منش سیاسی سید احمد خوانساری(1)


"... شما مراجعه کنید به کتاب جامع‌المدارک مرحوم آیت الله آقای حاج سید احمد خوانساری که بازی با شطرنج را بدون رهن جایز می‌داند و در تمام ادّله خدشه می‌کند درصورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است".[1] این عباراتی است که امام خمینی(ره) در پاسخ به اشکالات آیت الله قدیری عنوان کرده است. ایشان بر مقام احتیاط سید احمد خوانساری انگشت تأکید نهاده بود. این تنها امام خمینی نبود که سید خوانساری را به این ویژگی می‌شناخت. این خصلت مرحوم خوانساری، مورد توجه دیگرانی نیز قرار گرفته بود به گونه‌ای که شیخ عبدالکریم حائری درباره وی می‌گوید: "اجتهاد را به هر معنی تفسیر کنیم، آقای خوانساری مجتهد است و عدالت را به هر گونه معنی کنیم، او عادل است". آیت الله سید محمد محقق داماد هم بعد از فوت آیت‌الله بروجردی بر این باور بود که از سید احمد خوانساری تقلید شود.[2] تقلید از ایشان اما عمومیت نیافت. برخی بر این باورند که عدم اقبال عمومی به ایشان، به علت عدم حضور فعال در عرصه سیاسی و مخالفتهای انقلابیون با ایشان بوده است: "مرحوم آقای خوانساری گر چه بیش از دیگران زمینه‌ی احراز مرجعیت عام را داشت و حامیانش  یعنی مرحوم محقق داماد و مرحوم حائری می‌خواستند ایشان را از تهران به قم بیاورند، ولی مدرسین و فضلای مبارز و انقلابی حوزه با این امر مخالف بودند و حضور آیت الله خوانساری در قم و تقویت موقعیت ایشان را به سود رژیم و اهدافش می‌دانستند. از این رو از مرحوم داماد و مرحوم حائری خواستند که فقط به معرفی آقای خوانساری به عنوان اعلم و ارجاع مردم به ایشان اکتفا کنند و از خواسته‌ خود برای ورود آن بزرگوار به قم دست بردارند که قبول کردند و دیگر اصرار نورزیدند. بدین ترتیب آیت الله خوانساری در تهران ماند و مقلّدان بسیاری در میان بازاریان تهران و سایر شهرستان‌ها و اقشار دیگر مردم داشت".[3]

مرحوم آیت الله منتظری بر این باور بود که شیوه‌ی محتاطانه‌ی سید خوانساری سبب می‌شد تا بسیاری از کسانی که وسواسی بودند و جاهای دیگر به دلشان نمی‌چسبید، به نمازهای سید احمد  خوانساری بروند.[4] مرحوم منتظری از آیت الله خوانساری و رویّه‌ی احتیاط وی اینگونه یاد می‌کند که: "... آیت الله خوانساری چیزی را در آن وقت امضاء نمی‌کردند، به یاد دارم رفقا از باب متلک می‌گفتند اگر در یک ورقه فقط "لا اله الا الله" را بنویسید مع ذلک ایشان حاضر نیستند امضاء کنند".[5] به همین علت بود که وقتی حضرات مرعشی‌نجفی، میلانی، شریعتمداری و محمد تقی آملی به تأیید مرجعیت امام خمینی(ره) پرداختند تا از اعدام ایشان توسط رژیم پهلوی ممانعت کنند، آیت الله خوانساری اما بر اساس شیوه‌ی محتاطانه خود، از امضای مرجعیت ایشان سر باز زد.

حجه الاسلام فلسفی، شیوه‌ی محتاطانه‌ی سید احمد خوانساری را حتی در تشکیل مجالسی که به همّت ایشان تشکیل می‌شد هم می‌بیند. "در ماجرای اخراج ایرانیان از عراق، علمای تهران بعد از مشورت و مذاکره، سرانجام به این نتیجه رسیدند که از طرف آیت الله سید احمد خوانساری مجلسی تشکیل شود و در آن روز بازار را تعطیل و مردم اجتماع کنند و از سفرای کشورهای اسلامی هم دعوت شود که در مجلس حضور یابند. ... آیت الله خوانساری که عالمی بزرگوار و در این قبیل امور محتاط بود گفت مجلس به عنوان دعا تشکیل شود".[6] مجلسی هم اگر از جانب ایشان و در نقد حاکمیت شکل می‌گرفت، در لفافه‌ی دعا و زیارت صورت می‌پذیرفت.

 آیت الله خوانساری در منش سیاسی خود هم شیوه‌ای محتاطانه را در پیش گرفته بود. منش سید به گونه‌ای بود که هرگاه با انقلابیون همراهی می‌کرد هم، جانب احتیاط را نگه می‌داشت. هر گاه به پشتیبانی از حاکمیت بر می‌آمد هم، نه تأیید تام می‌کرد و نه به تقبیح تمام عیار آن می‌پرداخت. سید احمد خوانساری سیاستی را پیشه کرده بود که هم امین روحانیت بود هم مورد احترام حاکمیت. از این روی بود که واسطه‌ و رابطی میان این دو نهاد نیز قرار می‌گرفت.


رابط میان روحانیت و حاکمیت

مشی آیت الله خوانساری به گونه‌ای بود که هم مورد اعتماد روحانیت قرار گرفت و هم حاکمیت به او دل سپرد. این ویژگی کافی بود تا وی حلقه‌ واسطه‌ای میان این دو نهاد قدرتمند قرار گیرد. آیت الله در مواقع ضرورت، از ویژگیهای شخصیتی خود بهره می‌برد و اختلاف میان حوزه و دربار را تلطیف می‌کرد. پیام روحانیون به دربار می‌رسید و از حاکمیت  به واسطه سید احمد پیامی به روحانیت ابلاغ می‌شد.

فضل الله خوانساری داماد آیت الله خوانساری، ارتباط نزدیکی با دربار پهلوی داشت. معمولاً واسطه‌ی آیت الله با حاکمیت، به وسیله ایشان صورت می‌پذیرفت. موارد متعددی گزارش شده است که فضل الله خوانساری، درخواستهای آیت الله را به دربار منتقل می‌کرده است. همسر آیت الله خمینی درباره تبعید امام از نقش فضل الله خوانساری سخن گفته است: "هنگامی که آقا را به ترکیه بردند، تا چند ماه از ایشان هیچ خبری نداشتیم، آیت الله پسندیده تصمیم گرفتند به ترکیه بروند و آقا را ببینند اما با مخالفت ساواک روبه رو شدند، تا اینکه آقای فضل الله خوانساری داماد آیت الله سید احمد خوانساری، از علمای تهران موفق به کسب اجازه از رژیم شد تا به دیدار امام برود".[7] حجه الاسلام ناطق نوری هم از نقش وی در ارتباط با دربار پهلوی پرده برداشته است. وی در خاطره‌ای می‌گوید: "یک بار سرهنگ افضلی رئیس ساواک بازار مرا خواست و به من گفت تیمسار نصیری دستور داده شما را خلع لباس کنیم. یک مرتبه غافلگیر شدم.... دیدم که گیر افتادم. گفتم باشد و نوشتم که ظرف 48 ساعت از لباس بیرون می‌آیم. به آقای رسولی محلاتی پدر خانمم که تازه از کربلا آمده بود ماجرا را گفتم. ایشان به آیت الله احمد خوانساری گفته بود که داماد ما را می‌خواهند خلع لباس کنند. مرحوم خوانساری هم به دامادش گفته بود که پیگیری کند".[8] سید جعفر خوانساری فرزند آیت الله نیز رابط دیگر میان ایشان و دربار بود. آیت الله احمد صابری همدانی که از نفوذ سید جعفر در دربار پهلوی مطلع بوده، به خانواده یکی از محبوسین توصیه می‌کند تا به واسطه ایشان، امورات فرزند خود را پی‌گیری کنند."... به شیراز رفتم و در ملاقات با ابوی ایشان(بهاء الدین محلاتی، پدر شیخ مجدالدین محلاتی) گفتم بهتر است حضرت عالی برای آزادی فرزندتان، نامه‌ای به آقای گلپایگانی بنویسید و بخواهید که ایشان با آقای سید احمد خوانساری تماس بگیرد و به وسیله‌ی آن، خواسته‌ی شما را به گوش شاه و دربار برساند، از آن جا که سید جعفر فرزند مرحوم آقای خوانساری با دربار ارتباط دارد به احتمال خیلی زیاد تقاضای شما پذیرفته می‌شود. اما مرحوم محلاتی این پیشنهاد مرا رد کرد و گفت حتی اگر بخواهند فرزندم را بکشند، من از شاه و دولت چیزی تقاضا نمی‌کنم".[9] آیت الله خوانساری به واسطه‌ این دو،  با دربار مرتبط بود. شخصیت آیت الله اما علت اصلی رابطه با دربار پهلوی بود. محمد رضا شاه پهلوی سید احمد را حُرمت می‌نهاد و سخن او را مقبول می‌دانست.

 زمانی که مرحوم امام خمینی را از قم به تهران می‌برند و فضای قم متشنج می‌شود، آیت الله خوانساری واسطه می‌شود و کسب خبر می‌کند تا فضای ملتهب میان روحانیون فروکش کند. در این ماجرا " اعضای محترم جامعه مدرسین، به آقایان مراجع متوسل شدند که در این مورد اقدام جدی بکنند، آنها هم مرتب به وسیله‌ آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری در تهران، مسأله را پی‌گیری می‌نمودند. مرحوم آقای خوانساری همواره رابط میان حوزه و دستگاه حاکم و شخصیت مورد احترامی بود. چون خیلی در امور سیاسی دخالت نداشت ایادی رژیم هم نسبت به ایشان هتک حرمت نمی‌کردند و در ظاهر احترام ایشان را نگه می‌داشتند. ایشان هم انصافاً از این موقعیت به نفع روحانیت و حوزه بهره می‌گرفت".[10] پس از تبعید امام به ترکیه نیز، مرحوم خوانساری، با رایزنی با دربار، فرزند خود را به همراه فرزند آیت الله گلپایگانی به سمت ترکیه می‌فرستد تا از امام خمینی(ره) کسب خبر کنند. این اما تنها رایزنی و واسطه‌ی مرحوم خوانساری با دربار پهلوی نبود. سید خوانساری در موارد عدیده‌ی دیگری نیز چنین شیوه‌ای را دنبال کرد.

پس از واقعه 15 خرداد که مردم از دستگیری امام خمینی ناراحت بودند و از ایشان هیچ اطلاعی نداشتند، سید احمد واسطه می‌شود و از دربار خبر می‌رسد که وی می‌تواند به دیدار آیت الله خمینی برود. خوانساری در حد یک دیدار کوتاه به خدمت امام می‌رود و خبر سلامتی ایشان را به مردم می‌رساند[11] و اعتصاب چهار روزه‌ی مغازه داران پس از این دیدار پایان می‌یابد.[12]

دیدار با زندانیان سیاسی هم جز از سید احمد بر نمی‌آمد. وی بود که اذن دیدار را از دربار می‌گرفت و به دیدار  زندانیان سیاسی می‌رفت. زمانی که مرحوم فلسفی به زندان افتاده بود، دربار پهلوی مجاب می‌شود که آیت الله خوانساری را به دیدار وی بفرستد. در آن دیدار حجه الاسلام فلسفی به آقای خوانساری گله کرده و شرایط بد زندان را متذکر شده بود. با رایزنی مرحوم خوانساری پس از چند روز شرایط زندان رو به بهبود می‌گذارد.

زمانی که مرحوم منتظری را دستگیر می‌کنند نیز، آیت الله خوانساری امورات او را پی‌گیری می‌کند. آیت الله منتظری در خاطرات خود گفته است که: " .... در بیرون شایع شده بود که ما را شکنجه کرده‌اند و در این روابط بسیاری از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در منازل مراجع قم اجتماع کرده بودند و اقدام آنان را خواستار شده بودند...آقای ابراهیم امینی پدرم را برده بود پیش مرحوم آیت‌الله سید احمد خوانساری و ایشان تلفن کرده بودند به آقای فلسفی که با مقامات صحبت کنند که اجازه دهند افرادی با من ملاقات کنند...مرحوم آقای خوانساری چندین مرتبه برای ما اقدام کرد،... تا بالاخره من و آقای ربانی را آزاد کردند. ولی محمد(منتظری) ماند و به 3 سال زندان محکوم شد، بعد از آزادی به دیدن آقای خوانساری رفتیم و از ایشان تشکر کردیم. ایشان گفتند پس آقازاده‌تان کو؟ گفتم آزادش نکردند. گفتند بنا بود او هم آزاد بشود، گفتم بالاخره آزادش نکردند. معلوم شد به ایشان دروغ گفته‌اند... یک دفعه هم بعد از اینکه مرا از سقز گرفته بودند آورده بودند، دو سه ماه بود از من هیچ خبری نبود، شایع کرده بودند که من را کشته‌اند، در این مورد هم پدر من رفته بود پیش آقای خوانساری ایشان هم توسط آقای فلسفی اقدام کرده بود و به این شکل به پدر من اجازه دادند که به ملاقات من بیاید".[13]

آیت الله خزعلی از دیگر روحانیونی بود که با وساطت ایشان از حبس رهایی یافت. خانواده زندانیان سیاسی هم می‌دانستند نخستین کسی که می‌تواند واسطه شود و از زندانیشان خبر بیاورد، سید احمد خوانساری است. آیت الله خزعلی ماجرای حبس خود و پیگیری خانواده‌اش را اینگونه بیان می‌کند: "... ساواکی‌ها به تمسخر به همسرم گفتند: خزعلی هر کجا هست الان ران مرغ می‌خورد. خانواده‌ام فکر می‌کردند شاید میهمان یکی از دوستان باشم، اما صبح دیدند که خبری از من نیست از این رو فوراً نزد مرحوم آقای خوانساری رفتند. با پا در میانی ایشان خانواده‌ام توانستند با من تماس بگیرند وگرنه ملاقاتی نیز حاصل نمی‌شد".[14]

این ویژگی آیت الله سبب شده بود تا دیگر مراجع عظام نیز هرگاه که درخواستی از دربار پهلوی داشتند، سید خوانساری را واسطه کنند و درخواست خود را ابتدا به ایشان ابلاغ دارند. زمانی که آیت الله گلپایگانی می‌خواست اعتراض خود را به دربار پهلوی برساند، نامه‌ای به آیت‌ الله خوانساری نوشت و ایشان را ترغیب کرد تا به دربار پهلوی تذکار لازمه را بدهد و از دغدغه‌ی دینی مراجع، سخن بگوید. مرحوم گلپایگانی پس از برشمردن جنایات رژیم پهلوی، اینگونه مرحوم خوانساری را خطاب قرار می‌داد که:".... آیا اطمینان دارید که علیه اسلام طرحهای دیگری در شرف پیاده شدن نیست؟ در وضعی که اقتصاد مسلمانان را به دست یهود و فرقه ضاله داده‌اند و مسلمین در شرایط سختی زندگی می‌کنند، در حالی که برای دین و قرآن و احساسات ملّت مسلمان ارزش قائل نیستند توقع دارند علماء و طلاب علوم دینیه و دانشجویان و طبقه فاضله مملکت و سایر مردم خوش‌بین و ساکت باشند و اگر گمان می‌کنند با ادامه این وضع مملکت آرام می‌شود، سخت در اشتباهند. امید است با تذکّرات حضرتعالی مصادر امور تغییر رویّه دهند و موجبات یأس و نگرانی عمومی را بیش از این فراهم نسازند و عاجلاً منتظر جواب و نتیجه اقدامات می‌باشم".[15]

آیت الله گلپایگانی، زمانی که به فیضیه حمله شده بود هم، سید احمد را خطاب قرار داد تا پیام حوزویان را به دربار پهلوی منتقل کند. مرحوم گلپایگانی خطاب به خوانساری گفته بود: "مستدعی است به هر نحو مقتضی می‌دانید عاجلاً برای رفع منع از مدرسه فیضیه و دارالشفاء و آزادی طلاب و زندانیان بیگناه اقدام فرمائید تا رفع نگرانی شود و تذکر دهید جرائد را از توهین به مقدسات اسلامی بازدارند و بیش از این موجبات نگرانی مسلمانان را فراهم ننمایند...".[16] در پی وقایع 19 دی در قم هم، آیت الله گلپایگانی نامه‌ای در همین سیاق به سید خوانساری نوشت.[17]  مرجعیت نجف، وقتی که امید بهبودی از دربار پهلوی می‌بُرد و یا درخواستی از آن داشت، سید خوانساری را واسطه می‌کرد و پیام را بر وی می‌نگاشت. زمانی که روحانیون انقلابی مطّلع شده بودند که ساواک قصد دارد آقایان منتظری و ربانی را به محاکمه بکشد، تلاشهای گسترده‌ای را در جهت خنثی کردن این توطئه آغاز کردند...برخی از روحانیون قم به نجف رفتند تا اساتید حوزه نجف را مجاب کنند تا در حمایت از محبوسین طوماری را انتشار دهند. حضرات نجف، طوماری نگاشتند و از آیت الله منتظری و ربانی شیرازی پشتیبانی کردند. این طومارها به سید احمد خوانساری نوشته شد و از ایشان خواسته شد تا در خنثی کردن توطئه‌ای که علیه آن دو مقام برجسته روحانی در دست اجرا بوده تقاضای کمک شود.[18]

روابط آیت الله خوانساری با دربار به گونه‌ای بود که محمد رضا شاه پهلوی پیامهای شفاهی نیز به وی می‌رساند و ایشان را از اقدامات حکومتی و برخی انگیزه‌های دربار نیز مطّلع می‌کرد. حاکمیت تصمیم می‌گیرد تا آیت الله خمینی را به عراق تبعید کند، این انگیزه را به صورت شفاهی و از طریق مهندس شریف امامی، به آیت الله خوانساری اعلام می‌کند.[19] همچنین از طرف دربار به آیت الله خوانساری تلفن شده و گفته بودند که در عراق توطئه ترور و قتل آیت الله خمینی ریخته شده و اگر ایشان را بکشند، مسئولیتی بر عهده دولت ایران نیست.[20]  به واسطه‌ی این نحوه نزدیکی با دربار بود که در بازار و در میان مردم شایعه می‌شد که سرلشکر پاکروان با آقای خوانساری دیدار و ملاقات کرده و در مورد آیت الله خمینی تصمیم گرفته شده که دولت با مسافرت ایشان به کربلا یا بغداد موافقت نموده و گذرنامه‌ای در اختیار وی قرار داده شده است.[21] از سوی دیگر، آیت الله خوانساری هم می‌کوشید تا روابط حسنه خود را با حاکمیت پهلوی حفظ کند. به عنوان نمونه زمانی که حجه الاسلام فلسفی در مسجد جامع به منبر رفته بود و سخنان تندی بیان کرده بود، سازمان عکس حجه‌الاسلام فلسفی و آیت الله خمینی و 120 نفر از علما را در حالتی نامقبول در میان مردم و روزنامه‌ها منتشر کرده بود؛ آیت الله خوانساری عکس فلسفی را برای شاه فرستاده و پیغام داده بود که ناشرین عکسها می‌خواهند پوست خربزه زیر پای شاه بگذارند و وی باید مراقب اینگونه تحرکات باشد.[22]

آیت الله خوانساری اما نه تنها واسط میان حوزه و حاکمیت بود و ریش سفیدی می‌کرد و به حل و فصل امورات و بعضاً مجادلات می‌پرداخت، بلکه در مواقعی دیگر، در میان طیفهای مختلف فکری هم وساطت می‌کرد. ایشان در زمانی که فدائیان اسلام، حوزه علمیه را با آشوب مواجه کرده بودند و هر روز، مجادلاتی را بر می‌انگیختند نیز پا در میانی کرده بود. یکی از این وقایع را اینگونه گزارش داده‌اند: "... واقعه‌ی ضرب و شتم فدائیان از آنجا آغاز شد که آنها اعلامیه‌ای با چنین مضمونی منتشر کردند: "حضرت آیت الله بروجردی، گمان نمی‌کنیم غیرت شما از آیت الله قمی کمتر باشد. ایشان وقتی دیدند رضا خان پهلوی می‌خواهد کشف حجاب کند، اعتراض کردند تا تبعید شدند." این اعلامیه‌ی بسیار تند برای آیت الله بروجردی توهین آمیز بود. به دنبال پخش اعلامیه‌ی مزبور شیخ علی الشتری معروف به شیخ علی لُر، شیخ عبدالرحیم بروجردی و شیخ اسماعیل ملایری و چند نفر از جا برخاستند و با فدائیان درگیر شدند و با چوب‌هایی که در یکی از حجره‌ها آماده کرده بودند، به جان آنها افتادند. بیشتر از همه عبدالحسین واحدی‌، آقا سید هاشم و آقا سید علی مضروب شدند. می‌گویند اگر وساطت آیت الله خوانساری نبود شاید واحدی در این درگیری کشته می‌شد".[23]

آیت الله خوانساری با این رویکرد می‌کوشید تا رابطه میان روحانیت و حاکمیت را حفظ کند. وی در پیامی که برای آیت الله خمینی نوشته بود، گفته بود که شاه بایستی علما را داشته باشد، مملکت بدون روحانیت نمی‌شود . اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنی عشریه است زیاد می‌شود.[24] آیت الله خوانساری بر اساس همین دغدغه بود که ارتباط میان روحانیت و حاکمیت را حفظ می‌کرد.

                                                                                              

 



[1]صحیفه امام، ج1، ص151

[2] خاطرات آیت الله مؤمن، ص73

[3] خاطرات حجه الاسلام و المسلمین محمد جواد کشمیری، ص66-67

[4] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص98 و 352

[5] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص237

[6] خاطرات حجه الاسلام فلسفی، ص318

[7] اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، ص246

[8] خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری؛ صص99-98

[9] خاطرات آیت الله احمد صابری همدانی، ص200-199

[10] خاطرات آیت الله شیخ مرتضی بنی فضل، ص174

[11] به نقل از خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص232

[12] خاطرات آیت الله گرامی، ص261

[13] خاطرات آیت الله منتظری، ج1، صص338-348

[14] خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزغلی، ص128

[15] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص268

[16] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، ص298

[17] اسناد انقلاب اسلامی، سید حمید روحانی، صص312-313

[18] نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ص335

[19] نهضت امام خمینی،سید حمید روحانی، ص99

[20] امام خمینی در آینه اسناد،22/2/1350 ص45

[21] امام خمینی در آیه اسناد،9/8/1342، ص96

[22] به نقل از: امام خمینی در آینه اسناد، ج17، ص132

[23] داود امینی، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران، ، صص 76-75

[24] صحیفه امام، ج1، ص239

نظرات 1 + ارسال نظر
خلیل جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:32 ق.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

بسیار روش و نگاه جالبی به زندگینامه نویسی دارید. با سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد