"نمیآیم؛ چون رادیو و تلویزیون داری نمیآیم... چون دخترهایت به مدرسه میروند نمیآیم."[1] یکی ازنزدیکانِ آیتالله موسوی دهسرخی[2] از ایشان درخواست کرده بود تا قدم رنجه کرده و به منزل محقّرش قدم گذارد. آیتالله اما نه به بهانهی کوچکیِ خانه، که بخاطر وجود رادیو و تلویزیون در آن خانه، دعوت را پس میزند. مرحوم موسوی دهسرخی هر آنچه را که دستاورد امروز بشری میدانست، بر نمیتابید. دعوت دیگران را نمیپذیرفت چرا که در خانه از ابزاری بهره میبرند که در متون دینی سخنی از آن نرفته است. گویی هر آنچه را که رد پایی از آن در متو ن دینی یافت نشود، حکم حرمت مییابد.
وسواسهای موسوی دهسرخی اما امروزه کمتر جماعتی از روحانیت را خُرسند میکند. کمتر فقیهی است که گوش به رادیو نسپارد. کمتر طایفهای از روحانیت است که به منزل دیگری نرود مبادا که تصویری از تلویزیون رؤیت شود. فقها و روحانیون نه تنها خود از این ابزارها به غایت در راه تبلیغ دین بهره میبرند، که خود بانی شبکههای ماهوارهای میشوند.
دستاوردهای تمدنی اما منحصر به این ابزارهای جدید نیست. ابزارِ جدید، فرهنگ جدیدی به همراهِ خود میآورد. آیا میتوان این ابزارها را برگرفت و بر فرهنگ آن به دیدهی بی مهری نگریست؟ دموکراسی، مردم سالاری، انسان محوری، حقوق بشر از مواردی است که در پی این ابزارها سر برآوردهاند. روحانیتِ سنتی اما اگرچه امروزه این ابزارها را برگرفتهاند، اما به سختی دل به فرهنگِ آن میسپارند.
در این نگرش، انسان میباید به دین دل سپارد و از هرآنچه که بیرون از آن است دل بر کند و هر رطب و یابسی را از دین انتظار بَرَد. به این معنا که اگر در امر حکومت سخنی هست، در دین نیز اشاراتی بر آن یافت میشود. اگر در آموزش و بهداشت و اقتصاد و صنعت سخنی گفته میشود، لاجرم مبانی آن در متون دینی قابل استخراج است. مرحوم سید منیرالدین حسینی هاشمی[3] از داعیه داران چنین انگارهای بود و به آن اهتمام تام میورزید. وی گفته بود که صحبت از اینکه شرع مقدس در این گونه امور نظری ندارد و لذا این مسائل را میباید به کارشناسان واگذارد، غیر از افتراء مبین به دین اسلام نیست.[4]
باری! برای رهایی از این "افتراء مبین" است که روحانیت سنتی، در آموزههای حکومتی نیز، هیچ رغبتی بر آراء بشری ندارد. گاه حکم بردهداری را نیز از دل متون دینی استخراج میکند و تا به جهانِ امروز تعمیم میدهد. آیت الله مصباح یزدی چنین رویکردی را برگزیده است و در متون دینی، حکمی برای بردهداری را یافته است و آن را در جهان امروز هم توجیه و تبیین میکند.[5] اینچنین دل بر نقلِ شریعت سپردن و از عقل امروزین بشر غافل ماندن، گاه چنین نتایجی را نیز در پی میآورد.
بر اساس همین نگرش است که آیت الله صافی گلپایگانی، "دموکراسی" –این دستاورد جدید بشری- را بر نمیتابد و عنوان میکند که این یافتهی بشرِ امروز، هیچگونه اصالت اسلامی ندارد. ایشان برای تحکیم سخن خود اذعان میدارند که هر آنچه که در خصوص بیعت و شورا و اموری از این دست گفته شده، همگی مماشات است و برای اسکات خصم عنوان شده است. وی صراحتاً عنوان میکند که غیر از نظام امامت، نظام دیگری را برکشیدن و به رأی آن گردن نهادن باطل است.[6]
آیت الله جوادی آملی نیز بر دموکراسی مُهر بطلان مینهد؛ چرا که نظامی که بر گرفته از رأی مردمی است، بر پایه شرک استوار است. دایرهی حقوق تنها و تنها به دست خداوند است و چارچوبهی آن از ید بیضای خداوندی صادر میشود. به باور ایشان، هر آنکس که جز پروردگارِ عالمیان، بکوشد تا حقوقی را تنظیم کند، نظلامی را بنا نهد و تدبیری غیر الهی در امور حکومتی کند، لاجرم به دایرهی شرک درغلتیده است.[7]
شیخ جعفر سبحانی نیز همین رویّه را بر میگزیند. ایشان دست رد بر سینه فلسفههای غربی مینهد و عنوان میکند که فلسفههای غرب بر اساس کسب قدرتِ مادی استوار است؛ در سیاست روابط بین المللی نیز اصل کشمکش و کوشش برای تحمیل سلطه و کسب قدرت، غالب است و لازمهی آن استثمار کشورهای عقب مانده است.[8] لذا چنین حکومتهایی در مقابل آنچه که آموزهی خداوندی است، عقیم است و پذیرفتن چنین سیاستی، نه رواست و نه شایستهی اعتنا.
باری! اینگونه مخالفتها با دموکراسی و سیاستِ امروزِ بشری، از لسان روحانیت بیان شده است. این اما تمامیِ گفتارِ روحانیت نیست. عالمانی نیز بودهاند که اندیشههای بشر را نیز در این خصوص دخالت دادهاند. آیت الله بیات زنجانی از جمله مراجعی است که تدبیرِ امورِ سیاسی را در حیطهی اختیارات انسانی قرار میدهد. نه دموکراسی را رد میکند و نه امور حکومتی را یکسره به آموزههای ماورایی حوالت میدهد. به باور ایشان، حتی وقتی که از حکومتِ دینی سخن گفته میشود، به این معنا نیست که دین یک سیستم خاص حکومتی را از بالا نازل کرده و در اختیار بشر قرار داده است. محترم داشتنِ رأی مردمی در امر حکومتی، از اعتقادات آیت الله بیات زنجانی است.[9]
روشنفکرانی هم در این خصوص پای به میدان نهادند تا تذکارهای مکرر دهند. عنوان کنند که امر حکومت و برگرفتنِ دستاوردهای جدید بشری، دموکراسی، حقوق بشر، و دیگر اموری از این دست را نمیباید یکسره بر دوش دین نهاد و رأی مردمی را در نظر نیاورد. علی عبدالرازق گفته بود که نظام سیاسی مشخصی در اسلام وجود ندارد؛ هر آنچه را که پیامبر(ص) انجام میداده بر اساس شرایطِ محیطی و جنگیِ حاکم در آن زمان بوده است و نه بیشتر. آنچه را که پیامبر(ص) در آن هنگامه به انجام میرسانده، نمیتواند ملاک و الگوی سیاسی بشرِ امروز قلمداد شود.[10]
محمد عابدالجابری پای را از این هم فراتر نهاد و عنوان کرد که حتی اندیشهی جامعه مدنی و مردم سالاری را نخستین بار اسلام به بشریت معرفی کرده است. پیش از اسلام به هیچ وجه چنین جامعهای سابقه نداشت. این جامعه به حقوق انسان احترام میگذارد. مردم حق رأی دارند و میتوانند از حقوق خود نزد حاکمِ قضایی دفاع کنند و حمایت شوند.[11]
این روشنفکران نیز میکوشند تا اندیشههای امروزین را تلطیف کنند و آب لطفی بر آموزههای دینی بیفشانند. شاید که قاطبهی روحانیت، رفته رفته بر این آموزهها دل دهند و درهای بستهی بیتِ شریفشان را بر روی این دستاوردهای بشری نیز بگشایند. درهایی که روزی بر تلویزیون و رادیو نیز بسته بود. روحانیت بر خانههایی وارد نمیشد که این ابزارها در آن یافت میشد. اما شاید روزی فرا رسد که درها گشوده شود و روحانیت به خانههایی قدم گزارَد که نه تنها رادیو و تلوزیون وجود دارد، که با مدنیت، دموکراسی و مردم سالاری نیز موافقت تام دارد. شاید آن روز چندان هم دور نباشد.
این متن در روزنامه آسمان آبی منتشر شد.
[1] موسوی دهسرخی، کشکول، ص38
[2] سید محمود موسوی دهسرخی(1307-1389) از مجتهدان حدیث گرا و تجدد گریز شیعه بود.
[3] سید منیرالدین حسینی هاشمی(1324-1379) بنیانگذار فرهنگستان علوم اسلامی قم بود.
[4] سید منیرالدین حسینی هاشمی، ولایت و مرجعیت، ج2، ص3
[5] آیت الله مصباح یزدی، روزنامه اطلاعات، 10/2/72
[6]آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی،نظام امامت و رهبری، ص28
[7] عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، صص116-117
[8] آیت الله جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص87
[9] آیت الله بیات زنجانی، حضور حاضر، ص64
[10] رک: علی عبدالرازق، اسلام و مبانی حکومت
[11] محمد رضا وصفی، نومعتزلیان، ص88
بوده اند فقهایی که حکم به حُرمت نماز جمعه در زمانه ی غیبت داده اند. ملا احمد نراقی نقل کرده بود که فقهایی چون شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی از قائلین به تحریم و عدم جواز نماز جمعه در زمانهی غیبت بودند.[1] حتی نقل شده است که مرحوم آیت الله بروجردی نیز نماز جمعه را غیر مشروع میدانسته و میگفته است که: "شیعه در اصل نماز جمعه و دأب نماز جمعه نداشت؛ و نماز جمعه از اینجا باب شد که در آغاز دوران صفویه که حکومت به دست شیعه افتاد، دیدند که جای نماز جمعه خالی است و آن عظمت و کبکبه و اجتماع عظیمی که در روزهای جمعه وجود داشت، از بین رفته است؛ پس احساس خلاء شد و از این رو به فکر افتادند که نماز جمعه را باب کنند".[2] این البته بیانات آقای بروجردی در ضمن بحث از نماز جمعه بود. ولی در مقام اظهار فتوی، بنا به مصالحی از تصریح به نامشروع بودن نماز جمعه در عصر غیبت خودداری کردند. ایشان نظر خود را اینگونه ابراز داشتند که: "اگر کسی نماز جمعه بخواند، بنابر احتیاط واجب، باید نماز ظهر روز جمعه را هم بخواند".[3]
اگر چه اینچنین آرائی در میان فقهای شیعه وجود داشت، اما رأی غالب فقیهان اینچنین نبود. مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار ادعا کرده بود که: "گمان نمیکنم هیچ عاقلی با قطع نظر از اجتماع مورد ادعا درباره نماز جمعه در وجوب آن بطور عینی و در هر زمانی مانند تمام فرائض دیگر شک و تردید بکند".[4]
به نظر میرسد که اغلب فقها نظر به نماز جمعهای داشتند که در زمانهی معصوم(ع) برپا گردد. حاکمیتی که نیابت از معصوم(ع) داشته باشد؛ البته میتواند نماز جمعه را نیز بر پا کند. امام خمینی(ره) هم از جمله فقهایی بود که نماز جمعه را جایز میشمرد و بدان امیدها داشت. ایشان در کتاب کشف الاسرار که در سنین جوانی به رشته تحریر در آوردند، اشاره کوتاهی به مسأله نماز جمعه میکنند. در کتاب تحریر الوسیله که در زمان تبعید به ترکیه تألیف شد اما به طور مشروح به این مسأله میپردازند. امام در آبان ماه 1344 یک ماه پس از تبعید به نجف اشرف در مسجد شیخ انصاری در جمع علمای حوزه نجف میگوید: "مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست... مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در... خطبه جمعه مطالب سیاسی است... مسائل مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مُدن، اینها همه در مسجد درست میشده است".[5]
باری امام خمینی به سیاسی بودنِ نماز جمعه اذعان میداشته است. ایشان اما امامت جمعه را مربوط به امام معصوم میدانسته است. "امامت جمعه از مناصب مربوط به ولی امر است و کسی بدون نصب نمیتواند تصدی کند".[6] پیروزی انقلاب در سال 57 کافی بود تا این ایدهی آیت الله خمینی جامهی عمل بپوشد. پیش از انقلاب هم اما نماز جمعه برقرار بود. در عهد قاجار هنگامی که فتحعلیشاه مسجد شاه را در تهران بنا کرد، تصمیم گرفت میر سید مهدی خاتون آبادی امام جماعت اصفهان را برای امام جمعه در مسجد شاه به تهران بیاورد. فرزندان خاتون آبادی، یکی پس از دیگری به امامت جمعه تهران رسیدند. در این میان حتی میرزا زین العابدین امام جمعه نیز قرار داشت که به عضویت لژ فراماسونری در آمده بود. آخرین نواده این خاندان سید حسن امامی بود که به فرمان محمد رضا پهلوی در سال 1324 به امامت جمعه تهران نائل آمد. وی فقیه و حقوقدان و قاضی بود. تحصیلات دینی خود را در نجف و تحصیلات دانشگاهی را در سوئیس گذرانده بود. وی مدتی نیز به ریاست مجلس شورای ملی رسیده بود.
پس از پیروزی انقلاب، بر سید حسن امامی انتقاد میشد. تمامی ائمهی جمعه پیش از انقلاب مورد نقد قرار میگرفتند؛ چرا که: "نماز جمعه مظهر حاکمیت سیاسی اسلام و قدرت حکومت اسلامی است. اولاً امام جمعه باید منصوب حکومت مرکزی باشد، ثانیاً نام امام و رهبر حکومت اسلامی در خطبه نماز (که خطبهای سیاسی است) به تأیید و تعظیم ذکر شود. طبیعی است نماز که هویتش را چنین شرایطی تشکیل میدهد چگونه میتواند با حضور طاغوتها و مستکبرین و مترفین حاکم بر جامعه و با وجود امام جمعههای منصوب ساواک (نمونه عاقبت به خیرش دکتر سید حسن امامی فارغ التحصیل سوئیس، دکترای حقوق، استاد حقوق مدنی دانشکده حقوق، ملبس به لباس غصبی روحانیت و امام جمعه تهران و کسی که در سفرها یاسین به گوش شاه میخواند و بالاخره معروف به امام جمعه لندن) و در عین حال با غیبت حکومت علوی و امامت راستین الهی و عدم امکان اجتماع انبوه مسلمانان برگزار شود و شاه و دربار از این شرایط خاص نماز جمعه سوء استفاده نکنند و امام جمعه لندن نتراشند و در خطبه نماز سکه به نام اعلی هرزه قدر قدرت نزنند؟"[7]
باری سید حسن امامی و دیگر ائمه جمعه پیش از انقلاب مورد غضب بودند؛ چرا که به تعبیر مدافعان حکومت اسلامی، آن افراد در حاکمیتی ناصالح نماز را اقامه میکردند. با پیروزی انقلاب اما نگاهها به نماز جمعه نیز تغییر کرد.[8] آیت الله صادقی تهرانی در مشهد و جمکران و دانشگاه صنعتی شریف تهران به اقامه نماز جمعه پرداخت. آیت الله سید احمد خوانساری هم در مسجد بازار تهران نماز جمعه را برپا میکرد.
شش ماه پس از پیروزی انقلاب، آیت الله خمینی تصمیم میگیرند که نماز جمعه به نحو رسمی برگزار شود.[9] سید محمود طالقانی، مناسبترین گزینه در این زمینه تشخیص داده میشود. چهارشنبه، سوم مرداد ماه برابر با اول رمضان، سید احمد خمینی به آیت الله طالقانی تلفن زده و این امرِ امام را ابلاغ میکند. مرحوم طالقانی ابتدا امتناع میکند که: "من بیمارم، خستهام، پاهایم درد میکند، دست کم فرصتی بدهید که برنامه ریزی کنیم. پسفردا که نمیشود، به تدارکات نیاز دارد".[10] سید احمد اما کوتاه نمیآید. دکتر احمد جلالی که از نزدیکان به آیت الله طالقانی بوده و برنامهی "با قرآن در صحنه" را به همراه آیت الله از تلوزیون اجرا میکرده است، ایشان را اقناع میکند. جلالی اقامهی نماز در دانشگاه تهران را پیشنهاد میدهد. "بلافاصله گفتم دانشگاه تهران هم مرکزیت دارد، هم جای زیبایی است و هم با معناست. چون شما یکی از پیشتازان پیوند دانشگاه و مسجد بودید؛ مگر همیشه نمیخواستید در صحن دانشگاه نماز اقامه شود؟"[11]
آیت الله طالقانی میپذیرد. جلالی که معاونت برنامههای صداو سیما را بر عهده داشته، با مسئولان تماس میگیرد که فوراً اخبار را قطع و اعلام کنید که آیت الله طالقانی از سوی حضرت امام به امامت جمعه تهران منصوب شدهاند و اولین نماز جمعه پسفردا برگزار خواهد شد.
تلوزیون اما برنامههای خبری را قطع نمیکند و این خبر را مسکوت میگذارد. جلالی ادعا کرده است که: آن شب در واحد خبر افرادی بودند که چندان از انتصاب آقای طالقانی به امامت جمعه خوششان نیامده بود. جلالی در خصوص برنامههای خبری مسئولیت و اجازه دخالت نداشته است. وی به جام جم میرود و میخواهد که پس از خبر، فرصتی در اختیار او قرار داده شود تا در مورد نماز جمعه سخن بگوید. "فرصتی نبود که از یکی از بزرگان و فقهای قم بخواهیم بیایند و در این باره توضیح بدهند؛ به ناچار خودم جلوی دوربین رفتم و حکم حضرت امام در برگزاری نماز جمعه و انتصاب آیت الله طالقانی را به امامت جمعه اعلام کردم".[12]
فردای آن روز مرحوم طالقانی با سید احمد خمینی تماس گرفته و میگوید: "آقا باید فتوا بدهند که نماز ظهر مردم ساقط است. نمیتوانم مسئولیت نماز مردم را به عهده بگیرم، باید مستند به فتوای ایشان عمل کنم".[13] کمی بعد حاج احمد آقا خبر میدهد که امام فرمودند: سخن آقای طالقانی درست است و نظر مرا اعلام کنید. در این مدتِ کوتاه، برخی توصیه میکنند که امام خمینی، خود نیز در این نماز شرکت کند تا مردم هم به شوق ایشان در نماز حضور بیابند. آیت الله خمینی اما میگوید: حضور آقای طالقانی کافی است تا نماز بگیرد.
جمعه 5 مرداد ماه 1358، سوم رمضان المبارک، نخستین نماز جمعه رسمی به امامت آیت الله سید محمود طالقانی برپا میشود. گرمای مرداد ماه و تشنگی رمضان و کوتاه مدتِ اطلاع رسانی سبب نشده بود تا مردم از حضور در این اجتماع سر باز زنند. از ساعت 8 صبح مردم وارد محوطه دانشگاه میشدند. عدم امکانات کافی در اولین اجتماع نمایان بود. صدای بلندگوها به همه جا نمیرسید. آب برای وضو کمتر یافت میشد. بسیاری از مردم به تیمم اکتفا کردند.
آیت الله طالقانی ساعت 12 و 30 دقیقه ظهر وارد محوطه دانشگاه شده و به سمت جایگاه خطبه نماز جمعه میرود. جمعیتی که از ساعات بامدادی در محوطه حضور داشتهاند با ورود آیت الله طالقانی تکبیر گویان از وی استقبال میکنند. پیش از شروع خطبهها آیت الله طالقانی به جمعیت تأکید میکند که چون خطبههای سیاسی نماز جمعه جزو مراسم نماز است از دادن هرگونه شعار یا حتی تأیید خطبه خودداری کنند.
آیت الله در آن اولین نماز، از ضرورت نماز جمعه میگوید و قدرت مسلمین را در اینگونه اجتماعها به تصویر میکشد. در آن زمان، انتخابات مجلس خبرگان نزدیک بوده. آیت الله به این موضوع نیز اشارتی میکنند و از همهی گروهها میخواهند تا در این انتخابات شرکت کنند.
در زمانی که آیت الله طالقانی خطبه میخوانده، عدهای در خیابان آناتول فرانس(قدس) نماز جماعتی برپا کردند که با ممانعت نیروهای انتظامات، این نماز بر هم زده میشود. روزنامهها، نماز این عده را توطئهای نامیدند که در نطفه خفه شد. اما به نظر میرسد که عدم اطلاع دقیق از شرایط نماز جمعه در این اولین اجتماع، سبب این واقعه شده بود. همین عدم اطلاع مردم از نماز جمعه بود که سبب میشد روزنامهها و صدا و سیما به تشریح مکرر نماز جمعه و توضیحاتی در این خصوص بپردازند.
خطبهها در عین آرامش و نظم مردم به انجام میرسد و نماز جمعه اقامه میشود. گفته شده است که در این اجتماع، بیش از یک ملیون نفر شرکت کرده بودند. تصاویر این اجتماع از تلوزیون پخش میشود. احمد آقا یک روز پس از این، گفته بود که: "آقا دیشب با دقت تمام خطبههای نماز جمعه را تماشا کردند... بسیار خوشحال شدند و گفتند عجب نمازی شد!"[14] اجتماعی که در کمتر از دو روز اطلاع رسانی شده و با کمترین امکانات برگزار شد، به یکی از باشکوهترین نمازهای تاریخ تبدیل شده بود. روزنامه جمهوری اسلامی پس از این پیشنهاد داده بود که: "با توجه به اینکه دانشگاه بهترین محل تجمع نیروهای انقلابی است ولی چون وجود دیوارها و پلهها و ساختمانهای متعدد، مشکلاتی در به هم پیوستگی صفوف ایجاد کرده بود، بهتر است از این پس مراسم نماز جمعه در خیابان مصدق(ولیعصر) برگزار شود. زیرا بواسطه داشتن آب و درخت و سایه فراوان و وسعت زمین و مستقیم بودن خیابان، این محل مزیتهای ویژهای دارد".[15]
سالها پس از این، نماز جمعه اینک در مصلای تهران برگزار میشود. محلی که هم آب برای وضو گرفتن دارد، هم سایه فراوان و هم وسعت زمین. آنچه که امروز اما کم دارد، آن اجتماع عظیم در اولین نماز جمعه است. نماز و اجتماعی پرشور که اگر شکل بگیرد، همگان میتوانند بر آن رشک برند که "عجب نمازی شد".
این متن در شماره چهارم نشریه "آنگاه" منتشر شد.
[1]احمد نراقی، مستند الشیعه، ج6، صص51-52؛ نقل از اکبر ثبوت، آخوند خراسانی و شاگردانش، صص504-505
[2] نقل از اکبر ثبوت، همانجا
[3] عبدالحسین حائری، حدیث عشق، صص612-613
[4] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج86، ص146
[5] صحیفه امام، ج2، ص31
[6] همان، ج9، ص4
[7] نماز جمعه مانور سیاسی اسلام، روزنامه کیهان، 6 مرداد 1358
[8] آیت الله طالقانی در سالهای 43 تا 46 که در زندان قصر بودند نیز نماز جمعه را در زندان برپا میکردند.
[9] محمد مهدی جعفری ادعا کرده است که ابتدا آقای طالقانی پیشنهاد برگزاری نماز جمعه را با امام در میان گذاشته و امام نیز پذیرفته است.
[10] گفت و شنود با دکتر احمد جلالی، روزنامه جوان، 4/5/95
[11] همانجا
[12] همانجا
[13] نقل از همانجا
[14] همانجا
[15] روزنامه جمهوری اسلامی، 6 مرداد 1358
1-ساعت ده صبح 13 آبان ماه 1358. درب سفارت آمریکا شکسته میشود. بر دیوارهای سفارت بالا میروند تا خانهی اَمنِ آمریکا به تسخیر در آید. انقلاب که به پیروزی رسید طبیعی بود که در و دیوارِ شهر، رنگ انقلابی به خود بگیرد. از سبک لباس پوشیدن، تا لحن سخن گفتنِ مردم تحوّل یافته بود. سه روز از پیروزی انقلاب نگذشته بود که گروهی مسلح به سفارت آمریکا حمله بردند. ویلیام سالیوان سفیر وقت آمریکا، از دولت موقت کمک خواست و آن غائله خاتمه یافت. جوّ انقلابی اما آمریکا را نمادی از ظلم در حقِ خود میدید. میشد به راحتی حدس زد که این فضای انقلابی به زودی قلم بطلان بر سفارتی خواهد زد که آن را نمونهای از بیعدالتی لقب میدهد. دیدار برژینسکی با مسئولان دولتی ایران کافی بود تا در نظر انقلابیون عدالت فرو ریزد و لازم آید که خود عَلَم مخالفت را برافرازند. سفارت آمریکا به تسخیر دانشجویان پیرو خط امام در آمد. این عمل اگر چه مخالفانی چون مهدی بازرگان و آیت الله مهدوی کنی داشت، اما مقبول عام افتاده بود. فضای انقلابی، اینگونه میطلبید و مُهر تایید بر این رفتارها مینهاد.
2-دیوید راس فیلسوف انگلیسی قرن بیستم، آموزهای دارد تحت عنوان "اخلاق در نظر اول". بر اساس این ایده، انسانها در وادی اخلاق واجد چندین وظیفه اخلاقیِ عمده هستند از قبیل "وفاداری"، "سپاسگزاری"، "آسیب نرساندن به دیگران"، "بهبود خود" و... این وظایف همیشه در کنار هم واقع نمیشوند. ممکن است تحقق یکی، برابر با نادیده انگاشتن دیگری باشد. به عنوان نمونه، تصور کنید که شما از چندین روز پیش قول دادهاید که امشب به مهمانی بروید. مهمانیای که چندین نفر برای دیدن شما میآیند. همان روزی که قرار است شما به مهمانی بروید، مادر شما بر اثر سانحه تصادف، در بیمارستان بستری میشود، در عین حال برادرِ شما به سفر رفته و در شهر نیست که به نزد مادرتان برود. حال شما چه میکنید؟ اگر به سوی مادر بشتابید، مجبورید میهمانی را رها کنید و خلاف وعده کنید. اگر به مهمانی بروید ناگزیر مادر تنها میماند. به تعبیر دیوید راس، در اینجا شما باید "وظیفهی در نظر اول" مناسبی را انتخاب کنید.[1] در ماجرای 13 آبان ماه 58، از سویی مردمی حضور داشتند که معتقدند از جانب دولت آمریکا مورد تحقیر قرار گرفتهاند. از سوی دیگر، قواعد و قوانین بین المللی را میباید پاس بدارند. اخلاق در نظر اول مردم در آن زمانه، بر این بود که عدالت ورزی در تسخیر سفارت تحقق مییابد. گویی روحیه انقلابی و نارواییهای دولتهای خارجی، چنین میطلبید.
3- سیاست علم تغییر و تحوّلهاست. نمیتوان در وادی سیاست قدم نهاد و همیشهی ایام بر یک مرام و مسلک پای فشرد. اگر در زمانهای دست دوستی بر کشوری میدهی، روز دیگر میباید پشت پا بر خواستههای او بنهی و دل به جانب دیگری سپاری. اگر مردمان در زمانهای حکم میکنند که میتوان به سفارتِ امن کشوری هم حمله کرد، علمِ سیاست بر آنها تعلیم میدهد که در زمانهای دیگر نیز میتوان با همان کشور بر سر یک میز مذاکره نشست. جامعهای که در زمانی مرام انقلابی پیشه میکند، میتواند در هنگامهای دگر، منشِ انقلابیِ خود را در مشی دیپلماتیک و مدارای با دیگر کشورها بیابد. اخلاق و روحیاتِ مردمان، به غایت در اینگونه امور دخالت میکند. اخلاق و روحیاتِ جامعه، نه تنها در منش سیاسیِ سیاستورزان که حتی در مرام دینیِ فقیهان نیز اثر بسیار میگذارد. در نظر آورید زمانی را که اینگونه حکم میشد:" تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم که آیا مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس، مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟"[2] اینگونه ادعاها اگر در زمانهای مقبول جامعه بود و خریدارانی داشت، اما امروزه جز نابخردی به همراه نمیآورد. فقیهان و سیاستمداران نیز به این امر واقفند و ذائقهی جامعه را در نظر میآورند.
4-محمد جواد ظریف در خاطرات خود، عنوان کرده است که در اوایل پیروزیِ انقلاب، ما تجربه چندانی نداشتیم و بعضاً به اشتباهاتی دچار شدیم. "در آن زمان (در سازمان ملل) اصرار داشتیم که حتی اگر کسی یک کلمه نیز راجع به جمهوری اسلامی ایران صحبت کند، ما پاسخ آن را بدهیم... این مقررات در واقع روش کار است، اما این کار به عقلانیت نیز نیاز دارد. در آن مقطع ما به دلیل کم تجربگی، قسمت عقلش را لحاظ نمیکردیم. در سازمان ملل بر اساس آیین کار، قاعدهای به نام حق جواب وجود دارد، یعنی اگر کسی راجع به کشور شما صحبت کند، میتوانید در ده دقیقه جواب او را بدهید. طرفِ مقابل نیز ده دقیقه فرصت دارد که به شما پاسخ دهد. ... تا آن زمان کسی در جمهوری اسلامی این قوانین را نمیشناخت. اگر کارمندانِ قبلی نیز از این قاعده استفاده نمیکردند، فکر میکردیم که نسبت به جمهوری اسلامی عِرقی ندارند. درست است که تا حدودی اینچنین بود، اما کمی نیز به سابقه و تجربه نیاز داشت...کار بنده، آقای سیروس ناصری و آقای سعید امامی این شده بود که در جلسه به دقت گوش میکردیم و مطلب مینوشتیم تا من پاسخ دهم. آن قدر در حق جواب در جلسه صحبت کرده بودیم که وقتی میخواستیم حرف جدیدی بزنیم باید کلی شور و مشورت میکردیم. نتیجه اینکه هر روز به جای چند دقیقه سخنرانی غربیها درباره ایران در لا به لای چندین مطلب دیگر، نیم ساعت در کمیته راجع به ایران صحبت میشد. ما به دست خودمان بحث کمیته را به سمت ایران سوق میدادیم. در حالی که به اشتباه فکر میکردیم این کار برای دفاع از جمهوری اسلامی لازم است. این از تجربیاتی به شمار میرود که ما به قیمت زیادی یاد گرفتیم. اما دوستان جدید نمیخواهند باور کنند که اگر روشمان را عوض کردیم از سر بیاعتقادی و بیغیرتی نبود، بلکه به خاطر تجربه کسب شده بود که الان دوباره آن کارها را تکرار نکنند".[3]
5- شامگاه 12 دی ماه 1394، پس از اقدام نابخردانهی حکومت عربستان در اعدام شیخ باقر النمر، سفارت این کشور در تهران و مشهد مورد حمله قرار گرفت. اگر اقدام دانشجویان در آبان ماه 58 مورد تمجید بسیارِ جامعه و سیاستمدارانِ داخلی قرار گرفت، دی ماه 94 اما حمله کنندگان "عدهای خود سر" لقب گرفتند. بانگ تأییدی در این رفتار از جانب سیاستمداران و جامعهی ایران برنخاست. اخلاقِ مردمان تغییر کرده بود. "وظایف در نظر اول"، مصداقهای دیگری یافته بود. مرام سیاستورزی تحول یافته و مدارای دیپلماتیک را طلب میکرد؛ و " این از تجربیاتی به شمار میرود که ما به قیمت زیادی یاد گرفتیم".
این متن در 13 آبان 96 در روزنامه شرق منتشر شد.
ملا احمد نراقی هم زبان به گلایه گشوده بود. وی برخی واعظان و منبریان و مداحان را نقد میکرد که چرا به قصد اشک ریزی، هر سخنی را بر زبان میآورید و هر قصهای را میپرورید. وی اینگونه عنوان میکرد که: "گروهی دیگر از واعظان، خود را مشغول قصه خوانی و نقالی ساخته و گزافهها و طاماتی چند پرداخته و در کلمات خود سجع و قافیه به هم انداخته، سعی در یادگیری قصههای غریبه و احادیث عجیبه مینمایند، و همیشه طالب آناند که مستمعان صداها به گریه بلند کنند و صیحه کشند و در سر و صورت خود بزنند و از شنیدن کلمات آنان حرکات شوقیه نمایند. و از انواع این امور لذت میبرند. و بسا باشد که احادیث کاذب جعل کنند و قصههای دروغ بر هم بافند برای به رقّت آوردنِ عوام و ایجاد شوق در ایشان و شکی نیست که امثال این اشخاص شیاطینی به صورت آدمیانند و خود گمراه و مردمان را نیز گمراه میکنند. و شایسته مقام وعظ و ارشاد فقط کسی است که قصد او جز هدایت مردم نباشد و کمترین چشمداشتی به خلق نداشته باشد".[1]
باری! این دغدغههای نراقی تا هنوز هم ادامه دارد. مداحان مورد طعنند که چرا بر احساسات متدینان تمرکز کردهاند و قصههای ناروا بر میسازند. علی شریعتی حتی مداحی و تشریفاتِ سوگواری را وسیلهای میدانست که مردم از شناخت حقیقت و تفکر در هدفهای اصلی مکتب تشیع و انقلاب کربلا غافل بمانند.[2] وی چنان از اینگونه مراسم گلایه داشت که آنرا ابداع عمر بن سعد و یزید معرفی میکرد.[3] جلال آل احمد نیز در نقد اینگونه مراسم، کتاب "عزاداریهای نامشروع" را ترجمه کرد.[4] در آن کتاب برخی آداب و مناسک محرّم "فجیعترین خیانت" لقب داده شده بود.
انتقادها بر مداحان بسیار است. اما و هزار اما که مداحان مورد اقبال عمومند. به هر نقد و طرد و انکاری نمیتوان آنها را از میدان به در کرد. نه هنگامی که ملا احمد نراقی برخی از مداحان را سبب ساز گمراهی میداند اقبال به این جماعت کاسته میشود و نه وقتی که علی شریعتی آن را ابداع عمر بن سعد میخواند از ارج و قرب آنها میکاهد. به نظر میرسد که مواجهه سلبی با این گونه امور، نه رواست و نه در خور اعتنا.
می توان به پیرایش امر مداحی اندیشید. میتوان انگارههایی را در نظر آورد که بر اساس آن، مدح مداحان سبب ساز رغبت دینی گردد و دلها را گرم کند و ایمان دینی را بیفزاید. مداحی اما به چه کار دینداران میآید؟ بر چه مؤلفههایی میتوان انگشت نهاد و از مداحان رزق ایمانی و دینی طلبید؟
در این خصوص ابتدا میباید اصناف دین ورزی را در نظر آورد. بر اساس یک تقسیم بندی، دینداران به سه قسم دیندار مصلحتاندیش عامیانه؛ دیندار معرفتاندیش عاقلانه؛ دیندار تجربتاندیش عارفانه تقسیم میشوند.[5]
دیندارن مصلحت اندیش، به قصد انجام ثواب و پروای از انجام گناه، به اعمال دینی اقدام میکنند. هر چه بیشتر بر تار و پود مباحث فقهی اهتمام ورزند، دینداری متعالیتری را نصیب بردهاند. در این نحوه از دینداری، قرآن خواندن و نماز گزاردن و به حج رفتن، جز به کسب ثواب به انجام نمیرسد. این سبک از دینداری البته نه مذموم است و نه مورد انکار. بسیار پسندیده است و خوشا افرادی که در چنین مرامی گام نهادهاند و کسب رضای خداوندی را طلب میکنند. این سبک از دینداری اما رویّهی تمام دینداران نیست. برخی از متدینان، مرامی خردورزانه در دین را پیشه ساختهاند. آنها را دیندار معرفت اندیش مینامند. آنان نگاه نقادانه به دین داشتن و سهم خرد را نهادن را نیز عملی دینی میدانند و بر این مرام پای میفشرند. چنین دینداری، بر گزارههای دینی جزم اندیشی ندارد و دست از پرسشگری باز نمیدارد. آموزههای دینی در نظر چنین افرادی، میباید با تار و پور عقلانیت مزیّن شوند.
اما سَبک دیگری از دینداری نیز وجود دارد که آنرا دینداری تجربت اندیشانه مینامند. در این رویّه، معنویت را به چنگ آوردن و آرامشِ روحی و باطنی طلبیدن از مهمترین اهداف دینداران است. آنانکه مرام عرفانی پیشه ساختهاند و دم به دم بر آنها رزق معنوی میبارد، در این سلک از دینداری جای گرفتهاند.
باری مرامهای دینداری متفاوت است. هر کدام از این اصناف دینداری اما میتوانند از مدح مداحان رزقی را برگیرند. دیندارانی که بر مرام دینداری مصلحتاندیش سلوک میکنند و چنین طریقتی را پیشه ساختهاند، به کسب ثواب در محفل عزاداری حاضر میشوند. همین که اشکی بریزند و قدم در محفلی دینی بگذارند، رسالت و وظیفه خود را به نیکی به انجام رساندهاند. در روایات است که "اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند".[6] و در روایتی دیگر است که "گریه کننده بر امام حسین(ع) در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود".[7] چنین روایاتی کافی است تا دینداران مصلحت اندیش، به قصد اجر اخروی در این محافل حاضر شوند و وظیفهی دینی خود را به انجام رسانند.
مداحان در مواجهه با این قشر میباید رفتارهای شخصیِ خود را به زیور اخلاق بیارایند. دیندارانِ مصلحت اندیش، نگاه تام و تمامی بر افرادِ منبری و مداحان حسینی میکنند. در این سبک دینداری اگر عیب و ایرادی از فردی روحانی سر زند، و یا فردی مداح، رذیلتی اخلاقی را به انجام رساند، گویی دین و ایمان دینداران را نیز به مخاطره انداخته است. دینداران مصلحت اندیش نه تنها دل از آن فردِ مداح بر میکنند که حتی اصل و اساسِ دین را نشانه میروند. کم نبوده است نابخردیهایی که از جانب برخی متدینان به انجام رسیده و جماعتی را نسبت به دین دلسرد کرده است. کلیپی کوتاه، سخنی ناروا و عملی نابجا کافی است تا فردی از دین دل بر دارد و از آن رمیده شود. یکی از مهمترین آداب مداحی در این قبیل امور، آن است که مرام اخلاقی و دینی را پاس دارند و رغبت مخاطبان را روز به روز بیشتر کنند و از سیئات اخلاقی برحذر باشند. این کمترین انتظاری است که میتوان از مداحان داشت.
در دینداری معرفت اندیش اما سخن از این فراتر است و مداحان میباید رسالتی دیگر را بر شانههای خود احساس کنند. ذکر حقیقتِ وقایع، استناد به مدارک معتبر، و برگزیدن سخنانی معقول و سنجیده، از کمترین وظایفی است که یک مداح در این عرصه میباید بدان عمل کند. دیندار معرفت اندیش، نگاه نقادانهای بر دین دارد و به سنجشِ عقل پای به میدان دینداری نهاده است. مداحان میباید پاس این مقام را بنهند و از ظرایف عقلانی در این میدان بهره گیرند. شأن و هدف اصلی از وقایعی چون عاشورا را برکشیدن و در دام سخنان سخیف نیفتادن از رسالتهای مداحان در این عرصه است.
در نظر بگیرید دینداری را که مرام معرفتاندیشانه پیشه ساخته و با تعابیری به غایت ناروا و خرد ستیز مواجه میشود. چنین فردی چگونه میتواند از مدح مداحان ارتزاق کند؟ شهید مرتضی مطهری وقتی که از تحریفات عاشورا سخن میگفت، بر این بود تا سهم دینداران معرفت اندیش را بگذارد. آیت الله مکارم شیرازی در نقدی بر ادبیات ناروایی که بعضاً در خصوص ماجرای عاشورا به کار میرود، برخی از این تعابیر را نقد کرده است. ایشان با نقد این عبارت که "یقین دارم که در دل آرزویی به جز دامادی اکبر نداری"؛ اینگونه تعابیر را فراموش ساختن هدف و رسالت حرکت حسینی دانسته است. در عبارتی دیگر که در خصوص امام زمان (عج) بیان شده، برخی مداحان اینگونه عنوان کردهاند که "نمیدانم آواره کدام بیابان هستی که من هم در آن آواره شوم؟" این در حالی است که در اعتقادات شیعه هیچگاه امام زمان (عج) را فردی آواره ترسیم نکردهاند. از این غفلت میباید بر حذر داشت.[8]
در این امور میباید دل به متونِ اصیلِ دینی داد و از بیان خرافه پروری اِبا کرد. دینداری معرفت اندیش، جز به تأملاتی خردورزانه میسّر نمیشود. مداحان نیز میباید بر این امر التفات یابند و کلام خود را به انواع سوهانهای عقلانی جلا دهند و رغبت چنین مخاطبانی را افزون کنند.
اما در این خوان کَرَم، دینداران تجربت اندیش نیز میتوانند از مرام مداحان کام خود را شیرین کنند. اشک ریزی یکی از سنّتهای حسنهی عرفانی است. اشک سبب ساز عروج و تعالی است. در ادبیات عارفانه به کرّات از این مهم پرده برداشته شده و مورد تأکیدهای مکرّر قرار گرفته است. گریه سرمایه جهاد اکبر است. اسلحهی انسان در مبارزه با دشمن درونی است. چنان که حضرت امیر(ع) در دعای شریف کمیل میفرماید: و سلاحه البُکاء. به این اسلحه میتوان به ظفرمندیهای بسیارِ معنوی نائل آمد.
در تفسیر آیهای از قرآن نیز این مهم مورد توجه قرار گرفته است. وقتی که برادران یوسف به نزد پدر میروند و عذر تقصیر به جانب وی میبرند. "وَ جاءَوا اَباهُم عِشاءً یَبکونَ".(یوسف/16) شب هنگام به جانب پدرشان بازگشتند، در حالی که گریان بودند. گویی مرام صحیح توبه در این عبارات ترسیم شده است. 1- شب هنگام 2- بازگشتن 3- به جانب پدر 4- گریان.
باری! گریه کردن و اشک ریختن گویی در تعالی انسانی موضوعیت دارد. و چه محفلی مناسبتر از محافل حسینی که این مهم به انجام رسد. میتوان از این قطرات اشک پر کشید و معنویت طلبید. دینداران تجربت اندیش که به تعالیِ روحی خود میاندیشند، میتوانند رزق وافر اشک ریزی را در این محافل نصیب ببرند. و این مهم زمانی محیّا میشود که مداحان به این رسالت واقف گردند و اشک را به قصد تعالی روحی از مردم بگیرند. در این عرصه، فریادهای ناروا سر دادن، مجالس را به میدان لعن و نفرینِ دیگران بدل کردن، آرامش اشک ریزان را بر هم زدن البته روا نیست. میتوان پاس حُرمتِ خلوت و سکوت و سکون دینداران تجربت اندیش را نیز نهاد و کام آنها را به ذوق مداحی و به قصد اشک ریزی محیا کرد.
مداحان میتوانند و میباید این سه طریقت دینداری را در نظر آورند و در محافل خود، این سه دسته از دینداران را حاضر و ناظر ببینند و برای همگی آنها خوراک در خوری محیا آورند. در این صورت است که مرام مداحی مورد تمجید و ترغیب و تشویق بسیار خواهد بود. مدح آنان، مداحیِ خورشید خواهد بود. و هر آنکه مدح خورشید کند، بر بینایی و سلامت و سعادت خود مُهر صحّه نهاده و دیگران را نیز دیدهای بینا عطا کرده است.
مادِحِ خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامُرمَد است
ذمّ خورشیدِ جهان، ذمّ خود است که دو چشمم کور و تاریک و بد است
این متن در شماره 123 نشریه خیمه به چاپ رسید.
[1] ملا احمد نراقی، معراج السعاده؛ ص584
[2] علی شریعتی، مجموعه آثار، ج9، ص179
[3] علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 19، ص199؛ همچنین فاطمه فاطمه است، ص101
[4] علامه سید محسن امین عاملی، رساله التنزیه، ترجمه جلال آل احمد، تاریخ انتشار 1322
[5] این تقسیم بندی را عبدالکریم سروش بیان کرده است. رک : سنت و سکولاریسم، عبدالکریم سروش و دیگران
[6] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج44، ص289؛ همچنین کامل الزیارات، باب 32، ص101
[7] بحار الانوار، ج44، ص278؛ همچنین امالی صدوق، ج17، ص68
[8] رک: آفات مداحی از دید آیت الله مکارم شیرازی، سایت شفقنا
اگر مردم در ایام نوروز به دید و بازدید یکدیگر می¬روند، دهه اول محرم هم زمانی است که سیاسیون و روحانیانِ برجسته به دیدار مراجع تقلید می¬روند. مراجعِ تقلید عموماً در دهه اول محرم، محافل عزایشان برقرار است. از ساعت 7 صبح که آیت الله جعفر سبحانی نخستین محفل عزا را برگزار می¬کند؛ تا قبل از ظهر که حضرات صافی گلپایگانی، سید صادق شیرازی، شیخ محمد یعقوبی و آیت الله شبیری زنجانی (آیت الله شبیری زنجانی از روز ششم تا دوازدهم مراسمی برگزار می¬کنند) جلسه روضه دارند؛ تا پیش از غروب که آیت الله بیات زنجانی محفل عزایشان برقرار است؛ تا پس از نماز مغرب و عشا که حضرات جوادی آملی و گرامی قمی مجلس عزا برگزار می¬کنند.
در این محافل معمولاً شخصِ مرجع بر روی صندلی در ورودیِ مجلس نشسته است و چند صندلی در کنار وی قرار داده شده تا میهمانانِ مقربّ به نزد ایشان بنشینند. در بیت آیت الله صادق شیرازی اما خبری از صندلی نیست و مرجع بر روی زمین نشسته است.
افرادی که برای نخستین بار به مجلس آمده¬اند اما به راحتی می¬توانند شخص مرجع تقلید حاضر در مجلس را مشاهده کنند. در بیت آیت الله صانعی، افراد به محض ورود، ابتدا گوشه¬ای از مجلس که آیت الله بر صندلی نشسته است را می¬بینند. نکته¬ای دیگر که توجه تازه واردین به بیت آیت الله صانعی را به خود جلب می¬کند، پنکه سقفی است که بعد از حمله نیروهای خودسر در سال 88 به بیت آیت الله مورد حمله قرار گرفته و به حالت شکسته و آویزان در آمده است. در بیت آیت الله گرامی، اغلب عزاداران پس از انجام مراسم هم می¬نشینند تا آیت الله برایشان استخاره¬ای بگیرد. آیت الله گرامی به داشتن قدرتِ استخاره شهره است.
سخنرانیهای دهه اول محرم در محافل هر کدام از مراجع تقلید نیز متفاوت است. در بیت آیت الله گرامی قمی، مداح مقیّد است که روضه¬ی خود را در قالب اشعاری بیان کند. می¬گویند که آیت الله گرامی رغبت بیشتری به شعر دارند. سخنران محفلِ آیت الله بیات زنجانی، ملتزم است که منابع سخن خود را نیز بیان کند. حتی آیت الله بیات زنجانی در سخنرانی عصر عاشورا، از برخی اختلاف نظرهای علمی خود با سخنران مجلسش پرده بر می¬دارد. گویی شیوه¬ای آکادمیک در این بیت شریف جاری است. آیت الله بیات در سخنرانی عصر عاشورا بر ثلاثه محصوره نیز دعا می¬کنند. در بیت آیت الله صادق شیرازی، سخنران علت اصلی وقایع عاشورا را به خلفای راشدین می¬کشاند و با نثار لعنهایی بلند از جانب جمعیت به آن سه خلیفه، سخن را ادامه می¬دهد. در بیت آیت الله شیرازی، علاوه بر اینکه قبل از ظهر مراسم به زبان فارسی برگزار می¬شود، قبل از غروب نیز مجالسی به زبان عربی برگزار می¬گردد.
در محافل دهه اول محرم معمولاً با چای از میهمانان پذیرایی می¬شود. برخی بیوت مانند بیت آیت الله مرعشی نجفی و یا بیت آیت الله گرامی قمی خرما و یا کیک هم می¬دهند. بیت آیت الله بیات زنجانی بسته¬های کیک و آبمیوه نیز برای حاضرین تهیه کرده است. بیت آیت الله صادق شیرازی در پایان مراسمِ شام غریبان، رساله¬ی توضیح المسائل آیت الله و آخرین اثر منتشر شده از بیانات ایشان را هم به حاضرین اهداء می¬کنند. اغلب بیوت مراجع تاسوعا و عاشورا غذای نذری هم می¬دهند. شلوغترین محل برای دریافت غذای ظهر عاشورا بیت آیت الله وحید خراسانی است.
برخی از مراجع، خود نیز در روز عاشورا بر منبر می¬روند. برخی همانند آیت الله وحید خراسانی و سید صادق شیرازی پیش از شروعِ ماه عزا برای مبلغین سخنرانی می¬کنند. آیت الله بیات زنجانی عصر عاشورا سخنرانی می¬کند. شیخ فاضل المالکی عصر عاشورا مقتل می¬خواند، سید صادق شیرازی شام غریبان به منبر می¬رود.
مراجع عظام اگر چه در هنگام عزاداری دست بر روی صورت گذاشته و آهسته اشک می¬ریزند، اما استثناهایی نیز وجود دارد. آیت الله سید محمد یثربی بی تابی می¬کند. آیت الله صانعی بلند بلند می¬گرید، فریاد می¬زند، گاه به مداح می¬گوید چه بخواند، کدام بیت را دوباره بخواند. حتی در برخی موارد مداح ساکت می¬شود و آیت الله صانعی خود ادامه¬ی روضه را از گوشه¬ی مجلس با صدای بلند می¬خواند. حجه الاسلام محمد تقی خلجی (پدر مهدی خلجی) سخنران بیت آیت الله صانعی است. وی در سخنان خود از آراء فیلسوفان غربی هم مدد می¬گیرد. آیت الله صانعی در ظهر عاشورا عمامه از سر بر می¬دارد و سینه زنان در میان جمعیت راه رفته و سینه می¬زند.
سخنرانهای بیوت در انتهای جلسه برای سلامتی مرجع نیز دعا می¬کنند. مجالس ده شب عزا که به اتمام می¬رسد معمولاً یکی از کتابهای نگاشته شده توسط مرجع را به مداح یا سخنران هدیه می¬دهند. در میان این کتاب، پاکتی قرار دارد که مبلغی پول در آن گذاشته شده است. "عظم الله اجورکم"؛ "مشرّف فرمودید" آخرین کلماتی است که عزاداران می¬شنوند و از بیت خارج می-شوند.