تذبذب سیاسی در رفتار مراجع شیعی


eshraghi_(21)                                                                                    

پس از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی بود که سید ابوالقاسم کاشانی در مجلس ختم زعیم شیعیان بر منبر رفت و گفت: "باید کسی که پس از بروجردی عَلَم اسلام را در دست می گیرد به تمام شیعیان تعهد بدهد که وارد سیاست شود".[1] پس از آیت الله بروجردی گویی زمانه ای فرا رسیده بود که فقیهان می باید با سیاست دست و پنجه می انداختند. در این میانه اما هر کدام از مراجع عظام، راهی را برگزیدند. به نظر می رسد که رفتارهای سیاسی مرجعیت در این موعد از تاریخ، چندان بر اساس اسلوب و معیارهای مشخص و با متر و معیارهای دقیق قابل ارزیابی نیست. یرواند آبراهامیان و رسول جعفریان کوشیده اند تا میان رفتارهای سیاسی سه نحله از مراجع تفکیک قائل شوند[2]. سید احمد خوانساری را فقیهی دانسته اند که در امور سیاسی سکوت پیشه کرده بود. سید ابوالقاسم خویی به امور معنوی پرداخته بود. شهاب الدین مرعشی از سیاست پای پس کشیده بود. آبراهامیان، آیت الله مرعشی را در عِداد علمای محتاط غیر سیاسی می داند و جعفریان ، مرعشی را در علمای معترض جای می دهد. تقسیم بندی مراجع در این برهه از تاریخ اما به نظر عملی ناممکن می رسد. زمانه ی درگذشت آیت الله بروجردی تا سر بر آوردن انقلاب اسلامی، ایامی بود که هر کدام از مراجع، طریقتی را در پیش گرفتند که بر اساس متر و معیاری دقیق قابل تشخیص و تقسیم بندی نیست.

آیت الله سید محسن حکیم از جمله مراجعی بود که پس از مرحوم بروجردی به مرتبه زعامت رسید. وی در عراق با حاکمیت بعثی مواجه بود. به نظر می رسد که مرحوم حکیم از مدافعان شاه پهلوی بوده است. اما رفتارهای سیاسی وی به گونه ای است که می توان گاه او را محتاط سیاسی نامید، گاه انقلابی می شود و بعضاً به جانب میانه ای میل می کند. وی در نخستین دیدارش با امام خمینی گفته بود که ما نمی خواهیم شاه ایران را تقدیس کنیم اما می گوییم بودن وی برای پاسداری از شرّ کمونیسم بهتر است؛ شاه با کمونیسم مبارزه می کند و نباید تضعیف گردد.[3] اما همین آیت الله حکیم که چنین در خصوص شاه پهلوی سخن می گوید، بارها به نقد و رد حکومت پرداخته بود. این عبارات گوشه ای از نامه های اعتراضی مرحوم حکیم به دربار پهلوی بود: یقین دارم اصرار مسئولین امور بر متابعت و پیروی از سیاست قلع و قمع پس از سیاست خدعه و مکرشان به زودی پرده از ضعف و ناتوانی آنها نسبت به اداره امر ملت بر می دارد و فضاحتشان را به تمام مردم ظاهر و هویدا خواهد ساخت.[4]

سید احمد خوانساری هم از جمله مراجعی است که از وی به عنوان مجتهدی ساکت و خاموش در امور سیاسی یاد می کنند. گفته می شود که وی سلوک محتاطانه ای برگزیده و در مقابل رفتارهای حاکمیت پهلوی دم فرو بسته بود. در اسناد اما نامه هایی از مرحوم خوانساری در دست است که انتقادات تندی را علیه حاکمیت پهلوی نشان می دهد. وی نامه ای نگاشته و در آن از علما خواسته بود تا در مقابل حاکمیت پهلوی به اعتراض بپردازند.[5] خوانساری همچنین در اعتراض به رفراندوم شاهانه، آن را خلاف شرع مقدس و حرام و شرکت در آن را شرکت در امر حرام قلمداد کرده بود.[6] منزل مرحوم خوانساری در آن زمانه محفلی بود که انقلابیون در آن حضور می یافتند و علیه حاکمیت پهلوی شعار می داده اند.  خوانساری که فقیه محتاط پایتخت نام گرفته است در اعتراض به وقایع 15 خرداد هم نامه ای نوشته و دربار پهلوی را مورد حمله قرار داده بود.[7]

از سید عبدالله شیرازی هم به عنوان فقیهی یاد می شود که مشی مبارزاتی داشته است. وی بارها نامه های تندی علیه حاکمیت پهلوی نوشت. وی هنگامی که در نجف بود بیانیه هایی را علیه حاکمیت پهلوی صادر می کرد و محمد رضا پهلوی را فردی خائن و فریب کار می نامید.[8]وی در سال 1354 به ایران مهاجرت کرد. جالب اینکه سید عبدالله شیرازی که از منتقدان اصلی حاکمیت پهلوی بود، در بدو ورود به ایران با مخالفت برخی از انقلابیون مواجه شد. سید منیرالدین شیرازی با ورود سید عبدالله پیشنهاد داده بود که باید شجره سیادت سید عبدالله را چاپ و منتشر کرد چون سلسله سیادت او به عبدالله بن عباس منتهی می شود و در این صورت مردم حاضر نیستند زیر بار تقلید یک سید بنی عباس بروند.[9] مشخص نیست که سید عبدالله شیرازی که از معترضان حاکمیت پهلوی بود به چه علت با این گونه رفتارهای برخی از انقلابیون مواجه شده است.

سید محمد هادی میلانی از دیگر مراجعی بود که در این برهه زمانی حضور داشت. وی نیز گاه به تایید حرکات انقلابیون می پرداخت و گاه پای پس می کشید. وی در اعلامیه ای اعتراضی به حاکمیت پهلوی اعلام کرده بود که: ملت ایران از نابسامنی های اقتصادی و اجتماعی به ستوه آمده و لب پرتگاه سقوط و زوال قرار دارد و من شرعاً خود را موظف می دانم تا در راه نجات ملت مسلمان ایران از هیچ سعی و کوشش مشروعی دریغ نکنم. [10] گفته می شود که بیت مرحوم میلانی به عنوان یکی از پایگاههای اصلی انقلابیون در مشهد محسوب می شده است. اما مرحوم میلانی نیز رویّه ی یکسانی در مواجهه با حاکمیت پهلوی برنگزید. به گونه ای که آیت الله خامنه ای به نزد وی می رود و در مورد مسائل سیاسی و عدم حضور میلانی در عرصه مبارزه به بحث می پردازند. درگیری لفظی ایجاد می شود. آیت الله خامنه ای از آن روز به عنوان یکی از تلخ ترین روزهای زندگانی خود یاد کرده بود[11].  

مرحوم مرعشی نجفی نیز از معترضین به حاکمیت پهلوی بود و در نقد آن گفته بود: به خدا قسم حاکمیت پهلوی روی مغول را سفید کرد، اگر چنگیز و اتباعش در این عصر می بودند و اعمال وحشیانه آنها را می دیدند شرمنده و خجلت زده شده و نشان توحش را به آنها می دادند.[12] مرعشی که اینگونه به اعتراض علیه حاکمیت پهلوی پرداخته بود نیز رویکرد یکسانی در مسائل سیاسی نداشت. وی در آستانه انقلاب بیم آن داشت که مبادا فعالیتهای انقلابی ، اوضاع سیاسی کشور را نا مساعد کند . وی به یکی از اعضای جبهه ملی گفته بود: اگر بنا باشد این رژیم و حکومت برود، آیا مملکت به دست کمونیستها نمی افتد؟ [13] وی در آستانه انقلاب از مردم خواسته بود تا بهانه به دست حکومت ندهند و کشتاری صورت نپذیرد.[14] وی که در آستانه انقلاب با درخواستهای مکرر مردم برای حضور در عرصه سیاسی مواجه می شد، در اعتراض به برخی اقدامات تندروانه گفته بود: از ما می خواهند که با خانواده کشته ها و مجروحین همدردی کنیم ؛ وضعی پیش آمده و خودسرانه کارهایی کرده اند ؛ به ما مربوط نیست.[15]

آیت الله گلپایگانی نیز از این قاعده مستثنی نبود. وی، هم در اعتراض به حاکمیت سخن گفته بود و هم در نفی مبارزات سیاسی. گلپایگانی در خصوص انجمنهای ایالتی و ولایتی به محمد رضا شاه اعتراض کرد. [16] در ماجرای 15 خرداد اعلامیه صادر کرد. در هنگام تاجگذاری شاه و ولیعهدی فرزندش، از دربار پهلوی به نزد گلپایگانی می روند تا تاییدیه ای از وی درخواست کنند. گلپایگانی می گوید: خواسته های شما درست مانند آن است که یزید به امام زین العابدین بگوید اکنون که پدرت امام حسین(ع)  را کشتم بیا و به این جریان تبریک بگو.[17] اما مرحوم گلپایگانی که چنین با دربار پهلوی مواجهه می شود هم این رویّه سیاسی را به نحو همیشگی به انجام نرساند. زمانی که آیت الله خمینی گفته بود که سربازها از سربازخانه ها فرار کنند، گلپایگانی به مخالفت برخاسته بود. وی گفته بود که این کار باعث می شود که کشور را هرج و مرج فرا گیرد.[18] گلپایگانی به مرحوم خلخالی گفته بود که: شما به یاد ندارید اما وقتی که پادشاهی می مرد و یا اتفاقی می افتاد، غارت اموال مردم توسط برخی افراد شروع می شد. گلپایگانی با این طعن و کنایه عنوان می کرد که نظم کشور را نمی توان به این وسیله در خطر انداخت.

رویکرد سیاسی فقها پس از درگذشت آیت الله بروجردی، بر نهج واحدی نبود. زمانی با اقتدار کامل در مقابل حاکمیت پهلوی قد علم می کردند و هنگامه ای می رسید که به کنج عزلت و سکوت می خزیدند. این عدم ثبات سیاسی به ما می گوید که نمی توان این مراجع بزرگوار را در تقسیم بندی دقیقی جای داد. تا رسیدن به ثبات سیاسی و رفتارهای منسجم در این وادی، راه بسیاری در پیش است.


این متن در سایت مجتمع عالی امام خمینی 

این متن در سایت  مباحثات


پی نوشت



[1] خاطرات مهدی حائری یزدی، ص 94

[2] http://mobahesat.ir/9944

[3] تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مصاحبه با حجه الاسلام آل اسحاق، ص40

[4] اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص119

[5] همان، ص47

[6] همان، ص48

[7] نهضت روحانیون مبارز، صص110-111

[8] اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص57

[9] امام خمینی در آینه اسناد، ج16، ص76

[10] اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص151

[11] شرح اسم، صص216-217

[12] آیت الله مرعشی به روایت اسناد ساواک، ج اول، صص141-142

[13] آیت الله مرعشی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص423

[14] همان، ص567

[15] همان،، ص580

[16] گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج اول، ص23

[17] زندگی نامه آیت الله گلپایگانی، ص111

[18] خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص167

نظرات 1 + ارسال نظر
خلیل سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:00 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام

ولی می توان همه را در این ردیف قرار داد که با هر حرکتی که نظم سنتی را بهم می ریخت مخالف بودند.

سلام. بله همینطور است. ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد