پس از هشتاد سال...

                                            

پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات اخیر، آیت الله مصباح یزدی اعلام کرده است که: پس از هشتاد سال به این نتیجه رسیده ام که سعادت آدمی به اجبار بدست نمی آید. اخیرا محسن غرویان از شاگردان نزدیک به آیت الله مصباح نیز اعلام کرده است که منش مصباح را در معادلات سیاسی نمی پسندد.غرویان همچنین پشت پرده ای از اعمال رفته در موسسه امام خمینی(تحت نظارت آیت الله مصباح) را افشا کرده است. آیت الله مصباح سابقا بر این باور بود که رای مردم، جایگاهی در حکومت اسلامی ندارد. ایشان همچنین این سخن را بارها گفته بود که اگر در حکومت اسلامی حکمی ناصواب  داده شود و کسی از آن متضرر گردد،  از آنجا که این حکم در جامعه ی اسلامی انجام شده است، کسی نمی تواند اعتراضی کند. این نحوه موضعگیریهای آیت الله البته از پیامدهای ناصواب اندیشه ای است که در اغلب فقهای اسلامی وجود دارد. محمد باقر صدر کوشیده بود تا با در نظر گرفتن ، حیطه ای که آنرا "منطقه الفراغ" می نامید، فقه را با دنیای معاصر آشتی دهد.منطقه الفراغ در نظریه ی صدر مورد توجه بسیاری از روشن انیشان قرار گرفته بود و تصور بر این بود که این ایده، می تواند فقه شیعه را با پویایی مواجه کند.محمد باقر صدر اما پر کردن منطقه الفراغ را هم به دست فقها سپرده بود و این گره را ناگشوده تر کرده بود. آیت الله سید کاظم حسینی حائری از مراجع تقلید عراق و شاگرد ممتاز صدر، این اندیشه ی استادش را توضیح داده بود و گفته بود که : اجتماع همیشه نقص دارد، افراد جامعه ممکن است نقصی نداشته باشند اما اجتماع ناقص است و نمی تواند خودش را اداره کند. با تکیه بر چنین نگرشی، آیت الله حائری بر این رای رسیده بود که: انتخابات کلا مشروعیت خود را از ولی فقیه می گیرد و الاّ اصلاً مشروعیت ندارد و دلیلی بر آن نداریم. این نظریه از جانب کسی بیان شد که گفته می شود، از روشن اندیشان فقهی است. اما به نظر می رسد که گره کار در جانب دیگری است و آن تصور این نکته است که رای فقهی، از جانب خداوند می آید و در مقابل احکام بشری قرار می گیرد.

 اساس این معضلات اندیشه ای از زمانی در می رسد که رابطه ی میان عقل و وحی به نیکی ترسیم نمی شود. عقل و وحی اساسا هم سنخ نیستند. وحی از جنس منبع است و عقل از سنخ ابزار. تنها ابزاری را که بشر برای رسیدن به حقیقت دارد، عقل است. وحی نیز به عنوان یکی از منابع می تواند مورد مداقه ی عقل قرار گیرد. اشتباه از زمانی رخ می دهد که تصور می شود، وحی نیز ابزاری برای دست یابی به حقیقت است. این خطا در علم اصول نیز رخ داده است. بر اساس مبنای فقهی شیعه، منابع استنباط احکام را کتاب و سنت و اجماع و عقل معرفی می کنند. این خطای ناپسندی است. چرا که عقل در عداد دیگر منابع نیست. به تعبیر مرتضی مردیها، این درست شبیه به آن است که بگوییم منابع تغذیه انسان، گوشت و فرآورده های لبنی، آب و دستگاه گوارش است. در منبع بودن 3 مورد اول بحثی نیست، ولی چگونه می توان دستگاه گوارش را در عرض آنها منبع تغذیه دانست؟

این خطا در فلسفه های سیاسی نیز رخ داده است. برخی تصور کرده اند که حکومت دینی در برابر حکومت غیر دینی قرار می گیرد. اما با تامل می توان دریافت که اگر در حکومت دینی ، خود خداوند مستقیما زمام سیاست را بر عهده بگیرد ، می توان حکومت را دینی و الهی دانست. اما به محض اینکه پای انسان به میان می آید، عقل هم به عنوان تنها ابزار شناخت و تدبیر همراه اوست. بنابراین هر حکومتی که به دست بشر اداره شود، لاجرم بر مبنای عقل و تدبیر اوست و از این حیث حکومت دینی و حکومت غیر دینی کمترین تفاوتی ندارند. تفاوت در این است که در حکومت دینی عقل از میان منابع ، بیشتر به منبع وحی مایل است و می کوشد بعضی از مایحتاج خود را از آن استخراج کند، در حالی که در حکومت غیر دینی عقل برای منبع وحی، ترجیحی قائل نیست و حتی ممکن است کاملا به آن بی اعتنا باشد.

به نظر می رسد تا زمانی که احکام فقهی ، و حکومت دینی، در عداد سایر امور بشری ، قرار نگیرند و رنگ بشریت از آنها زدوده نشود و توهم الهی بودن از آن ها رخت بر نبندد، خطاهای عافیت سوزی نیز دامن متدینان را خواهد گرفت. خطایی که می تواند، عمر هشتاد ساله ای را دچار خطا کند.

عبدالعلی بازرگان و سودای سربالا در فهم قرآن

                                             

قرآن به عنوان متن اصلی جهان اسلام، در حوزه های علمیه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. آیت الله سید ابوالقاسم خوئی گفته بود که: دیدم در حوزه ی نجف سالهاست که تفسیر قرآن مهجور مانده است و کسی از قرآن سراغی نمی گیرد. آیت الله سپس خود فتح بابی کرده بود و تفسیر قرآن را آغاز کرده بود. علامه طباطبایی هم به این فقر حوزوی پی برده بود. علامه ادعا کرده بود که در حوزه، می توان حتی یک آیه از قرآن را نخواند و مجتهد فقهی شد.

تفسیر دیگری اما از اسلام وجود دارد که قرآن را بر صدر می نشاند. عبدالعلی بازرگان از آن دسته روشنفکرانی است که فهم خود از اسلام را معطوف به قرآن کرده است. او بر این باور است که قرآن، قطعی السند است و نمی توان تفسیر آن را به امور ظنی السند، فروکاست. او بر اساس همین مبنا طعنه بر فقیهان می زند که: جای شگفتی است؛ کسانی که مردم آنها را عالم دینی می پندارند، با نادیده گرفتن تصریحات قرآن که اساس اسلام است-  به احادیث و روایاتی استناد می کنند که قرنها بعد از پیامبر(ص) با جمع آوری اقوال سینه به سینه از حافظه های خطا پذیر بشری تدوین شده است.

بازرگان تاسف می خورد که با سردرگمی هایی که در نقل احادیث وجود دارد، کتاب قطعی الصدور قرآن را تابع اقوالی ظنی الصدور قرار داده ایم. او معتقد است که با تبعیت از انبوه روایات جعلی، اینهمه موجب نقض حقوق بشر، پایمال کردن حقوق زنان، تبلیغ و توسعه خشونت و تروریسم و وهن اسلام گردیده ایم.

بازرگان انواع نابرابریها -که به اسلام نسبت داده می شود- را نشات گرفته ی از فهم ناصواب  قرآن می داند. او موضوع شهادت دو زن به جای یک مرد، حکم زدن زنان و انواع بی مهریهایی که در حق زنان شده است را ناروا می داند و آن را به فهم کج از اسلام نسبت می دهد. در موضوع شهادت دو زن به جای یک مرد، بازرگان بر این باور است که: آیه ای که مستمسک فقیهان در این مورد قرار گرفته است، در صدد بیان این مهم است که: فراموشی احتمالی زنان سبب ساز این حکم شده است. تجربیات زندگی و شواهد فراوان نشان می دهد که حافظه ی انسان رابطه ی مستقیم و غیر قابل انکاری با موضوعات مورد توجه و علاقه اش دارد.... آیه 282 بقره که درباره معاملات غیر نقدی مدت دار است، در روزگاری نازل شده است که زنان در کنج خانه به سر می برده و نقشی در مسائل اقتصادی و علاقه و اطلاعی به نگهداری حساب و کتاب بدهکاری ها و بستانکاری ها نداشتند. بنابراین احتمال فراموشی آنها در امری که ذوق و زمینه تجربی در آن نداشتند، بیش از مردان بوده و مصلحت چنین اقتضا می کرده است که برای حفظ منافع جامعه، دو شاهد حضور یابند. وی سپس نتیجه می گیرد که آیا در جوامع امروزی که زنان در محیط های علمی و اقتصادی راه یافته اند، باز هم حافظه و ذهن زنان در امور اقتصادی ضعیف تر است؟ آیا در ایران که حدود 65 درصد ورودی دانشگاه ها را دختران تشکیل می دهند، هنوز هم شهادت دو زن معادل یک مرد است؟

بازرگان اگر چه به زمانه ی نزول آیات توجه دارد و فهم هرمنوتیکی از متن را می پذیرد، اما همچنان بر "متن " بودن قرآن تاکید می کند. نصر حامد ابوزید در اواخر عمر خود به نتایجی در فهم قرآنی رسیده بود. او بر این باور بود که قرآن، نه یک گفتار، بلکه گفتارهایی است که طی بیست سال و اندی پیامبر با مخاطبان خود در میان نهاده است. گفتارهایی که هر یک در سیاق و بستر تاریخی متفاوت و برای مخاطبانی گوناگون بیان شده است.  تا کنون قرآن را "متن" یا "مصحف " انگاشته اند و کوشیده اند آن را تفسیر و تاویل کنند. ابوزید نیز عمری با چنین پیش فرضی به قرآن پرداخت و در کتابهای خود از جمله "معنای متن" روش شناسی متن را کاوید؛ اما در اواخر عمر اینچنین گفت که : دانستم که به بیراهه رفته ام و باید از نو قرآن را به شکلی دیگر ببینم. بازرگان اما این سخن را بر نمی تابد و بر این باور است که قرآن، خود را "مصحف" خوانده و از نزول "کتاب" سخن گفته است. وی ادله ی می آورد تا انگاره ی ابوزید را نامقبول نشان دهد. بازرگان همچنین ملاحظات قرآنی خود را در مقوله ی وحی، با عبدالکریم سروش در میان می نهد و برخی از اقوال سروش را در مقوله ی وحی، بر نمی تابد. وی همچنین در نقدی که به سروش می کند، تشیع و مردمسالاری را دو امر متباین نمی بیند و به گفتار و رفتار امام اول شیعیان استناد می کند که انواع اصول مردمسالاری را رعایت کرده اند.

بازرگان بر مقوله ی آزادی در قرآن نیز تاکید فراوان دارد. وی کتابی را در هم زمینه منتشر کرد. ایشان بر این باور است که هرچند که در اسلام سنتی فقهی، کیفر دشنام به پیامبر و امام مرگ است ، .. اما انکار و استهزاء آیات خدا در نظام قرآن، کیفر دنیایی ندارد و به کسی جواز جریمه کردن داده نشده است. وی اینگونه پرده از آیات مغفول مانده ی قرآنی بر می دارد که: وقتی قرآن تاکید می کند، به کسانی که معبودانی غیر خدا دارند، دشنام ندهید و اضافه می کند که: "ما عمل هر گروهی را در نظرشان آراستیم" ؛ می توان آموخت که نه تنها بر دگر اندیشان، که حتی به بت پرستان نیز، نمی توان ناسزا گفت. هر چند در اسلام فقاهتی و بر اساس احادیث و روایاتی مجعول، نه تنها دشنام، بلکه تهمت و بهتان وارد کردن به مخالفین ، توصیه و ترغیب می شود.

 بازرگان بر آزادی مخالف نیز انگشت تاکید می نهد. وی علاوه بر آنکه تاییدات قرآنی بر نظر خود می آورد، خاطره ای را نیز از مرحوم طالقانی بیان می کند. یک روز وقتی از سر گردنه دشت زیبای طالقان را نظاره می کردیم، آیت الله طالقانی به روستای کوچکی که از دور به نقطه ای می ماند، اشاره کردند و گفتند این ده "فشندک" است. مردم آن از روستاهای دیگر متشکل تر و متحد تر هستند. مسجد زنده و جوانان پر شور و حالی دارد و آثار حیات معنوی در آنجا بیشتر است. با تعجب پرسیدم چرا؟ .. با کمی مکث گفتند برای اینکه از قدیم تعدادی خانواده بهایی در این روستا اقامت داشتند و مسلمانان برای جوابگویی به شبهات آنها مجبور به نظر خواهی از علما و اتحاد و انسجام شده اند. بعد توضیح دادند که چگونه، مخالف و دشمن، تحرک و سازندگی ایجاد می کند و چگونه مسلمانان در طول تاریخ در برخورد با افکار و عقاید مخالف، بیدار شده و در دوران آسودگی و رفاه به رخوت افتاده اند.

عبدالعلی بازرگان همانند پدرش، در وادی فهم قرآنی قدم نهاده است. مرحوم مهدی بازرگان فرد متین و آرامی بود. سید محمد خامنه ای در خاطره ای نقل کرده است که : "....من ساعتی درباره ناامنی ها و خطرات بعدی صحبت کردم. حرف هایی می زدم که هر پیرزن و پیرمرد بی حالی را تکان می داد و به فکر می انداخت، اما آتش گرم من در آهن سرد او (مهدی بازرگان)موثر واقع نشد ..." . بازرگان آرامش خود را از آموزه های قرآنی به دست آورده بود. او سودای سربالا در قرآن داشت. سودایی که در پسرش هم نمایان شده است. سودایی که آرامش را هم به همراه می آورد.

زانکه از قرآن بسی گمره شدند / زین رسن قومی درون چَه شدند

مَر رَسن را نیست جرمی ای عنود / چون تو را سودای سربالا نبود

طاهری اصفهانی، فقیهی که اسیر سیاست شد

  

فعالیتهای سیاسی  به رهبری آیت الله خمینی، اگر چه  در سال 57 به ثمر نشست ، اما بسیاری از روحانیون را از رسالت حوزویشان باز داشت. مرحوم علامه طباطبایی، مُصّرانه از مرتضی مطهری می خواست تا وارد حرکتهای مبارزاتی نشود و به دروس علمی و حوزوی خود بپردازد. طباطبایی، رسالت علمی را فراتر از مشی مبارزاتی می دید. مرتضی مطهری اما دل در حرکت انقلابی دوخت و با شهادتش، اشک علامه را جاری کرد. مرتضی مطهری تنها باز مانده ی از دروس حوزوی نبود. سید جلال الدین طاهری اصفهانی هم در راه مبارزه قدم نهاده بود. طاهری در خانواده ای روحانی چشم بر جهان گشود . پدربزرگش آیت‌الله سیدعبدالحسین موسوی از علمای بزرگ منطقه ی حسین‌آباد اصفهان بود. سید عبدالحسین به خاطر مراوده با مرحوم داعی‌الاسلام - از علمای هندوستان- به زبان‌های انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرده بود. این دو به اتفاق هم، دارالتبلیغی را تاسیس کرده بودند. پدر سید جلال الدین هم کسوت روحانیت داشت . وی در زمان رضا شاه، جامه روحانیت را به کناری نهاد؛ اما منش روحانی را همچنان در پیشه داشت. حاج محمد، عموی سید جلال الدین هم به حوزه علمیه اصفهان وارد شده بود. آیت الله طاهری همچنین با دختر مرحوم آیت الله روضاتی- از علمای بزرگ اصفهان-  ازدواج کرده بود. خانواده ی طاهری مشی روحانیت را پیشه ساخته بودند و امید بود که جایگاه مرجعیت را برای این خاندان رقم زند. آیت الله همچنین از محضر حضرات کباری بهره برد. آیات عظام حجت کوه کمره‌ای، سید محمد تقی خوانساری، آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله محقق داماد از اساتید وی بودند. طاهری اصفهانی اما دلبسته ی استادِ دیگری شده بود. آیت الله خمینی مقتدای وی بود و سید را به مشی مبارزاتی فرا می خواند. دروس علمی و حوزوی طاهری تحت الشعاع حرکتهای مبارزاتی وی قرار گرفت. آیت الله خمینی هم به این شاگردش مهر می ورزید. نامه های مکرر استاد و شاگرد بیانگر این مهم بود . آیت الله خمینی بر او می نوشت که :  "خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقاى طاهرى- دامت افاضاته‏ - از قرار مسموع عارضه پیدا شده و حتى گفته شد پاى شما آسیب دیده است و این مطلب موجب نگرانى این جانب است. از سلامت خودتان مطلعم فرمایید. امید است ان شاء اللَّه تعالى خداوند عافیت کامل عنایت فرماید. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم". و در جای دیگر مهر مضاعف خود را به این شاگردش ابراز می کرد.

خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقاى طاهرى- دامت افاضاته‏

... از اینکه پاهاى جنابعالى رو به بهبودى است خوشوقت شدم. امید است ان شاء اللَّه تعالى کسالت دیگر شما هم به زودى رفع شود. این جانب جداً دعا مى‏کنم و از حال شما نگران هستم، لکن بحمد اللَّه شما جوان هستید و قوه جوانى و روحى کمک کرده به زودى ان شاء اللَّه رفع مى‏شود. این جانب بحمد اللَّه تعالى مزاجاً سلامت هستم. امید است به ادعیه خالصه آقایان نگرانیهاى روحى نیز رفع شود. نمى‏دانم اطباى اصفهان تا چه اندازه تخصص دارند؛ شاید اگر تهران تشریف ببرید بهتر باشد و ان شاء اللَّه زودتر بهبودى حاصل شود. در صورتى که از این جانب کارى ساخته شود به هر نحو مهیا و حاضرم براى سلامت شما اقدام کنم. از خداوند تعالى بهبودى جنابعالى را خواستارم. مرقومى از جنابعالى واصل نشده غیر از همین مرقوم که به وسیله جناب آقاى امامى بوده‏ مرقوم شده بود چهار- پنج قبض بفرستم. هیچ در نظر ندارم اسما و مقدار وجوه را مرقوم دارید تا بفرستم. و السلام علیکم.

مرحوم طاهری علی رغم مِهری که بر آیت الله منتظری می ورزید و - سالها بعد به علت اعتراض به شرایط ایشان از امامت جمعه اصفهان استعفا داد- ، اما در جریان مخالفت آیت الله منتظری با آیت الله خمینی در ماجرای مهدی هاشمی، جانب مرحوم خمینی را گرفته بود. او بارها بر آیت الله منتظری اعتراض کرد. وی در مورد دیدارش با آیت الله منتظری گفته بود : دو ساعت به غروب مانده بود که با ایشان ملاقات کردم . آن قدر حرف زدم که آقای منتظری گفت : وقت نماز گذشت . گفتم باشد، می روم ولی فردا پیش از ظهر می آیم ، گفت بس است دیگر حرفهایمان را زدیم . گفتم من هنوز حرف دارم....."(خاطرات سیاسی محمدی ری شهری، ص49) مرحوم احمد خمینی هم به این اختلاف میان مرحوم طاهری و منتظری در ماجرای مهدی هاشمی اشاره کرد. وی در رنج نامه ای که نوشت آورده بود که: "امام آیت الله طاهری اصفهانی را خدمت شما (آیت الله منتظری) فرستادند که به ایشان بگویید فلانی می گوید: آقای مهدی هاشمی فرد خطرناکی است و او را از بیت خود اخراج کنید. آیا به این نصیحت و پیغام گوش دادید؟ تنها فایده این پیغام این بود که آقای طاهری که از علاقه مندان بسیار جدی شما بود مغضوب شما گردید؟(رنج نامه احمد خمینی ص38)

آیت الله طاهری با خانواده آیت الله خمینی وصلت خانوادگی هم کرد. حجه الاسلام سید محمد حسن طاهری -فرزند چهارم آیت الله- ، داماد آیت الله اشراقی  و امام خمینی است. یکی از باجناقهای ایشان سید محمد رضا خاتمی است.  نعیمه اشراقی عروس آیت الله و نوه ی آیت الله خمینی گفته است که:  قبل از اینکه ایشان در بیمارستان بستری شوند، انگشتری از سنگ شرف شمس که قدیمی بود را به‌عنوان یادگاری به من دادند و گفتند که آن را گذاشته‌ام برای عزیزترینم در کره زمین. او در اواخر عمر هم مهر خود را به آیت الله خمینی و خانواده ی ایشان نشان می داد.

 قابلیتهای فقهی آیت الله اما می توانست پرورش یابد و جایگاه مرجعیت را نصیب ایشان کند. او کتاب المحاظرات را در اصول فقه نوشت که تقریرات درس آیت الله العظمی محقق داماد است. ارزش این کتاب به گونه ای است که می توان نگارنده ی آن را در عداد مراجع دینی در شمار آورد. وی همچنین کتاب الطهاره را در فقه نوشته است. این کتاب را امام موسی صدر به همراه خود به لبنان برد تا به چاپ برساند. با توجه به رویکرد دگر اندیشانه ی موسی صدر به نظر می رسد که این کتاب نیز دارای قابلیتهایی بوده که طرح آن در دوران معاصر مفید به نظر می رسیده است. با ناپدید شدن سید موسی، این کتاب نیز مفقود شد.

آیت الله طاهری وصیت کرده بود که در بارگاه حضرت فاطمه ی معصومه(ع) در قم به خاک سپرده شود. آیت الله اما در حسین آباد اصفهان مدفون شد. تعلق خاطر او بر قم و حوزه ی درسی آن بود. حوزه ای که آیت الله طاهری و بسیاری دیگر ، با مشی مبارزاتی ، از آن دور شدند. و شاید مرگ سید نیز قرابتی با زندگانی او داشت. آیت الله طاهر ی مصادف با روزی  بر خاک سپرده شد که مقتدایش آیت الله خمینی چشم از جهان فرو بست. و در خاکی ماوا گزید که کیلومترها با حوزه ی درسی قم فاصله داشت. خاکی که مبارزات سیاسی آیت الله را میزبانی می کرد و نه فقاهت او را. جایگاهی که ماوای اصلی او نبود. یادش گرامی .

این مطلب در آینده نیوز-

این مطلب در راه دیگر