در ناروایی "قولِ مشهور" (برای رای فقهی آیت الله بیات زنجانی)

"هر آنکه درباره ی مطالب ما اندیشه می نماید، قسَمَش می دهیم که در هیچ یک از رهیافتها و دلائل آن از ما تقلید نکند و بر اساس حسن ظن، از اندیشه و تامل به این سبب که ما به اندازه کافی زحمت کشیده ایم، باز نماند، بلکه در هر گزاره ای، مانند شخصی که از ابتدا می خواهد شروع کند، نظر نماید و از این طریق تلاش نماید تا حق را از باطل و راست را از دروغ تشخیص دهد..."

این عباراتی است که سید مرتضی علم الهدی- از بانیان اصول فقهی شیعه،- یازده قرن پیشتر بیان کرده بود. بر اساس این گفتار بود که نظر کردن بر قول مشهور، امری نامقبول محسوب می شد. فقیهان در استنباط احکام فقهی مجاهدتها می کردند. شیخ مفید- استاد بلافصل سید مرتضی، بر اندیشه های شیخ صدوق طعن زده بود که چرا طریقه ی اهل تقلید را پیشه ساخته و عبارات شارع را درنیافته و از فهم صحیح وامانده است. او کتابی مبسوط به نام تصحیح الاعتقاد را نگاشت و بر اندیشه های استاد خود، نقد و رد وارد آورد تا بر طریقت تقلید طعن زند. زان پس، هر کجا که فقیهان بر استنباطهای عقلی جهد می ورزیدند، فراز مکتب فقهی را رقم می زدند و هر کجا که بر طریقتِ تقلید، تمسک می جستند، زوال مکتب فقهی را به همراه می آوردند. تجربه ی شیرین و تلخ مکتب فقهی بغداد و نجف، در قرون چهارم و پنجم هجری، نمایانگر این مهم است. آراء شاذ فقهی اگر بیان می شد، نه مورد طعن بود و نه مورد خروج از دینداری.

 تجربه ی تاریخی فقه شیعه حتی نشان داده است که هر کجا بر یک رای فقهی، جهد بسیار ورزند، جز مشقت به همراه نمی آورند. گفته شده است در سال 702 ه-ق یک علوی شیعی، چون پس از گذاردن نماز جمعه به همراه اهل سنت، نماز ظهر را دوباره خوانده بود، در خون خود غلطید. در آن زمانه، قول مشهور فقیهان بر این بوده که نماز جمعه در غیبت امام جایز نیست، به ویژه که پیش نماز از اهل سنت باشد.[1] این گونه تصلب بر یک رای فقهی که حتی جان انسانی را بدان باز می ستاندند، اگر چه در تاریخ فقهی شیعه، از نوادر بود اما وجود داشت. این رای فقهی سالها بعد جای خود را به نظریه ای رقیب داد و نماز جمعه نه تنها حرمت نیافت، که بعضاً از وجوب آن سخن رفت. در این میانه، آن نمازگزارِ بد اقبال بود که جان بر سر این عقیدت داده بود. شاید همین خونریزیها بود که سبب شد، تمسک به قول مشهور، در نظر بسیاری از فقیهان به سم مهلکی تشبیه شود. صالحی نجف آبادی حتی گفته بود که باید یک مسابقه ی علمی برای نوشتن رساله ی عملیه ترتیب دهیم تا نظرات متفاوت عرضه شود و از تمسک به یک نظر مشهور پرهیز شود. صالحی نجف آبادی، در مقاله ای که در همین باب نگاشت، مناظره ای فرضی را ترتیب داد و در آن، استناد به قول مشهور را رایی ناروا و باطل نامید. و اینگونه آورد که انسانی که در جهان  معاصر زیست می کند، آنرا بر نمی تابد.  آیت الله ابراهیم جناتی خاطره ای را نقل کرده است که به نیکی تمایز میان قائلین به قول مشهور و منتقدان آنرا نشان می دهد. ایشان نقل کرده اند که: در ایامی که آیت الله میرزا هاشم آملی (پدر لاریجانیها)مریض بودند به منزل ایشان رفتم تا احوالشان را بپرسم پس از احوالپرسی از معظم له یکی از روحانیون که در آنجا حاضر بود وقتی که با نام من آشنا شد پرسید: شما همان آقای جناتی هستید که بحثی درباره اصالت طهارت انسان نوشته و خواسته اید بگویید: کافر پاک است؟ گفتم: آری من هستم، گفت: به چه دلیل چنین چیزی می گویید؟ من قدری در این مساله بحث کردم و دلیلهای کسانی را که می گویند: کافر نجس است ذکر کردم و به نقد و رد آنها پرداختم و گفتم: دلیل قانع کننده ای برای نجاست کافر نداریم، آن روحانی وارد بحث اجتهادی نشد و حاضر نبود و یا نمی توانست سخنان مرا نقد علمی کند و چون نتیجه بحث من یعنی پاک بودن کافر با ذهنیت او در تضاد بود و از طرفی نمی توانست با این مساله با شرح صدر و وسعت نظر برخورد کند و طاقت تحمل آنرا نداشت سخت برآشفت و بر سر من فریاد زد و گفت: شما می خواهی بگویی: گورباچف پاک است؟ من باز قدری بحث اجتهادی کردم و توضیح دادم که چرا دلیل های فقهائی را که می گویند : کافر نجس است قبول ندارم؟ او بیشتر عصبانی شد و این بار با خشم بیشتر و فریاد بلندتر گفت: بالاخره تو می خواهی بگویی گورباچف پاک است؟ آیت الله آملی که در طول بحث با دقت به استدلالهای من گوش می داد رو کرد و به آن روحانی خشمگین که از شدت خشم به خود می پیچید فرمود: بله من هم می گویم : گورباچف پاک است ، به حکم دلیلهایی که ایشان می آورد گورباچف پاک است، مگر با خشم و غضب و داد  و فریاد می توان مساله علمی را حل کرد؟ آن روحانی خشمگین که چنین سخن قاطع و محکمی از آیت الله راحل را شنید و نمی توانست بحث علمی بکند سکوت کرد و  من از خشم و خروش بی دلیل وی خلاص شدم و نفس راحتی کشیدم.

استناد کردن بر قول مشهور، اینگونه خشم و خروشِ بی منطق می طلبد. مبنا قرار گرفتنِ قولِ مشهور، می رود که تکامل و عقلانیت را از فقه شیعه بستاند و شاید زوال فقهی را به ارمغان آورد. رای فقهی اخیر آیت الله بیات زنجانی اگر چه خلاف قول مشهور دانسته شده اما برکتی برای فقه شیعه است. برکتی که می تواند، چالش مبارکی را در میان فقها به ارمغان آورد. همان که سید مرتضی علم الهدی آنرا به فقیهان شیعه توصیه کرده بود. آنجا که فقیهان را قَسَم داده بود: "هر آنکه درباره ی مطالب ما اندیشه می نماید، قسَمَش می دهیم که در هیچ یک از رهیافتها و دلائل آن، از ما تقلید نکند..."



[1] مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران؛ مهدی فراهانی منفرد، ص28


این مطلب در راه دیگر

نظرات 5 + ارسال نظر
شرف الدین شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ق.ظ http://aldin.blogfa.com

سلام.
1- باید توجه کرد که مخالفت با قول مشهور بالذات خیر و پسندیده نیست. قول قوی ممدوح است چه موافق مشهور باشد چه مخالف مشهور
2- خیلی ها قول خلاف مشهور داشتن را افتخاری برای خود میدانند اما باید توجه داشت که آنچه مهم است استدلال است نه بالیدن به خلاف مشهور رای دادن. طبق نقلی مرحوم آقای خویی 300 قول خلاف مشهور دارد اما هیچکس ایشان را به بی سوادی متهم نمیکند. چون هر قولی را با چنان استدلالات دقیق و محکمی در چارچوب فقه جواهری آورده که فرصتی به کسی نداده. اما بعضی حضرات به راحتی از اسلوب استدلال فقهی خارج میشوند و پیش خود فکر میکنند چه کار بزرگ و آزادمنشانه ای انجام داده اند

سلام. بله نظر بنده هم همین بود. اگر تمسک به "قول مشهور" به عنوان مبنای یک استدلال قرار گیرد می تواند که نامبارک باشد. در خاطره ای که ایت الله جناتی نقل کرده اند تمایز میان تمسک به قول مشهور و تمسک به عقلانیت به نیکی قابل رویت است. یک طرف دلیل می آورد و طرف دیگر تنها به استناد به "قول مشهور" سخن خود را مستدل می کند. با تشکر از نظرتان

مهدی نادری نژاد یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:41 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
آقا هادی طباطبایی
موقعی این مکتوب را می نویسم که وقت نماز صبح است .مکتوبتان به دلم نشست.
با اجازه شما این مکتوب را جزء لینک هایم قرار خواهم داد.
در صورت امکان درباره مکتوب دکتر سروش و جوابیه مهاجرانی و فتوای آیت الله مومن هم ملاحظه ای بفرمایید.

سلام علیکم. ممنونمم از لطفتان. در مورد ورود جناب مهاجرانی به این بحث هم به نظرم : هم جناب سروش و هم مهاجرانی و هم سید ضیاء مرتضوی که به این بحث وارد شده اند، بر این باورند که "بهتان" عملی نارواست و استناد آن به فقه ناپسند است. اما در حال حاضر مباحثه ی این حضرات دارد به دفاع یا رد آیت الله مومن کشیده می شود که به نظرم جدال نیکی نیست. این را می توان از خود آیت الله پرسید و به مباحثه خاتمه داد. اما مجادله کننده ها بر این رای اتفاق نظر دارند که مباهته مستمسک دینی نیست و به نظرم همین اندازه کفایت میکند... با تشکر

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:25 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
والّا فقه علمی است، که از دلش، بیرون کشیده شده و ادعا شده که صاحب این علم، ولایت شرعیه ی الاهیه دارد. و آقای خمینی، تکذیب ولایت فقیه را تکذیب اسلام و تکذیب ائمه دانسته بود. و ایشان گفته بود «قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد». و ایشان گفته بود « ولایت فقیه از موضوعاتى است که تصور آنها موجب تصدیق مى‏شود».
حالا این علم، قول مشهورش و قول شاذش، هرچه هست، در همین علم است.

رضا ایرانی یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ب.ظ

.یک سوالی است که چند روزی است ذهن بنده را مشغول کرده.
از طرفی حسین شریعتمداری آقای محمد جواد ظریف را جاسوس و رفیق جرج سوروس میداند و از طرف دیگر محال است بدون موافقت حضرت آقا ایشان به مجلس معرفی شده باشند.با توجه به اینکه شریعتمداری نماینده حضرت آقا و مورد اعتماد ایشان است بالاخره حضرت آقا با وزارت جواد ظریف موافق است یا مخالف؟

عبدالله امامی جمعه 30 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 05:59 ق.ظ

سلام. بفرمایید که کلام سید علم الهدی رحمة الله علیه که در ابتدا متن ادامه است را از کدام کناب ایشان نقل فرموده اید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد