برای درگذشت آیت الله غیوری

      

پدرش کاسب بود. برادرانِ او هم پیشه‌ی پدر را ادامه دادند. فرزند ارشد اما راه دیگری رفت. سید علی غیوری قدم به وادی روحانیت گذاشت. پای درس شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی شیفته طلبگی شده بود. در خانه اصرار کرد که می‌خواهد مرام شیخ نجف آبادی را پیشه کند. مادرش موافقت کرد اما پدر به مخالفت برخاست. او اما دل به دریا زد. نوجوانی پانزده ساله، با پای پیاده از نجف آباد به اصفهان رفت تا به حوزه‌ی علمیه آن شهر برود. پدر بر او خشم گرفته بود و هزینه‌ی سفرش به اصفهان را نیز تقبّل نکرد. سید علی اما مقدمات طلبگی را در اصفهان به پایان رساند. پس از آن بود که رخت سفر بست و به قم رفت. به دست شیخ ابراهیم امینی معمم شد. در ۲۱ سالگی ازدواج کرد. با دختر شیخ محمود سلیمانی. شیخ محمود از نزدیکان بیت آیت الله بروجردی بود. شیخ محمود داییِ همسر آیت الله منتظری بود. آیت الله منتظری همچنین با اخوی آیت الله غیوری، باجناق بود. همین انتساب با آیت الله منتظری سبب شده بود تا او واسطه میان برخی سران حکومت با فقیه عالیقدر نیز بشود. زمانی سید احمد خمینی به غیوری گفته بود: شما به قم بروید نزد آقای منتظری چون با هم قوم و خویش و رفیق هستید و ایشان متوجه هم نشود که شما را فرستاده‌ام، به ایشان بگویید یک نفر را در دفترش به عنوان مدیر بگذارد که او دفتر را اداره کند و خود ایشان کمتر دخالت کند. وی نزد آیت الله منتظری می‌رود و اینگونه پاسخ می‌شنود:" من به هیچ کس احتیاج ندارم و خودم مدیر دفتر هستم." غیوری اما درباره آیت الله منتظری اینگونه داوری می‌کند که آقای منتظری یک مقدار بی‌دقت بود و بی تامل حرف می‌زد.(خاطرات آیت الله غیوری، ص۱۴۲) حاصل ازدواج سید علی غیوری و صبیه مرحوم سلیمانی، هشت فرزند بود. سید حسن، یکی از فرزندان آیت الله غیوری در جنگ، شیمیایی شده بود و به شهادت رسید. آیت الله غیوری اما می‌گفت که یادم نیست یک قطره اشک برای او ریخته باشم بلکه در دل خوشحال بودم. همسر آیت الله غیوری هم، روز شهادتِ سید حسن، به محمد فرزند دیگر که در هند تحصیل می‌کرد تلفن می‌کند و خیلی قوی و نیرومند می‌گوید: مبادا ناراحتی بکنی. محمد فرزند دیگر آیت الله غیوری در رشته پزشکی تخصص جراحی گرفت.

آیت الله غیوری در قم در محله‌ای می‌زیست که نزدیک با محافل "فدائیان اسلام" بود. وی نیز دلبسته فدائیان اسلام بود و مخالفت با آنها را بر نمی‌تابید. خانه آیت الله اما در مسیر رفت و آمد امام خمینی هم قرار داشت. در سال ۱۳۲۷ بود که نخستین دیدارها میان غیوری و آیت الله خمینی رخ داد. او شیفته امام شد. وی ابتدا مقلّد مرحوم بروجردی بود، پس از مدتی مرحوم سید عبدالهادی شیرازی را مرجع خود قرار داد. اما نظرش به جانب امام خمینی متمایل شد. از اینجا بود که از امام خواهش کرد تا رساله‌ای منتشر کند و شهریه بپردازد. امام اما رضایت نداد. غیوری، آیت الله ابراهیم امینی و آیت الله منتظری را یکی یکی واسطه کرد تا امام را به دادن شهریه ملزم کنند. سخن این دو کارگر نیفتاد. غیوری اما بار دیگر خود به نزد امام رفت و با گریه، پولی را به امام داد تا به عنوان شهریه به طلاب داده شود. وی به امام می‌گوید: اگر شما بتوانید شهریه‌ای بدهید، دشمن دیرتر می‌تواند نسبت به شما کاری انجام بدهد و ما باید آنچه ضرورت دارد را انجام بدهیم تا مرجعیت شما تثبیت شود و یکی از اسباب آن همان دادن شهریه است.(خاطرات آیت الله غیوری، ص۶۲) اصرارهای آیت الله غیوری اما موثر افتاد و امام، پذیرفت تا شهریه طلاب را تقبل کند. غیوری نیز از امام، اجازه‌ی دریافت وجوهات را گرفت. وی اجازه دریافت شهریه از حضرات آیات حکیم و خویی را هم داشت. غیوری از این پس مراوده‌ی نزدیکی با امام می‌ورزد. تا به جایی که میان سید مصطفی خمینی و مرحوم امام نیز واسطه می‌شد. وی گفته بود: یک روزی که با حاج آقا مصطفی به سمت حرم حضرت علی (ع) می‌رفتیم، ایشان به من گفت: خوب است حالا که حضرت امام نسبت به شما لطف دارد، ایشان را راضی کنید در این هوای گرم نجف یک یخچال برای خودشان بخرد. من گفتم چطور؟ حاج آقا مصطفی فرمودند: اگر ایشان یخچال بخرد، برای من هم راهی پیدا می‌شود که یک یخچال تهیه کنم، بنابراین شما با امام صحبت کنید تا راضی شود یک یخچال بخرد.
آیت الله غیوری از این پس واسطه در امور مالی می‌شد. همین مساله بود که سبب می‌شد افراد زیادی به آیت الله غیوری رجوع کنند. واسطه‌ی آشنایی او با آیت الله خامنه‌ای نیز همین واسطه در امور مالی بود. وی در سال ۱۳۴۲ در سفری به مشهد مقداری پول برای افراد انقلابی می‌برَد و در اختیار آیت الله خامنه‌ای قرار می‌دهد و اولین آشنایی صورت می‌گیرد. افراد دیگری هم بودند که از او طلب کمک مالی داشتند و دست خالی باز می‌گشتند. مهدی هاشمی که بعدها اعدام شد، از جمله افرادی بود که بارها به نزد غیوری رفت و طلب کمک مالی برای پیشبرد اهداف خود داشت. غیوری در مورد کمک نکردن به مهدی هاشمی می‌گوید: "به دلم برات نمی‌شد چیزی به او بدهم. من در تمام عمرم حتی یک ریال هم به او ندادم. با اینکه کمتر می‌شد یک روحانی پیش من بیاید و دست خالی برگردد ولی به ایشان کمک نمی‌کردم، نمی دانم چرا. یا هدایت الهی بود یا چیز دیگری، نمی دانم".(خاطرات آیت الله غیوری، ص۸۳)
وی در زمان اعتصابات شرکت نفت هم پرداخت دستمزد اعتصابیون شرکت نفت شهرری را به عهده گرفته بود. او می‌گوید: آن زمان مرحوم بهشتی با من تماس گرفتند و گفتند شما غیر از پولهایی که به کارگران شرکت نفت شهرری می‌دهید، پول اضافی هم دارید؟ گفتم بله. و بعد آقای ناطق نوری به منزل ما آمدند و آن زمان من مبلغ ششصد هزار تومان به ایشان تحویل دادم تا برای اعتصابیون شرکت نفت شیراز ببرند. برای من پول بسیاری می‌آوردند، حتی بعضی اوقات با گونی پول می‌آوردند که برای انقلاب و علیه رژیم شاه خرج شود.
زمانی که مرحوم بهشتی در مدرسه رفاه به فعالیت می‌پرداخت نیز به نزد غیوری آمده بود و گفته بود: تو یک پول حسابی به ما – مدرسه رفاه- بده که آبروی ما نرود. روحیه مالی و اقتصادی آیت الله غیوری در فردای پس از پیروزی انقلاب نیز گره گشایی می‌کرد. در اوایل انقلاب بود که آیت الله منتظری با ایشان تماس می‌گیرد و از دغدغه هایی که در مناطق محروم وجود دارد با او سخن می‌گوید. غیوری هم اهتمام می‌ورزد " ما تلاش کردیم با ایجاد کارگاه‌های قالی بافی و کار آفرینی تاسیس سرویس‌های بهداشتی حمام و مدرسه و مسجد به آنها کمک کنیم. ما ترتیبی داده بودیم به وسیله‌ی وانت دختران و کارگران قالیباف را از روستاها جمع آوری کنند و به کارگاه‌ها ببرند و آنها نیز از نظر مالی بسیار راضی بودند".(خاطرات آیت الله غیوری، ص۱۳۴)
همین مسائل و رجوع به آیت الله غیوری در جهت کمک مالی، سبب شایعاتی نیز علیه وی شده بود. وی می‌گوید: یکی از ایرادهایی که به من گرفته بودند این بود که آقای غیوری توان آن را دارد که با ماشین، بچه هایش را به تهران برای تحصیل بفرستد و این موضوع را علیه من پخش کرده بودند، در حالی که تنها دو یا سه دختر من به مدرسه رفاه می‌رفتند و من هم تا آنجایی که می‌توانستم به مدرسه کمک می‌کردم. (خاطرات آیت الله غیوری، ص۱۲۶)
غیوری که شیفته‌ی آیت الله خمینی بود و اینک نماینده‌ی امام نیز لقب می‌گرفت، در راه مبارزه با رژیم پهلوی نیز قدم گذاشت. زندان رفت، تبعید شد. در تبعید سیرجان، تفسیری بر قرآن نوشت. "تفسیر مبین" که برای عموم مردم فهم پذیر باشد. غیوری در تبعید هم به فعالیت پرداخت. آیت الله پسندیده گفته بود که تنها فرد تبعیدی که از ما چیزی نمی‌گیرد و چیزی هم برای او نمی‌فرستیم غیوری است و تازه خودش هم به دیگران کمک می‌کند. غیوری در تبعید که بود هم، توانسته بود خانه ششصد متری عبدالله نوری را در قم بخرد. آیت الله منتظری اما نزد غیوری در سیرجان رفت و توصیه کرد تا این خانه به مدرسه‌ی طلاب تبدیل شود. این مدرسه به مرور گسترده‌تر شد. زمانی آیت الله مومن گفته بود که بیشتر جوایز را طلاب مدرسه آیت الله غیوری می‌بَرَند. کوشش آیت الله غیوری در این مدرسه چنین بود تا طلبه‌ها را تامین کند تا نیاز مالی به خانواده نداشته باشند. غیوری گفته بود که به طلاب صبحانه ناهار و شام می‌دهیم و اگر یک وقت مخارج جانبی پیدا کنند، مریض بشوند، یا ازدواج کنند، به آنها کمک می‌کنیم.
پس از پیروزی انقلاب و در راستای صدور انقلاب نیز آیت الله غیوری موظف می‌شود به کشورهای افریقایی سفر کند. وی در این کشورها توانست تبلیغات وسیعی را انجام دهد و بسیاری را به مذهب شیعه متمایل کند. او در کشور "مالی" زمینی را خریداری کرد و در آن حوزه علمیه‌ای تاسیس کرد و صنعت کشاورزی را در این کشور راه انداخت تا حوزه علمیه آن کشور، از طریق سود کشاورزی تامین شود. آیت الله غیوری موسسه باقیات و الصالحات را نیز راه اندازی کرد. این موسسه برای کمک به خانواده روحانیون متوفی و روحانیونی است که در خانه منزوی می‌شوند.
آیت الله غیوری پس از گذراندن یک دوره بیماری در ۲۷ آذر ماه درگذشت. آیت الله امامی کاشی بر وی نماز گذارد و پیکر او در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
خلیل سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:15 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

با سپاس. وصف ایشان را شنیده بودم اما نخوانده بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد