در بیان "خشم" و راه رهایی از آن

                                                                                                                       

از اعظم رذایل است. هنگامی که خشم و غضب حاکم شود، گویی تمام صفات حمیده به طرفه­ العینی از بین می­رود. پُر بی راه نبود که بقراط حکیم، از کشتیِ در حال غرق امید بیشتری می­بُرد تا از فرد غضبناک. چرا که: "کشتی را در این حال کشتیبانان با حیله­ ها می­توانند از هلاک نجات دهند؛ لکن بر نفس، در این حال امید حیله نیست".(تهذیب الاخلاق، ابن مسکویه، ص165)

باید تدبیری کرد این بَلّیه ­ی عصیانگر را و به سکون آوَرد این قُوّه­ ی سرکشِ ویرانگر را. حکیمان به راهکارهایی روی آورده­اند. برخی به حیلت و ابزار سنتی تمسّک جسته­ اند و راه درمان را در متون کهن پی گرفته­ اند؛ برخی دست به دامان علوم جدیده شده­اند تا مگر این بیماری شفا یابد.


رهایی از غضب در "شرح حدیث جنودِ عقل و جهل"

آیت الله خمینی از جمله عالمانی بود که در کتاب "شرح حدیث جنودِ عقل و جهل" به موضوع خشم و قوای غضبیه نیز توجه داده و راهکارهایی برای درمان، مُعیّن کرده بود. وی در این اثرِ خود، بر این مهم تأکید داشت که خطر قوه­ی غضبیه از سایر قوا بیشتر است؛ چرا که: "این قوه با سرعت برق گاهی کارهای بسیار بزرگ خانمان سوز کند و با یک دقیقه انسان را از تمام هستی و سعادت دنیا و آخرت ساقط کند". (ص371)

وی برافروخته شدنِ قوه غضبیه را برابر با خوی سبُعیت دانسته بود. تصویری که آیت الله خمینی از انسان خشمناک ارائه می­دهد، موجودی است که در قیامت به حال درنده­خویی محشور می­گردد.(ص373)  گویی آدمی از خصلت انسانیت فاصله می­گیرد و به دامان بهایم در می­ افتد. تحذیرهای آیت الله خمینی از خشم و غضب چنان است که ایشان این آتشِ درون را با آتش قیامت برابر می­نهد: "و شاید همین آتش افروخته که در قلب انسان به دست شیطان افروخته شود، صورتش در آن عالم که عالم بروز سرایر و کشف حقایق است- صورت نارُالله المُوقَده الّتی تَطّلع عَلیَ الاَفئِدَه[1]، باشد و باطنش حقیقت آتش غضب الهی باشد که بالاترین و سوزنده ­ترین آتشهاست".(ص372)

Image result for ‫امام خمینی‬‎

آیت الله خمینی اَعمال اخلاقی را در پیوند با سرای آخرت، تعبیر و تفسیر می­کند. هر کجا از رذایل اخلاقی سخن می­گوید، عذابهای اُخرویِ آن را تصویر می­کند و بیم می­دهد که مبادا به آن رذیله گرفتار آیی و سرای قیامت را بر خود تلخ کنی. همین توجه آیت الله به سرای آخرت و عذاب قیامت، سبب می­شود که فرد غیر دیندار از آثار ایشان توشه­ای بر نگیرد و راه درمانی برای تعادل قوه غضبیه حاصل نکند.

راهکارهایی که آیت الله خمینی برای درمان خشم به آن تمسک می­جوید، همان اموری است که در کتب اخلاقی قدما به آن پرداخته شده و مکرر نقل گردیده است. راهکارهایی از این قبیل که انسانِ خشمگین "اگر بتواند از آن محل که اسباب غضب در آن مهیّا می­شود، بیرون رود و خود را به کارهایی متفرق وا دارد و اگر نمی­تواند خارج شود، در همان جا خود را به تغییر حال وا دارد، اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد و نفس را سرگرم به کارهای مخالف اسباب غضب کند". (ص375)  این تنها راه رهایی در نظر آیت الله نیست. ایشان انحاء دیگری از روشها را نیز ترسیم می­کند تا گرفتار آمدگان به خشم و غضب را طریق درمانی نشان دهند. وی معتقد است که اگر خشم و غضب با تغییر حالات و وضعیت جسمانی مهار نشد، این بار باید دست به دامان دیگران شد و از آنها خواست تا در کنار فرد خشمگین حاضر شوند. "اینجا باید با تخویف و ترساندن یا حاضر شدن اشخاصی که از آنها حشمت می­برد علاج کند. زیرا غضب در پیشگاه آنان که در نظر انسان بزرگ و صاحب حشمتند، اشتعال ظاهری پیدا نکند و محتقن در باطن شود و تولید حزن در باطن کند".(ص376)

آیت الله توسل به اجبار توسط دیگران را پیش می­کشد تا فرد خشمگین، به احترام و حُرمت او، خشم خود را پنهان کند و در ظاهر بروز ندهد. مرحوم خمینی خود نیز به این نکته معترف است که چنین علاج و درمانی، حزن درونی را سبب می­شود. و دور نیست که این حزن درونی بار دیگر مجال بروز بیابد و خشم خفته سر باز کند و آدمی را و  عالمی را ویران کند.

آیت الله خمینی در پی ریشه یابیِ خشم نیز بر می­آید. وی علت العللِ این رذیله را در "حُبّ دنیا" می­داند. "و چون حب دنیا در دل متمکن شود، به مجرد آنکه با یکی از شئون دنیاوی مزاحمتی حاصل شد، قوه غضب فوران کند و عنان اختیار از دست بگیرد".(ص378) آیت الله در این موضع، گویی به نصایح پدرانه گرایش می­یابد و انسان را از توجه به دنیا برحذر می­دارد و راه رهایی از رذیلت خشم را دوری از دنیا گرایی می­بیند. به نظر می­رسد که اینگونه مواضع اگر چه هم حق و حقیقت باشد اما کمتر در دل امروزیان اثر می­کند. توصیه به ترک دنیا و عدم التفات به آن، کمتر رغبتی در مخاطب جهان امروز بر می­انگیزد و شاید جز زاهدان و عارفان را به کار نیاید.

مرحوم خمینی به راه دیگری نیز توسل می­جوید و می­کوشد تا خشم و غضب را به داروی دیگری نیز درمان کند. و آن راه، "تَحلُّم" است. به این معنا که اگر فردی حلیم و بردبار نیستی و به کوچکترین خُرده­ای به خشم می ­آیی، بهتر است و چه نیکوست که خود را در ظاهر، فردی بردبار نشان دهی. نهایتِ ظاهر سازی را به انجام برسانی، شاید که در باطن نیز اثر کند و حلم و بردباری به اخلاق همیشگی بدل شود. تحلیل آیت الله از این موضوع اینچنین است که: "به واسطه شدت اتصالی که ما بین ملک بدن و روح است... تمام آثار ظاهریه در روح و آثار معنویه در ملک بدن سرایت می­کند. پس اگر کسی در حرکات و سکنات مواظبت کند که با سکونت و آرامش رفتار کند و در اعمال صوریه مانند اشخاص حلیم رفتار کند، کم کم این نقشه ظاهر به روح سرایت کند و روح از آن متأثر شده و نیز اگر مدتی کظم غیظ کند و حلم را به خود بندد، ناچار این تَحَلُّم به حلم منتهی شود و همین امرِ تکلیفی و زوری امری عادی نفس شود".( ص381)

نسخه ­هایی که آیت الله خمینی برای درمان خشم و غضب توصیه می­کند، بعضاً بسنده کردن به ظاهرِ فرد خشمگین است. گویی اگر خشم، بروز بیرونی نیابد، رسالتِ درمان پایان یافته است. اما به نظر می­رسد که بروز بیرونیِ خشم، منافعی به همراه دارد و از انباشتِ آن در درونِ فرد جلوگیری ­می­کند. اگر به این نحوه درمانها بسنده شود و صرفاً از نمود بیرونی آن ممانعت به عمل آید، البته درون انسانی که انباشتی از خشم و غضبِ فروخورده است، غیر قابل پیش بینی خواهد بود و اثرات نامبارکِ بسیاری به همراه خواهد داشت.  

"حریم علفهای قُربت" و راهی برای درمان خشم

کتاب حریم علفهای قربت را دکتر سروش دباغ نگاشته است. وی در این کتاب بر آن است تا سلوک معنوی در روزگار کنونی را به تصویر کشد. او در این خصوص به ماجرای خشم و غضب نیز توجه داده و راههایی برای درمان ارائه کرده است. وی بر آن است که یک دید و نگرش را به انسان عرضه کند و بر اساس آن، درمان بیماریهای اخلاقی را مورد بحث قرار دهد. ایده­هایی که او برای مواجهه با رذایل اخلاقی در نظر دارید، یکی "تمایز میان تماشاگری و بازیگری" است و دیگری "بازیهای ذهنی".

تأکید دباغ بر این است که می­باید از مقام "بازیگری" در این دنیا فاصله گرفت و مقام "تماشاگری" را نیز تجربه کرد. در تمایز میان این دو مفهوم، وی بازیکنی را فرض می­کند که غرق در بازی فینال جام جهانی است و ضمناً این توان را دارد که در آنِ واحد هم بازیگر باشد و هم تماشاگر. یعنی در عین حال که به شدت در فکر شکست رقیب و برنده شدن در مسابقه است، نگاه تماشاگرانه نیز به بازی دارد.(ص 6) در این دیدگاه گفته می­شود که فعالیتهای هر روزه­ی انسان، نمی­باید او را از مشاهده­ی احوالاتش غافل کند. باید از موضعی فراتر، تمامی اعمال و سکنات خود را خارج از میدانِ بازیِ زندگی، نگریست و به آن التفات داشت.

دباغ به این نکته توجه می­دهد که البته این امر مسلماً کار بسیار سختی است. اما اگر کسی به این قدرت نائل آید که در حالی که بازی می­کند، آگاه به این نکته باشد که کار خاصِ حاضر هم فعلی است در کنار سایر کارهایی که دیگران روی این کره خاکی انجام می­دهند، در آن صورت درک او نسبت به کل بازی تغییر کرده و استرس­های وارده و انتظاراتی که از خود و دیگران دارد، رنگ و بوی دیگری پیدا خواهد کرد.(ص 6) در این ایده، گفته می­شود که تمام احوالات درونی انسان را می­باید در مقام مشاهده قرار داد. اینکه در طول زندگانی انسان به اعمالی دست می­زند اما احوالات خود را رصد نمی­کند و آن را مورد بازنگری و مشاهده قرار نمی­دهد، اسباب ناملایمات مکرری نیز می­گردد.

Image result for ‫سروش دباغ‬‎

 موضع دیگر دباغ، توجه به بازیهای ذهنی است. بازیهای ذهنی به این معناست که در روند فهم امور، گاه ذهن انسان تمامی صغری و کبراها را در کنار یکدیگر می­نشاند و نتیجه­ای حاصل می­کند که جز خشم و غضب به همراه ندارد. ذهن، فقط ابزاری است که انسان می­تواند به وسیله­ ی آن، به فهم جهان نائل آید. اما همین ابزار، گاه رهزنی می­کند و انسان را اسیر خود می­سازد. در واقع، این یکی از فریب­هایی است که ممکن است فرد در طول زندگی خود بخورد و سالها تحت تاثیر آن قرار گیرد. اینکه انسان خود را با ذهن خود یکی بداند و نتواند میان این دو تفکیک نهد، اسباب خطاهای بسیاری را فرهم می­آورد. این اتصال همیشگی میان انسان و ذهن، سبب می­شود که نتواند از مرتبه بازیگری به مرتبه تماشاگری نیز نائل آید و از بیرون به خود بنگرد.

دباغ، ریشه­ ی ماجرا را در همین عدم تفکیک میان انسان و ذهن می­داند و عنوان می­کند که بسیاری از رذایل اخلاقی از آنجا ناشی می­شود که انسان، خود را با دانسته­ های ذهنی­ اش برابر می­بیند. این عادت ذهنی سبب می­شود که رذایل اخلاقی مکرر در مکرر به انجام رسد و از فهم آن رذیله ناتوان گردد. اما اگر کسی بتواند در حالی که بازیگر است تماشاگری نیز پیشه کند، آنگاه می­تواند در حال زندگی کرده و رذایل اخلاقی را نیز درمان کند. (ص9)

دباغ با ذکر این دو ایده، به سر وقت درمان "خشم" نیز می­رود. به باور او "خشمگین شدن نیز یکی از بازیهای ذهنی است. از همین روست که می­ باید به این امر متفطن بود که فرد می­تواند خشم خود را نیز مشاهده کند و در حین خشمناکی از مقام بازیگری به مقام تماشاگری پای نهد. نظاره کردن خشم خویشتن کمک می­کند تا فرد به تدریج رابطه دیگری با خشم خود برقرار کند و کم کم آستانه تحریک او بالاتر رود و به راحتی خشمگین نشود". (ص80)

از همین روست که دباغ علت عمده برخی از مواضع خشم را در بازیهای ذهنی می­داند که انسان را اسیر خود می­کند. برای تقریب به ذهن و فهم بیشتر این موضوع، دباغ یکی از بازیهای ذهنی که موجبات خشم می­شود را نشان داده است. یکی از بازیهای ذهنی، زمانی است که فرد تصور می­کند که قربانی شده است. هرگاه این تصورِ قربانی شدن ایجاد شود، به تبع آن، خشم را هم به دنبال دارد. بعضاً فرد به خاطر زحمات و محبتهایی که در حق دیگران روا داشته است، فریب بازیهای ذهنی را می­خورد و خود را مُحق می­داند و اگر نتواند به حق خود برسد در جایگاه قربانی قرار می­گیرد و این جایگاه او را برای خشمگین شدن مهیّا می­کند. (ص80)

دباغ در این زمینه رابطه میان والدین و فرزندان را مثال می­زند. بعضاً این امر که پدر و مادر زحمات زیادی را برای فرزندان خود کشیده ­اند، ناخود آگاه برای آنها القای تصور حق می­کند. به همین دلیل وقتی که رفتار نامنتظری از فرزند خود می­بینند دچار خشم می­شوند و خود را قربانی می­پندارند.

اما این یک بازی ذهنی است که اسباب خشم را فراهم آورده است. اگر این بازیهای ذهنی کنترل شود و انسان از موضعی فراتر به این بازیها واقف گردد، قدرت کنترل خشم خود را نیز بیشتر می­یابد. در همین ماجرای خشم والدین، می­توان از موضعی دیگر به ماجرا نگریست و اسیر بازیهای ذهنی نشد. اگر خوب دقت کنیم در فرزند دارد شدن حس خودخواهی فرد نیز نهفته است. برخی از والدین صاحب فرزندی می­شوند تا عصای دست آنها در کهن سالی شوند. برخی دیگر نیز ادامه دار بودن نسل را در فرزند دار شدن می­بینند. والدین برای اشباع نیاز روانی خود، صاحب فرزند شده­اند. در اینجا، می­توان فرزند را قربانی دانست و نه والدین را. والدین می­توانند از این موضع به رابطه خود و فرزندان بنگرند که فرزندان، اسباب اشباع روحی و روانی و لذت والدین را فراهم آورده ­اند، نه اسباب قربانی شدن را. در این نگرش، فرزند آوری عملی خودخواهانه تلقی می­شود و کسی نمی­تواند از فرزند خود طلبکار باشد. در این میان اگر حس قربانی بودن به پدر و مادری دست بدهد و بر اثر این حس به خود حق بدهند که خشمگین شوند، آنان کاملاً اسیر بازیهای ذهنی شده­اند و مقدمات خشم را فراهم کرده­ اند. در حالی که اگر با نگاهی تماشاگرانه به سر وقت موضوع رَویم و اسیر بازیهای ذهنی نشویم، مقدمه ­ای برای خشم نیز فراهم نمی ­آید و غضب نیز فروکش می­کند.

دباغ با طرح این نگرش، معتقد است که: "همواره باید خشم خود را نظاره کنیم تا آستانه­ ی تحمل بالا برود. در این میان، کسی می­تواند خشم خود را کنترل کند و به سان کوه در مقابل بادهای ناموافق بایستد که عصبانیت و خشم خود را مشاهده و نظاره کند. چنین مشاهده آگاهانه­ای موجب می­شود که شخص خود را از جایگاه قربانی در آورد، بر خشم خود غلبه کند و آن را مدیریت کند و در دفعات بعد از منظر دیگری به این امر نگاه کند". (ص84)

سخن آخر

ایده ­هایی که آیت الله خمینی برای درمانِ خشم ارائه می­دهد، غالباً به جنبه ظاهری توجه دارد. گویی اگر غیظ و غضب را در ظاهر فرو خوری و دم بر نیاوری، درمان خشم نیز حاصل آمده و تربیت اخلاقی به سرانجام رسیده است. در ایده ­ی دباغ اما با تغییر نگرش و عاملِ ذهنی، اساساً می­توان فرد را از موضع قربانی شدن رها ساخته و اسباب خشم را از میان برداشت. در این حال دیگر نه خشمی در ظاهر بروز خواهد یافت و نه حزنی درونی بوقوع خواهد پیوست.

آیت الله خمینی در مقام ریشه ­یابی اسباب خشم، ایده­هایی را طرح کرده که شاید کمتر بشر امروز را افاقه کند. وقتی که "دنیا طلبی" به عنوان اصل اساسی رذایل بیان می­شود، اگر چه می­تواند جنبه­هایی از حق و حقیقت را نیز در بر داشته باشد، اما کمتر به کار امروزیان می­آید. سخن آیت الله خمینی البته قابل انکار نیست و می­توان بسیاری از رذایل را در دنیا طلبی جست؛ اما وقتی که در صدد راهِ درمان بر می­آییم، می­باید نسخه­ای عرضه کنیم که مخاطب را رغبت افزاید و آن را به کار بندد. تأکید بر دنیا گریزی شاید قلیلی از عرفان پیشگان را اثر کند اما عموم مردمان را به کار نمی­آید.

رویکرد آیت الله خمینی غالباً به پشتوانه­ ی بحث "معاد" قابل عرضه است. ایشان در راه درمان معایب اخلاقی، تصویرِ آن رذیله را در سرای قیامت به تصویر می­کشد و مردمان را بیم می­دهد که عذاب اخروی را در نظر آورند و از آن خُلق ناپسند پای پس کشند. این سخن آیت الله اگر هم اثر کند، تنها دینداران را مقبول می­افتد. اما مباحث اخلاقی اختصاصی به دینداران ندارد و عموم آدمیان را می­ باید سیراب کند. سروش دباغ اما در طرح خود، سخنی از سرای قیامت و عذاب اخروی به میان نمی­ آورد. او غالباً به آرامش و سکینه­ ی دنیوی تأکید دارد و ثمره­ی محاسن اخلاقی را در همین جهان کنونی نشان می­دهد.

کتابهای "شرح حدیث جنود عقل و جهل" و "حریم علفهای قربت" با فاصله زمانی 90 ساله نوشته شده است. یکی را رهبری مذهبی نوشته و دیگری را نواندیشی دینی. و این هر دو دغدغه­ ای دینی دارند. شاید نحوه مواجه ه­ای که مرحوم خمینی با دیندارانِ آن زمان برگزیده بود، مخاطبین را مقبول می­افتاده و اشباع می­کرده است. سخن با امروزیان اما به زبان دیگری نیازمند است.

"شرح حدیث جنود عقل و جهل" با زبانی نگارش یافته که شاید کمتر رغبتی را در مخاطبِ عام امروزی بر می­انگیزد و کمتر کسی به سر وقت آن می­رود. کتاب "حریم علفهای قربت" نیز اذن انتشار در ایران را ندارد. و این خود می­تواند اسباب خشم را مهیّا سازد. خشمی که از اعظم رذایل است و می­باید به هر راهی به درمان آن کوشید. حال یا به نسخه­ ی کهنه­ ی آیت الله یا به راه درمانِ دکتر.

                                                                                              


[1] آتش فروزان و خرد کننده خداست. آتشی که نه تنها ظاهر جسم را می­سوزاند، بلکه بر باطن و جان انسان نیز نزدیک می­شود. (همزه، 6-7)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد