تاریخ مرجعیت شیعه نشان میدهد که نامهربانی بسیاری بر این استوانههای فقهی جهان تشیع رفته است. حکومتها به لطایف الحیل میکوشیدند تا مراجع عظام را تخفیف کنند و از اقتدار آن بکاهند. این اما تنها حکومتها نبودند که علیه مرجعیت نامهربانی میکردند. در مواقعی نیز گزارش شده است که مخالفتها با مرجعیت، از درون حوزه و روحانیت کلید میخورده و حضرات مراجع را با تلخکامی مواجه میکرده است. پس از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی و با سر بر آوردن اقدامات انقلابی علیه حکومت پهلوی، طلاب انقلابی نیز انتظار همراهی تام و تمام مراجع را میبردند. این همراهی اما آنگونه که طلاب انتظار داشتند نبود. همین امر سبب میشد تا نزاع و چالشهایی با مرجعیت ایجاد شود.
آیت الله سید محسن حکیم از جمله مراجعی بود که پس از مرحوم بروجردی مورد توجه قرا گرفت. وی در نجف سکونت داشت و با حاکمیت بعثی دست و پنجه میانداخت. حکومت بعثی بارها سبب ساز بیحرمتی علیه آیت الله شد. بارها بر بیت آیت الله حمله شد. زمانی که بحث اخراج ایرانیان از عراق- که اصطلاحاً به آن "تسفیر" میگفتند- آغاز گردید، آیت الله حکیم برای زیارت به کربلا مشرف شده بود. مرحوم خلخالی جهت چاره جویی به نزد حکیم میرود تا ایشان مانع از اقدامات نابخردانه حکومت بعثی گردند. آیت الله از شنیدن این واقعه متأثر شده و به نجف مراجعت میکند تا مگر از برخوردهای ناروای حاکمیت بعثی بکاهد. مسئولان بعثی اما به نزد آیت الله میروند تا با وی گفتگو کنند. گفته میشود که افراد مربوطه در این دیدار با بی ادبی در محضر آیت الله حضور یافتند. محافظین مسلسل به دست، به محفل مرحوم حکیم وارد میشوند و حرمت مرجعت را نگه نمیدارد. آن جلسه اما بی نتیجه به پایان میرسد و حکومت بعثی وقعی به کلام آیت الله نمینهد.[1]
اینگونه رفتارهای حکومت بعثی با مرحوم حکیم به اینجا بسنده نبود و بارها اعمال نامهربانانه و نابخردانهای علیه ایشان به انجام رسید. حاکمیت بعثی حتی زمانی که آیت الله حکیم در بستر بیماری بود نیز به بیت ایشان حمله کرد و فرزند ایشان مورد بی حرمتی قرار گرفت.
این اما تنها حکومت بعثی نبود که حرمت آیت الله را میشکست و مقام مرجعیت را پاس نمیداشت. بعضاً طلاب انقلابی در ایران نیز رفتارهایی به انجام میرساندند که موجبات تکدّر خاطر آیت الله را فراهم میآورد.
گفته میشود که مواجهه آیت الله حکیم با حاکمیت پهلوی به گونهای نبود که طلاب انقلابی را راضی کند. از همین رو بود که مجادلاتی میان ایشان و برخی از روحانیون ایجاد شد. مرحوم عمید زنجانی به یاد آورده بود که: "روزی دوستان مطّلع شدند آقای حکیم در کربلا هست، اجتماعی در حسینیه آقای بروجردی شکل گرفت و از آنجا به طور دسته جمعی به منزل آقای حکیم رفتیم. وی در حیاط نشسته بود که تعدادی حدود ده دوازده نفر در حیاط منزل ایشان بودند. بدون اطلاع قبلی وارد شدیم. یک مرتبه حیاط پر شد. آقای حکیم همینطور که نشسته بودند سری بلند کرد، ما را دید و گفت چه خبر است؟ یکی از طرفداران آقای حکیم آقای شیخ محمد رشتی جلو آمد و گفت آقایان آمدهاند راجع به مسائل ایران و راجع به امام صحبت کنند. آقای حکیم خیلی عصبانی شد، من هیچ فراموش نمیکنم چنان عصبانی شد –خوب معمولاً آقای حکیم فارسی صحبت میکرد- که از شدت عصبانیت نمیتوانست فارسی صحبت کند و مضمون حرفهایش این بود که اول بروید مقلّد و مرجع را یکی بکنید که کلامش نافذ باشد و بعد بیایید هر تقاضایی میخواهید بکنید. زمانی که مرجعیت پاره میشود دیگر نفوذی برای ما باقی نمیماند. با این وضع من نمیتوانم کاری بکنم و با عصبانیت گفت اول مسأله مرجعیت را درست کنید تا بعد ببینیم چطور میشود."[2]
گفته میشود که در ماجراهای انقلاب، زمانی که طلاب انقلابی به بیت آیت الله حکیم میرفتهاند تا مسائل سیاسی ایران را منعکس کنند، اطرافیان آیت الله حکیم برخورد تندی با آنها میکردند. سید محمد علی لاله زار تهرانی به همراه نورالدین شاه آبادی از جمله افرادی بودند که با برخوردهای شدید دامادهای آیت الله حکیم مواجه شده بودند تا آنجا که آقایان را از بیت بیرون کردند.[3]
مرحوم عمید زنجانی هم اینگونه برخوردهای بیت آیت الله حکیم را به خاطر دارد. وی که به همراه تعدادی از روحانیون به بیت مرحوم حکیم رفته بودند تا اعتراض انقلابیون نسبت به سکوت ایشان را ابلاغ کنند، با برخورد تند بیت ایشان مواجه میشوند. شیخ محمد رشتی که مسئول دفتر مرحوم حکیم بوده "عصبانی شد و گفت این غلطها به شما نرسیده، این چه کاری است؟این چه وضعی است؟ چرا ادب سرتان نمیشود؟"[4] اینگونه نزاعها میان انقلابیون و بیت مرحوم حکیم بارها اتفاق افتاده بود.
زمانی هم آیت الله منتظری به نزد مرحوم حکیم میرود تا ایشان را از وقایع ایران مطلع کند. "میخواستم بروم خدمت آیت الله حکیم راجع به آیت الله خمینی با ایشان صحبت کنم، چون میدانستم ذهن ایشان را نسبت به آیت الله خمینی خراب کردهاند. در نجف آقای عمید زنجانی با هم رفیق بودیم... گفت من شما را پیش ایشان میبرم... من سه ربع ساعت با آقای حکیم صحبت کردم و ایشان هم دقیقاً گوش میداد، بعد آقای حکیم بلند شد و رفت. آقای عمید گفت خیلی خوب شد که شما صحبت کردید، بالأخره آقای خمینی را در ذهن آقای حکیم جا انداختیم و به او شناساندیم. چند دقیقه بعد یک سیدی که از علما و از حواریون آیت الله حکیم بود آمد نشست، ایشان آقازاده یکی از علما بود و اطرافیان آقای حکیم به حساب میآمد. آقای عمید من را به او معرفی کرد که بله ایشان آقای منتظری از شاگردان آقای بروجردی و آقای خمینی هستند، یکدفعه دیدم سید گفت: ...(جسارت به امام خمینی). من گفتم سید این چه حرفهایی است که میزنی! گفت نخیر شما نمیدانید بالأخره دیدم اصلاً نمیشود با او مباحثه کرد، به آقای عمید گفتم پا شو برویم".[5]
شیخ احمد کروبی نیز از جمله روحانیونی بود که به مشی سیاسی آیت الله حکیم اعتراض کرده بود. وی در مقام دفاع از امام خمینی، به مرحوم حکیم نامهای نوشت که چرا حسین وقت را تنها گذاشتهای؟ وی به آیت الله حکیم تذکار داده بود که درباریان پهلوی به شما خیانت میکنند و نباید به آنها دل بسپارید.
بعد از وقایع 15 خرداد 1342، نظر آیت الله حکیم بر این بود که مراجع قم به نشانه اعتراض به حاکمیت پهلوی، به نجف مهاجرت کنند. آیت الله خمینی اما با این پیشنهاد مخالف بود. یاران امام نیز به تبعیت از ایشان، از مخالفان مهاجرت بودند. این ماجرا نیز سبب اعتراضهای انقلابیون بر آیت الله حکیم شده بود. آیت الله مسلم ملکوتی پس از اعلام مخالفت امام با این درخواست، به نزد سید حکیم میرود و میگوید: این چه پیشنهادی است که فرمودهاید که همه علما به عنوان اعتراض به نجف اشرف مهاجرت کنند؟[6] حجه الاسلام سید محمد آل طه نیز به نزد مرحوم حکیم میرود و بر وی اعتراض میکند. آیت الله حکیم، بعدها از رفتار ناپسند محمد آل طه نزد شهاب الدین اشراقی گلایه کرده بود.[7]
اعتراض طلاب انقلابی به مرحوم حکیم به گونهای بود که در برخی از حجرههای طلبگی، عکسهای مرحوم حکیم را پایین کشیده بودند. امام خمینی که از این واقعه مطلع میشود گفته بود: من نمیدانم همه افراد را میتوانم اصلاح کنم غیر از طلبهها، این کارها چیست که شما میکنید؟[8]
آیت الله سید محسن حکیم اگر چه به عنوان مرجعیت برجستهی شیعه مطرح بود، اما از جانب دوست و دشمن، با مشقّاتی روبرو گردید. این تنها داستان مرحوم حکیم نبوده و نیست؛ شاید داستان همیشگی مرجعیت باشد.
پی نوشتها
[1] نقل از خاطرات سید جعفر کریمی، ص127
[2] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص126-127
[3] نقل از خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، صص127-128
[4] خاطرات عباسعلی عمید زنجانی، ص105
[5] خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص258
[6] مصاحبه با آیت الله مسلم ملکوتی، به نقل از تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص38
[7] شهروند امرزو، ش 70، مصاحبه فرید مدرسی با سید محمد آل طه
[8] خاطرات آیت الله علی آل اسحاق، صص190-191
سلام،
با فوت آفای بروجردی، حکومت پهلوی کوشید مرجعیت خارج از ایران باشد. به همین دلیل می کوشید پایگاه ایشان را تقویت کند و با یک تیر دو نشان بزند:
مراجع داخلی ضعیف شوند و مخالفت با حکومت صدام در عراق تقویت شود.