گفته میشود که آیت الله خویی، کمتر اجازهی اجتهادی به شاگردان خود میداد. در این میان اما سه تن از فقها موفق به کسب این اجازه از مرحوم خویی شدند. میرزا علی فلسفی، سید علی سیستانی و سید تقی طباطبایی قمی.
آیت الله طباطبایی قمی از خاندان برجستهی مرجعیت بود. وی نوادهی حاج سید محمود طباطبایی قمی بود. سید محمود از مراجع بزرگ تقلید معاصر محسوب میشد. فرزند سید محمود، آقا حسین طباطبایی قمی است. آقا حسین قمی بعد از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت عام یافته بود. وی به سبب اعتراض به قانون کشف حجاب شهرت بیشتری به دست آورد. به دنبال اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس در دوران پهلوی اول، در تیر ماه 1314 آیت الله حسین طباطبایی قمی به پیشنهاد علمای مشهد جهت مذاکره با رضا شاه راهی تهران شد. قمی در تهران در حصر قرار گرفت و ممنوع الملاقات شد. رضا شاه او را به عراق تبعید کرد. پس از این اعمال نابخردانه شاه پهلوی بود که واقعهی مسجد گوهرشاد رقم خورد.[1] آقا حسین قمی در زمان حضور در عراق نیز به فعالیتهای سیاسی اقدام کرد و فتوای جهاد علیه متفقین را در جریان جنگ جهانی دوم صادر نمود. با سقوط رضا شاه، آقا حسین قمی هم در سال 1322 به مشهد بازگشت. وی با حضور در مشهد نیز به اعتراضهایی علیه دولت پرداخت. عمده اعتراضهای او نشان از منش یک روحانی سنتی میداد. او به انحلال مدارس مختلط، تعلیم دروس دینی در مدارس و تلاش برای تعمیر قبور ائمه بقیع، اصرار و تاکید داشت.
فرزند آقا حسین، سید حسن طباطبایی قمی بود. پس از پدر، وی جانشین ایشان گردید. سید حسن اگر چه به مانند پدرش نفوذ مرجعیت گستردهای نیافت اما در مشهد از اقتدار فقاهت بهره میبرد و مورد احترام واقع میشود. سید حسن نیز به مانند آقا حسین، دستی در سیاست داشت. از او و آیت الله میلانی به عنوان رهبر مبارزات انقلابی در مشهد یاد میشد. ساواک با کنار هم نشاندن سید حسن قمی و امام خمینی، از این دو به عنوان مخالفان جدی خود یاد کرده بود. "دو نفر روحانی جانب ستیزه جویی را رها نکردند، یکی سید ابوالحسن طباطبایی قمی، روحانی سرشناس مقیم مشهد که در اثر کینههایی قدیمی که از زمان پدرش با اعلی حضرت رضا شاه کبیر بر جای مانده بود، از موضع مخالفت عدول نکرد و دیگری روح الله خمینی مدرس و مجتهد مقیم قم" .[2] سید حسن نیز به مانند پدر، مشی سنتی داشت. همین رویکرد سنتی سبب شده بود که در جریان مبارزات پیش از انقلاب زمانی که امام خمینی در جریان اعتصاب کارکنان شرکت نفت، گفته بود حقوق آنها را از سهم امام و حتی سهم سادات پرداخت خواهد کرد، آیت الله قمی ابراز تعجب کرده و اختصاص سهم امام را به کارکنان شرکت نفت بر نتابد.[3] آیت الله خامنهای در خصوص منش سنتی مرحوم قمی گفته بود که: "آیت الله قمی (فردی کاملاً سنتی بود) مثلاً مشروطیت را قبول نداشت.. معتقد بود که در مقابل قانون خدا، دکان قانون باز کردن است.. هر کاری میکردیم که نشان بدهیم در چارچوب قوانین الهی قانون رانندگی هم مردم میخواهند که در قرآن نیست و باید یک جایی وضع شود... به خرج ایشان نمیرفت... با مرحوم آخوند خراسانی که طرفدار مشروطه بود .. بد بود. یک چنین عقاید و افکاری داشت. روشنفکرها و قشر تحصیل کرده .. جذب ایشان نمیشدند. اما چون جنبههای تقدس و پای بندی به تعصبهای مذهبی از او زیاد بروز میکرد، عامه مردم به ایشان علاقمند بودند".[4] همین رویکرد سنتی ایشان سبب اعتراضهایی علیه وی شده بود. عمادالدین باقی از منتقدان و مخالفان رفتارها و عقائد سید حسن قمی بود. او در نقد سید حسن اینگونه اعلام موضع کرده است که: "انگیزه مخالفت و مبارزهی قمی با شاه، در واقع مبارزه با فساد و بی حجابی و مشروب فروشی و امثال این مسائل بود. یعنی اگر شاه مشروب فروشی را جمع میکرد و جلوی بی حجابی را میگرفت، در واقع حکومت از نظر آیت الله قمی مصداق حکومت اسلامی میشد. ایشان با اینکه اساس سلطنت مشروع هست یا نیست کاری نداشت".[5]
فرزند دیگر آقا حسین قمی، آقا سید تقی بود. وی دایی امام موسی صدر بود. از همین رو بود که سید احمد خمینی و فاطمه طباطبایی به مناسبت نسبت خانوادگی خود با سید تقی قمی،، برای شروع زندگی مشترکشان در منزل ایشان ساکن شدند.[6] سید تقی نیز رویّهای سنتی را به دین میپسندید و بر آن جهد بلیغ میورزید. کتبی که وی به رشتهی تحریر در آورد نشان از رویکرد و منش سنتی این فقیه خاندان قمی میدهد. وی در کتابی که در شأن امیر المومنین(ع) نگشات حتی از این گونه روایات اسطورهای نیز مدد گرفت: " گنجشک در بارهی علی(ع) چه گفت؟ موقعی که خضر (ع) با موسی (ع) ملاقات نمودند و گذشت بین آنها آنچه که بود، گنجشکی آمد و یک قطره از آب دریا بر دست موسی (ع) نهاد، موسی از خضر پرسید، این چه باشد؟ به او گفت: این حیوان میگوید، علم تمام اولین و آخرین در مقابل علم علی (ع) مثل قطرهای است نسبت به دنیا".[7] سید تقی از این گونه روایات بارها و بارها بهره برد. در خصوص وصایت امیر المومنین (ع) نیز نوشتهای بر بال جبرئیل را حکایت کرد.[8]
رویکرد سید تقی قمی در خصوص ماجرای کربلا نیز آمیخته با نگاهی سنتی و بعضا اسطورهای بود. وی کتابی نیز در خصوص امام حسین(ع) به رشتهی تحریر در آورد. در مقدمهی کتاب اینچنین سبب نگارش کتاب را عنوان کرد که: "چنین میگوید این بنده عاصی، عاجز درمانده. نظر به اینکه به حکم قطعی الهی هر فردی خواه ناخواه از این عالم باید رخت بر بندد و در پس این زندگی عاریتی عالمی دیگر است، ابدی و تمام نشدنی و هر کس مسئول اعمال خود میباشد، و به حکم عقل و نقل برای عالم آخرت و در زمان برزخ و تهیه وسیلهای برای نجات، پس از حساب رستاخیز باید فکری نمود و توشه برای این راه پر خطر اندوخت؛ لذا این بنده گنه کار مدتهاست در این اندیشه بودم که خود را بوسیله حکمی متصل نمایم و دست توسل به دامن فردی که در درگاه الهی آبرویی داشته باشد، بیاویزم. اخیراً به نظرم رسید چه بهتر که این وسیله را عزیز زهرا قرار دهم که در رتبهی اول آبرومندان درگاه خداست و با کمی مجال و ضعف و ناتوانی و قلّت بضاعت به یاری خودش قطرهای از فضائل و مناقب این مرد الهی و این حجت بزرگ خدا را به رشتهی تحریر در آورم و در اختیار عموم گذارم شاید از این طریق مورد توجه آن بزرگوار واقع گردم تا به این وسیله سعادتی نصیبم شود و به فوز عظیم نائل آیم".[9] سید تقی طباطبایی قمی با این منش و رویکرد بود که بر دین نظر میکرد و بر خاندان اهل بیت(ع) توسل میجست. او در محرم الحرام و در کربلای معلی دیده از جهان فرو بست. و شاید به همان فوز عظیمی که آرزوی آنرا داشت نائل آمد. روحش شاد.
[1] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%82%D9%85%DB%8C
[2] امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، ج17، ص387
[3] امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، ج6، ص97
[4] خاطرات آیت الله سید علی خامنه ای، نقل از شرح اسم، ص197
[5] عمادالدین باقی، فرادستان و فرو دستان، ص15
[6] اقلیم خاطرات، خاطرات فاطمه طباطبایی، ص125
[7] سید نقی طباطبایی قمی، امیرالمومنین، ص205
[8] همان، ص165
[9] سید تقی طباطبایی قمی، شهید کربلا، از قبل از ولادت تا بعد از شهادت، مقدمه