرده اند.
مواضع آیت الله شریعتمداری و التزام به قانون، فعالین انقلابی را چندان خوش نمی آمد. همین التفات ایشان بود که سبب میشد برخی اعتراضها و مخالفتها نیز علیه آیت الله به وقوع پیوندد. بعد از مصاحبههای شریعتمداری و تأکید ایشان بر حفظ قانون، مخالفین وی اینگونه اعلام موضع میکردند که: صحبتهای آقای شریعتمداری مستدل بود، اما این مصاحبه به حرکت انقلابی و نهضت اسلامی ضربه میزند به دلیل این که هدف انقلاب و هدف حرکت اسلامی این است که شاه برود، هدف امام این است که حکومت و رژیم تغییر پیدا کرده، حکومت اسلامی جایگزین رژیم شاهنشاهی بشود.[4] منتقدان این رویّه ی آیت الله شریعتمداری بر این باور بودند که اگر مردم به سخنان آیت الله خمینی عمل نمیکردند و به خیابان نمی ریختند و جانشان را فدا نمیکردند و به توصیه های مرحوم شریعتمداری اکتفا مینمودند، نه تنها حاکمیت پهلوی سرنگون نمیشد، بلکه روز به روز هم بر اقتدارش افزوده میگشت.[5]
از همین روی بود که شریعتمداری با فعالیتهای انقلابی و براندازی حاکمیت موافقت چندانی نمیکرد. وی به اعتراض علیه افرادی میپرداخت که در صدد براندازی حاکمیت و برچیدن قانون اساسی بودهاند. پرویز ثابتی نقل کرده است که در آستانه انقلاب، به نزد شریعتمداری رفتم و از رفتار انقلابیون گلایه کردم و گفتم این گونه رفتارهای تند، خلاف اصول اسلامی است. شریعتمداری پاسخ داد: از شتر پرسیدند چرا گردنت کج است، او جواب داد کجا در بدن من راست است؟
اینگونه اظهارات شریعتمداری مخالفتها علیه وی را افزون میکرد. وی اما در پاسخ گفته بود که: "آقایان شما مرا بی دین ندانید، من به همه چیز معتقدم ولی دارم میبینم که اینها شاه را بیرون میکنند و نمیتوانند مملکت را اداره کنند، در نتیجه عقیده مردم نسبت به روحانیت تغییر میکند و قهراً نسبت به دین هم سست میشوند".[6]
[1] آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صص865-876
[2] گفتاری از احمد علی مسعود انصاری، (پسر خاله فرح پهلوی)، سایت فارس نیوز
[3] نقل از خاطرات آیت الله گرامی، ص320
[4] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ج2، ص179
[5] نقل از خاطرات آیت الله احمدی میانجی، ص277
[6] خاطرات آیت الله گرامی، ص315